د. عبدالله مردوخ
پاریس
امروز با يكى از دوستان فارسم گفتگوئى داشتيم. بحث ما طولانى شد من از سر درد و محنت او هم فارغ از درد من و عمق نكبت! از من پرسشى كرد: ” تو احساس ميكنى كورد هستى يا ايرانى؟” گفتم هر چند بايد اين پرسش به خوبى تجزيه و تحليل و نقاط گنگ و تاريك آن روشن شود، و با توجه به اين مسئله كه من أبداً با ناسيوناليسم افراطى و عظمت طلبانه موافق نيستم، على الحساب و ابتداً ميگويم ” كورد هستم”!
گفت به عبارت ديگر ايرانى بودنت بى معنا يا در درجه دوم أهميت است؟
گفتم بلى! گفت چرا؟
گفتم آن روزگارى كه در ايران (شاهنشاهی) بودم شناسنامه ئى داشتم به زبان فارسى و ايرانى قلمداد ميشدم فاقد هر گونه اشاره ئى كه من كورد هستم و زبان مادريم كوردى است. در قانون اساسى ايران مذهب رسمى ايران شيعه بود و من شيعه نبودم . رجال و نسوان ما حق داشتن مقامات اجرائى را نداشتند. در شهر ما همه رئيس و روسا فارس بودند زبان محاكم و ادارات فارسى بود درحالى كه توده مردم به زبان فارسى آشنائى ندارند. از ما ماليات گرفته ميشد اما جا هاى ديگر را آباد ميكردند و منطقه ما را در ويرانى و عقب ماندگى نگاه ميداشتند. به يك كارمند كورد حقوق ناچيزى پرداخت ميشد اما به ماموران امنيتى غير كورد دو سه برابر آنرا ميدادند آن كورد را زير نظر بگيرد كه چگونه فكر ميكند و چه ميكند! با پول ماليات ما اسلحه خريدارى ميشد و نخستين گلوله را به سينه ما شليك ميكردند.
بعد از كلى بحث و مشاجره، دو خاطره از خود برايش تعريف كردم:
كارمند يكى از ادارات بودم، روزى نامه ئى ادارى دريافت كردم كه “در روز فلان شخصى نزد شما خواهد آمد به اين شخص روش اداره و مسائل ادارى را تفهيم و تعليم كنيد…”
آن شخص آمد و بعد از ده روز كار ما به اتمام رسيد.
دو سه ماهى نگذشت آن شخص رسماً رئيس من شد و من مرئوس او! از نظر تحصيلات و سنوات خدمتى هم برتر از او بودم.
در اداره ما قاعده بر اين بود هر شش ماه افرادى را به منظور فراگيرى بهتر كار و آشنائى بيشتر با كار هاى ادارى و پيشرفت ها به امريكا بفرستند. روزى نوبت به من و رئيسم رسيد مشروط به اينكه در امتحان زبان انگليسى قبول شده باشيم. روز قبل از امتحان رئيس مذكور پيش من آمد و محرمانه گفت “من يك كلمه انگليسى نميدانم، در جلسه امتحان نزديك تو مينشينم وتو ورقه امتحانيت را به نحوى به من نشان بده !”
روز امتحان رسيد و امتحان برگزار شد با سئوال هاى بسيار ساده و پيش پاافتاده ، مطابق قرار قبلى عمل كرده و به اداره خود مراجعت نموديم. هفته بعد نتيجه اعلان شد، رئيس من موفق و پيروز من نيز سرافكنده و خجل!
مجبور شدم ماجرا را پيگيرى كنم روزى شكايت به مقام معاونت دستگاه بردم، بعد از چند روز معطلى براى يك ملاقات اندك بالاخره به دفترش رسيدم و شكايت خود را مطرح كردم . معاون شخصى بود سيه چرده و كم حرف . سخنان مرا شنيد ، دست برد پرونده ئى را بيرون كشيد نگاهى اجمالى به آن انداخت و گفت شما در امتحان زبان انگليسى بهترين امتياز را كسب كرده ايد اما متاسفانه با خروج شما از كشور موافقت نميشود!
گفتم دوست عزيز! تعصب و ميهن پرستيت را چند ثانيه كنار بگذار ؛ بفرمائيد به من بگوئيد من ايرانى هستم؟
يك شهروند ايرانى همچون يك شهروند هر كشورى بايد از همه حقوق شهروندى يكسان برخوردار باشد، حال شما ملاحظه ميكنيد كه من نوعى يك كورد، يك بلوچ يك عرب و… مشمول هيچ حقوقى نيست و اگر ميخواهيد بيشتر بدانيد با من به كوردستان و… بيائيد.
اين من نيستم كه ميگويم ” ايرانى نيستم”
زندگینامه دکتر عبدالله مردوخ
- مێژووی ماد و تەلارسازییەكەی - 05/09/2025
- ثابتی، قانعیفرد و سپاه - 05/09/2025
- داری ٤٠ مێوه - 05/09/2025