نیاکان ما ایرانیان در كوردستان

د. علی گلاویژ
تصویر: دو شاهزاده کردزوان- 1922

در قرن ١٩ در کوردستان ایران نیز مانند سرتاسر ایران، “رعیت” یک فیگور ذوجانبتین اجتماعی – سیاسی بود. این واژه از سویی به معنای “تبعه” به همه اتباع دولت ایران و از سوی دیگر به معنای “دهقان جامعه فئودالی” فقط به قسمتی از این اتباع – به دهقانان اطلاق می گردید. این که تبعه (مودی مالیات دولتی) و دهقان (مودی بهره ارضی مالکانه) با نام واحد “رعیت” نامیده می شدند نشانه آن بود که هنوز حاکمیت از مالکیت و مالیات ارضی دولتی از بهره ارضی مالکانه به طور قطعی و کامل جدا نشده بود. زیرا که مالیات دولتی تجسم اقتصادی حق حاکمیت دولتی است و بهره ارضی تجسم اقتصادی مالکیت ارضی. ولی در مورد کوچ نشینان و نیمه کوچ نشینانی که از طریق دامداری زندگی می کردند، اصطلاح “رعیت” یا استعمال نمی شد و یا در چارچوب محدود و مشروط و اکثرا بدون داشتن محتوای واقعی و فقط به معنای “تبعه” مورد استفاده قرار می گرفت. زیرا پروسه “تبعه شدن” و “دهقان شدن” اکثریت آنان هنوز به پایان نرسیده بود و به ویژه کوچ نشینان واقعی هنوز از مرحله به کمال رسیدن چنین پروسه ای خیلی دور بودند. بدین جهت در کوردستان قرن ١٩ نسب به قرن ٢٠ مفهوم “رعیت” به معنای اجتماعی – اقتصادی خود، بخش کوچک تری از سهام را در بر می گرفت.

در قرن ٢٠ فیگور “رعیت” به معنای دو جانبه دهقان – تبعه، مدت زیادی دوام نیاورد. از لحاظ حقوقی، انقلاب مشروطه جنبه “دهقان بودن” رعیت را به طور کامل و بلاشریک در اختیار مالک و جنبه “تبعه بودن” وی را به طور کامل و بلاشریک در اختیار دولت قرار داد. گرچه اجرای این وظیفه تاریخی و تفکیک عملی دو جنبه “رعیت” از هم با موانع و اشکالات جدی و بی شمار مواجه می شد، ولی روشن است که طرح شدن این تفکیک در زیربنای جامعه آن روزی ایران آغاز دوران کیفی جدید در رشد ترکیب طبقاتی توده های دهقانی کشور بود. توده رعیتی که در ده زندگی می کرد، به مثابه توده دهقان جامعه فئودالی مرکب از اقشار گوناگون بود که بزرگ ترین آنها را قشر میانه حالان تشکیل می داد. علاوه بر این، دو قشر دیگر، یعنی تهیدستان و مرفه ها نیز وجود داشتند. اکثر رعایای میانه حال و مرفه بر اساس اصول “مزارعه” از ملاکان جیگاجوت می گرفتند و در آن زمین، اقتصاد خود را ایجاد می نمودند و به مالک بهره و گاهی بهره – مالیات می پرداختند. ولی تهیدستان اصولا توانایی گرفتن جیگاجوت از مالک و ایجاد اقتصاد خود را نداشتند. بخش دیگری از دهقانان بودند که زمین ملکی خود را داشتند و به صورت مستقل و یا از طریق عضویت در کمون دهقانی، اقتصاد خود را به وجود می آوردند. این دهقانان فقط در معنای “تبعه” رعیت بودند.

پس از بیان جهات و جنبه های اصولی فیگور “رعیت” حال می توان انواع مشخص “رعیت” را مورد بررسی قرار داد که مهم ترین آنها به قرار زیر بود:

گوران. امروز کلمه “گوران” به بقایای عشیرت گوران ساکن در منطقه کرمانشاهان و هم چنین به پیروان مذهب علی الهی اطلاق می شود. ولی در گذشته این مفهوم معنی و وسعت دیگری داشته است. کلمه “گوران” را می توان مشتق از “گوران” (به فتح خفیف گاف) محسوب داشت که ریشه آن هم به احتمال قوی واژه “گبر” بوده است.

گبرها و یا “گوران” (گبران) چه کسانی بودند؟ منابع مختلف پاسخ های جالبی به این سئوال می دهند. سانسون در سال ١٦٩٤ (١٠٧٣) نوشته است که در ایران عده زیادی بقایای ساکنان باستانی کشور دین قدیمی خود را که دین گبر است حفظ کرده اند. سانسون مدعی بود که اینان از نجابت و دانش و ارزش های نیاکانشان محروم بوده در زیر اسارت سنگین زندگی می کنند. این اسارت هر گونه شغل آزاد را بر آنها قدغن نموده و فقط اجازه سنگین ترین کارها از قبیل کشاورزی و باغبانی و حمالی را به آنها می دهد. از گبرها برای اجرای سنگین ترین و پست ترین کارها استفاده می کنند. به ادعای سانسون، این اسارت آنها را ترسو، فاقد اعتماد به نفس، ساده لوح، جاهل و خشن بار آورده است. تقریبا ١٣٠ سال پس از این تاریخ، ریج نیز در باره گوران ها نظری مشابه نوشته های سانسون بیان نموده و چنین نوشته است: در خاک عشیرت بلباس یک توده تابع وجود دارد که همه اش دهقان است و حق کوچک ترین مداخله در امور عشیرت را ندارند. این توده تابع را در سرتاسر کوردستان می شود مشاهده کرد. عشایر به آنها با نظر پست نگاه می کنند و گاهی آنها را “کلاوسپی” و یا “گوران” می نامند. در میان عشایر گاهی این کلمه را به معنای ترسو و به منظور اهانت، در مورد مردم سنندج به کار می برند. از مطالب فوق و مطالب فراوان دیگری که در باره “گوران” وجود دارد می توان نتایج زیر را به دست آورد:

1- “گوران” در گذشته در معناهای اجتماعی- اقتصادی گوناگون استعمال می شده است، از قبیل: “کسانی که به عشیرت منسوب نیستند، “دهقان کرد”، “کشاورز کرد”، “کرد اسکان شده و غیره عشیره ای”، کرد کشاورز که دارای مسکن

ثابت است و غیره. گوران ها که طبق این اسناد بخش مهمی از اسلاف “رعیت” کوردستان را تشکیل داده اند در توپونیمی (اسامی محل) کوردستان آثار زیادی از خود به یادگار گذاشته اند. برای نمونه می توان از “قلای گوران” در اورامان لهون، “گوران قلعه” در منطقه جوانرود، “گورانگا” در خاک مامش، “گوران دشت” در برادوست، “دشتا گوران” در شمال دیاربکر و غیره نام برد.

2- آن چه در بالا در توصیف اجتماعی گوران نقل شد، به درک مناسبات پاتریارکال – فئودال که قرن های متمادی زیربنای عالم عشیره ای کوردستان را تشکیل می داده است کمک می کند. بی شک نخستین بنیان گزاران این توصیف ها، ایدیوگ های عشیره ای و دیگر مدافعان سیستم عشیره ای بوده اند. عشیرت (و یا فدراسیون های عشیره ای) که پایه آن بر روی اتحاد اقتصادی، جنگی و سیاسی صاحب زمینان قرار داشت و مالکیت زمین و حاکمیت نسبی محلی را در قبضه انحصار خود گرفته بود و کار منحصر به فرد خود را “آقایی کردن” و “حاضر به جنگ بودن” می دانست، به کشاورز و کشاورزی به چشم حقارت می نگریست. ایده آل آنها گله های متحرک اغنام و احشام، چادر و کوچ و نیروی مسلح بود و کشاورزی را کاری می دانستند که انسان را از این زندگی “مردانه” و “ایده آل” محروم می سازد. در حقیقت اشتغال به کشاورزی می توانست برخی از ارکان زندگی عشیره ای را برهم بزند، موجب تقسیم زمین به صورت نسق (جێگاجوت) تبدیل مراتع به کشتزارها، اسکان عشیرت و قرار گرفتن بیشتر وی زیر سلطه دولت شود. لذا اشتغال به کشاورزی استقلال نسبی عشیرت را برهم می زد و آن را بیشتر زیر قید تابعیت قرار می داد. بدین جهات، نظر حقارت آمیز عشیرت نسبت به گوران (کشاورز اسکان یافته) در واقع بیانگر مقاومت گروه پاتریارکال – فئودال در برابر جریانی بود که در صورت رشد موفقیت آمیز می توانست سیستم عشیره ای را متزلزل سازد.

و اما در باره عشیرت گوران که تا قرن ٢٠ به مثابه عشیرت در استان کرمانشاهان به حیات خود ادامه می داد و از آن پس به تدریج سازمان و ساختار عشیره ای خود را از دست داد و فقط نامی از آن باقی ماند که به اخلاف آن اطلاق می شد، باید بگوئیم که مسئله این عشیرت را باید از مسئله توده تاریخی “گوران” جدا کرد. عشیرت گوران شاید بخش کوچکی از این توده تاریخی (توده کشاورز اسکان یافته) بوده که سرشت اجتماعی خود را عوض کرده و با نام تاریخی خود و برخلاف اجداد کشاورز خود به عشیرت مرکب از دو قشر حاکم و محکوم مبدل شده بود. ولی هنگامی که این مسئله با مذهب ویژه گوران ها (علی الهی) و تفاوت های اتنیک آنها (برخی کردند و در ایالت کرمانشاهان به سر می برند و برخی امروز آذربایجانی اند و در محال ایلخچی و شهر تبریز زندگی می کنند و غیره) روبرو می شود، حالت بغرنج تری به خود می گیرد و تدقیقات ویژه ای را در این زمینه ضروری می سازد.

کرمانج (با ضم کاف و سکون نون). می توان گمان کرد که این واژه که امروز معنای اجتماعی – اقتصادی دارد، در گذشته دور از دو واژه “کرد” و “مانج” ترکیب یافته است. واژه “کرد” در اینجا نیازی به توضیح ندارد، گرچه توضیح آن یک وظیفه مهم علمی است که باید روزی اجرا شود. ولی در باره واژه “مانج” باید گفت که شاید این واژه معرب واژه “مانگ” است که آن هم به واژه “ماه” که در دوران ساسانی ها به مثابه کلمه “ماد” استعمال می شده، بسیار نزدیک است. بدین ترتیب می توان با قید احتیاط کلمه “کرمانج” را فرم تغییر یافته “کلمه “کرد ماد” حساب کرد.

واژه “کرمانج” نیز مانند “گوران” به معنای “کشاورز اسکان یافته” و به نظر برخی محققین حتی به معنای “دهقان سرف” (بسته به زمین) استعمال می شد. در سرزمین مکری تا اواسط قرن ٢٠ کشاورزان و رعایا را به طور کلی “کرمانج” هم می نامیدند. عشایر مکری نیز بی آن که خود دلیلش را بدانند به اصل و نسب “پست” و “نادان” و “غیر نجیب زاده” استعمال می کردند (همان طور که در گذشته واژه “گوران” را هم به همین منظور به کار برده اند). در مناطق سکونت کرمانج ها نیز قشر صاحب زمینان یعنی عشیرت در برابر آنها قرار داشت. خود کرمانج ها به مثابه توده دهقانی به اقشار گوناگون تقسیم می شدند.

گاهی واژه “کرمانج” به ساکنان یک منطقه مشخص اطلاق می شد. در قرن های ١٩ و ٢٠ برخی محافل اجتماعی، همه کوردهای ترکیه و ساکنان مناطق شمالی کوردستان ایران و ساکنان مناطق شمالی و شمال غربی کوردستان عراق را مجموعا “کرمانج” می نامیدند. نیروی اجتماعی و اقتصادی و اتنیک این واژه به مثابه یک مفهوم منطقی و مقوله تاریخی و واحد زبانی به قدری است که یکی از لهجه های دوگانه زبان کوردی را لهجه کرمانجی می نامند و حتی گاهی مجموع خلق کورد کرمانج نامیده می شود.

برخی محققین بر آنند که هم گوران ها و هم کرمانج های کشاورز وارثان سکنه باستانی کوردستان بوده اند و این سکنه بومی در ادوار گذشته تحت سلطه اشغالگران قرار گرفته و تدریجا به “دهقان سرف” مبدل شده اند. در باره نادرستی حکم اخیر در جای خود بحث لازم …

دولت مرکزی. ولی در قرن ٢٠ به تدریج این وظایف متحول گردید. هر قدر دولت مرکزی قوی تر و مسلط تر می شد، اکثر وظایف فوق هم به تدریج از نوکر حذف می گردید. دولت قدرتمند مرکزی به صورت دیکتاتوری نظامی- پلیسی پهلوی همه قدرت حاکمیت را در دست خود متمرکز و سرکوب دهقانان و دفاع از منافع استثمارگرانه ملاکان را با شدتی به مراتب بیشتر از آن چه “آقاها و نوکرهایشان” در گذشته انجام می دادند برعهده گرفت. برای “نوکر” جز خدمت در مهمانسرای ارباب و همکاری با ماموران دولتی علیه دهقانان وظیفه دیگری باقی نماند. البته، این حکم را نباید مطلق کرد. برخی اوقات نیروهای مسلح فئودالهای بزرگ در نهایت مطلق العنانی در محل عمل می نمودند و خود مستقیما و مستقلا وظیفه سرکوبگری دهقانان را انجام می دادند.

Website | + posts