استراتژی ضد کوردی احزاب

[author title=”هێرش قادری” image=”http://www.kurdia.net/wp-content/uploads/2017/12/herish-qadiri.jpg”] ذکریا (هێرش) قادری، استاد کرد دانشگاه علوم تحقیقات کرمانشاه و مدرس پیشین دروس تاریخ و فلسفه غرب میباشد. [/author]
استراتژی احزاب در جهت کورد یا احیای روابط قدیم عشیره ـ امپراتوری در دنیای مدرن؟
دوسال پیش، در مقاله فدرالیسم و دولت ایرانی، که لینک بخش اول ان را در انتهای مطلب گذاشتم،در مقدمه گفتەام، شعارهای ایران پلورال و دموکرات و یا ملیتهای ایرانی، بازتولید یا درونیت سلطه استراتژیستهای پارسی است که سعی در احیای امپراتوری ایرانی قدیم در لباس شعارهای مدرن دارند. این شعارها برای فارس، استراتژی برای اینده بر مبنای تصوری از عظمت گذشته است اما برای کورد نه استراتژی آینده، بازتولید برده بودن گذشته است اکنون می خواهم بحث را فراتر ببرم که استراتژی این احزاب باعث تیز شدن گوش دیگران در احیای امپراتوری قدیم با نام نئو عثمانیزم و ایران فرهنگی شد. ایران و ترکیه دولتهای مدرن و محدود خود را پذیرفته و تمام نگرانیشان حفظ آن بود که احزاب با شعارهایی چون همه ما ایرانی و ایران چند ملیتی و…، زمینه فکر و عمل امپراتوری دیگری چون ایران را فراهم کردند. در قدیم نیز امارت های کوردی ضامن بقای امپراتوری دیگری و توسعه آن بودند. بی تاریخی یا به قول خودشان استراتژی احزاب، بازتولید روابط امارت قدیم است که امپراتوری ها از طریق آنها، سعی در گسترش مرزها و توسعه طلبی داشتند حال به جای اختیارات محلی امارات و ازدواج و تقسیم مالیات که امپراتور با مهر خود در ازای خدمت امارت برای امنیت و توسعه طلبی، آن را قانونی می ساخت، امارت به خودمختاری یا فدرالیسم، مهر شاه، به قانون و، امپراتوری به ایران چند ملیتی و تقسیم مالیات، به تقسیم بودجه و اشرافیت قبیله، به اشرافیت حزبی تغییر یافتە است که با وجود تغییر ظاهری، منطق همان ارباب ـ بردگی قدیم است. تداوم یا بازتولید روابط قدیم در دنیای مدرن دموکراسی و حقوق بشر، برای دیگریها رویا بود که به لطف احزاب ما دارند آن رویا را واقعیت می بخشند اما برای ما بازتولید بردگی و حاشیه بودن گذشته در لباس مدرن است و احیا قدیم که برای دیگریها بهشت گمشده است برای ما بازگشت به جهنم بی تاریخی است. امروز احزاب با ظاهر مدرن و توجیه مفاهیم سیاسی چون رئالیسم و استراتژی، بازتولید همان روابط قدیم در ابزار توسعه طلبی دیگریها هستند. البته این مسئلەایی نیست با نقد و یا نصیحت اخلاقی حل شود. نظم کورد ذاتا و به طور غریزی پلورال است و سرکردەی برتر را نمی پذیرد مگر از بیرون سلطه را پذیرا و درونی کند در مخیله سیاسی کورد با نظم توافقی میترایی، امکان پذیرش سلطه و سلسله مراتب را ندارد و تنها نظمی توافقی و قراردادی با حجاب جهل برابری امکان پذیر است که چنین عقلانیتی فعلا دور از تصور است و تدوین آن کار یک شب و یک نفر نیست و باید از سویی موانع بیرونی یعنی سلطه امپراتوریهای اطراف را ریشه کن کرد و از سوی دیگر، درونیت سلطه آنان توسط عشیره ـ احزاب را، لاجرم نقد سلطه دیگریها و احزاب عامل درونیت سلطه آنها، دوروی یک سکه است و برای اینکار باید از سویی، کوردیت را فراتر از حزب تعریف و پایه های کنش سیاسی دولت ـ ملی را در تصور قوم کورد از خوددا انتزاع کرد و از سوی دیگر پایه های کنش سیاسی امپراتوری دیگری یعنی عقل سیاسی آنان را متلاشی کرد بدیهی است که چون احزاب با دیگری در مقابل مای کوردی و ابزار امپراتوری دیگری هستند، تدوین کوردیت چون کلیتی سیاسی برای خودبنیادی سیاسی یا تشکیل دولت، مساوی است با فروپاشی عقلانیت حزبی که در پی منافع اشرافیت قدیم در سایه امپراتوری دیگری هستند.
کاری با استثنای گذار امبولانس از چراغ قرمز ندارم اما کورد نه حق سیاسی در ایران دارد نه در چهارچوب هر دولت ایرانی به آن خواهد رسید اما فعلا سوژەی سیاسی برای مبارزه و تحقق دولت و آزادی سیاسی نداریم چون همانطور که گفتم هدف نه دموکراسی و آزادی، بلکه تامین اشرافیت امارت قدیم است و مفاهیم کلی چون هویت و کورد و دموکراسی و رئالیسم، ابزار جنبش سازی اشرافیت قدیم برای تحقق منافع جزئی است لاجرم نقد درون متنی فدرالیسم و چپ و دموکراسی و حزب آب در هاون کوبیدن است و مشکل در بیرون لباس متنهای پوشیده شده در عصبیت قدیم عشیره است که متاسفانه بدون نقد آن و تدوین عقلی ملی، عملا وارد دنیای سیاست مدرن شدیم اما فکری برای آن نداریم کاری که باید صدسال پیش می کردیم را هنوز هم درک نکرده ایم؟؟ بهرحال باشور برای همیشه از تاریخ کلی کورد حذف و بخشی از ناتاریخ ایل و عشیره یا بخشی از تاریخ امپراتوری دیگران است روژهه لات نیز جز دوره کوتاه ژ.ک، تاکنون جایگاهی در تاریخ کورد ندارد چون نه تجلی فکر و ایده کوردی،بازتولید امپراتوری دیگریها و تداوم ناتاریخ ایل و امارت هستند. راستی لینک بخش دوم را نگذاشتم زیرا کوردپا به اشتباه، مطلب مقاله دیگری را به جای بخش دوم گذاشته است، به جای آن مقاله دیگری را گذاشتم که همانم اما عمیقتر.
http://www.kurdpa.net/farsi/idame/19024
http://www.kurdpa.net/farsi/idame/65745
اشاره کردم کاری را که باید صد سال پیش انجام می دادیم هنوز درک نکردەایم که انجام آن را شروع کنیم بنابراین صدسال آینده نیز در اکنون هستیم به این معنا در عدم درک اکنونیت، در اکنون نیز نیستیم.عقل مدرن در یک کلمه چیزی جز نقد بازمانده گذشته در اکنون نیست و گذشته عشیره ـ امارت با وجود گذشتن تاریخ مصرف آن، هنوز در اکنون وجود دارد یعنی در نه در اکنون، در گذشتەی ناتاریخ ایل و امارت ماندەایم و لباس اکنون بر آن پوشانیدەایم. این کار یعنی نقد بازمانده گذشته که همان عصبیت عشیره ـ امارت کوردی و امپراتوری دیگری است، می بایست توسط قلم به دستان صورت می گرفت اما متاسفانه قلم به دستان کورد شپشهای دنیای قدیم بر لباس مدرن هستند و غرق لباس مدرن که همان ایدئولوژیهای حزبی است غرق شده و با انتخاب احزاب بر مبنای ایدئولوژیهایی چون سوسیالیسم، دموکراسی، کنفدرالیسم و …ثابت کردەاند، نه ایدئولوژیها و فلسفه غرب را درک کردەاند و نه منطق احزاب را، و چون ماهی در دریا، غرق در عصبیت و ایسم هستند لاجرم قادر به شناخت غفلت و زیربنای متن حزبی نیستند. یکی با افتخار می گوید لیبرال و پسالیبرال هستم دیگری، مارکسیسم یا چپ و نئو چپ، یکی کومله و پ ک. ک، دیگری دموکرات و پارتی،غافل از آنکه معنا در بیرون متن، در عصبیت قدیم ایل و عشیره و نقد درون متنی چپ و مدنیت و فدرال و کنفدرال، نقد اصلی نیست. برخی هم از واژەهای فلسفه پوپر و هابرماس و فوکو و.. ، بدون هیچ ذهن و دغدغه کوردی، بجای تسبیح استفادە می کنند. در تهران من مهر بر لب، تازه در مرحله اول غار میترایی سکوت را ترجیح می دادم بعد در خلوت خویش با خود می گفتم، نکند من عقب مانده هستم؟ من هم ایسم و حزبی را برگزینم از دوستان جا نمانم و خوودا را شکر در همان جهالت و خلا بی حزبی و بی ایسمی باقی ماندم. باری،بحرانی که صدسال پیش باید درک و اندیشیده می شد، هنوز هم درک نکردەایم و شریک جرم احزاب در تکرار چرخه تایخ ناتاریخ هستیم. چون مداحان روسای عشیره، در لباس فبس بوک و سایت مشغول مداحی و یا چون عارفان خلوت نشین، با واژەهای فلسفی تسبیح ساختە و خدایان فیلسوف را می ستاییم. هنوز در گذشته هستیم و در آستانه دنیای مدرن و سیاست کلی کورد نیز قرار نگرفتەایم و لازمه گذار، درک بحران کنونی است که همان بازمانده یا بازتولید منطق امارت قدیم در لباس حزب و مداحان و شاعران، در لباس روشنفکران و البته امپراتوری در لباس ایران چند ملیتی است کە احزاب ـ عشایر، بازتولید کنندە امپراتوری ایرانی هستند و نقشی در تاریخ کورد ندارند. اکنون نقد برون متن بماند، هنوز متاسفانه به مرحله نقد درون متنی ایسم های حزبی نرسدەایم،و با افتخار از انسان نوین و پسالیبرال و مدنیت و کنفدرال ندا سر می دهیم لاجرم هنوز یک منتقد نیز نداریم. یاد نگرفتیم اگر هگل و مارکس و…می خوانیم، با دغدغه بحران کوردی بخوانیم که آنها چگونه به بحران جامعه خویش اندیشیدند ما نیز به بحران کورد بیندیشیم اما ما خواندیم و غرق درون متن آنها خفه شدیم که در جمع فخر بفروشیم و کاغذ سیاه کنیم که هگلیم یا مارکس یا، هابرماس و پوپر، در حالی که باید تنها برای تقویت اندیشه در مشاهده بحران اکنونیت خویش می خواندیم نه چون عشیره با واژه ها شره برد کنیم. ذهن کوردی نداریم و کلا دیواری عظیم بین خودآگاه ما و ناخودآگاه کوردیت وجود دارد. اگر به جای غرق در متن فلسفه که محصول دغدغه ملی و طبقاتی فلاسفه است، ما نیز با دغدغه ملی کوردی می خواندیم می توانستیم از فلسفه غرب چون کلنگ برای جوشاندن چاه ناخودگاه سیاسی کورد استفاده تا بجای پر کردن آن با آب از بیرون که همان ایسم ها و ایدەهای دیگری است، از درون چشمه کورد را می جوشاندیم، و اکنون کوردیت چون کل، فراتر از ایسم و عصبیت و ایرانی بودن را تعریف کرده بودیم و از آن سوژه سیاسی مبارزه خلق می کردیم که در تعریف نشدن آن، گفتمان دیگری را با سرنمون خویش که کورد شجاع و ایرانی است، اشتباه گرفته و از لاشه کورد به دیگری سواری مجانی دادیم. باری تا تدوین خودآگاهی کورد چون کل، باید جلو سواستفاده احزاب از بدن کورد را گرفته و مانع از آوارگی و ناامنی کوردستان شد مگر اینکه احزاب یک شبه راه صدساله را بپیمایند و به جای ایرانی، بخشی از کورد شوند نه فقط با شعار. اوایل انقلاب گفتید اگر ج ا ایران، خودمختاری دهد، پیشمرگ در خدمت است! مقایسه کنید با فرستادن نفرات عشیره به ارتش امپراتوری در قبال مالیات و اختیارات محلی. در ف ب قبلیم مطلبی در نقد اکنون نوشتم که شهروندی و ایران پلورال و..، اسارت ذهنی در استراتژی تازه پارسی است اکنون منطق عشیره را بیشتر مسئول می دانم نه اسارت ذهنی چون ذهنی وجود ندارد.