مهیم سرخوش
رسانههای فارسیزبان خارج از کشور همچون بیبیسی فارسی، صدای آمریکا، رادیو فردا، دویچهوله فارسی، ایران اینترنشنال، من و تو و دیگر رسانههای مشابه، نقش مهمی در اطلاعرسانی درباره ایران ایفا میکنند. با این حال، تحلیلهای دقیقتر نشان میدهد که این رسانهها، با وجود تأمین بودجه از کشورهای غربی و عربی، در قبال نقض گسترده حقوق بشر در مناطق غیرفارسنشین ایران سکوت میکنند یا صرفاً پوششی سطحی، امنیتی و گذرا ارائه میدهند. این مقاله با بررسی ریشههای این سانسور ساختاری، به نقش هژمونی فارسمحور در تحریریههای این رسانهها پرداخته و راهکارهایی برای شکستن این چرخه تبعیض و رساندن صدای ملل غیرفارس به گوش افکار عمومی جهان ارائه میدهد.
رسانههای یادشده معمولاً خود را مستقل و منتقد جمهوری اسلامی معرفی میکنند، اما در عمل بازتولیدکننده نوعی ملیگرایی شوونیستی فارسمحور هستند. در حالیکه وضعیت حقوق بشر در مناطقی چون بلوچستان، کردستان، الاحواز، آذربایجان، ترکمنصحرا، لرستان و مناطق قشقایی بحرانی و فاجعهبار است، این رسانهها یا کاملاً از پرداختن به آن اجتناب میکنند یا روایتی تحریفشده و امنیتی ارائه میدهند.
اگرچه بودجه اغلب این رسانهها از دولتهایی چون بریتانیا (بیبیسی)، ایالات متحده (صدای آمریکا، رادیو فردا)، آلمان (دویچهوله)، عربستان سعودی در حد شایعہ (ایران اینترنشنال) یا اسرائیل تأمین میشود، اما خطمشی محتوایی اغلب به سردبیران فارسیزبان واگذار شده است. دولتهای تأمینکننده بودجه نهتنها نظارت زبانی بر محتوای تولیدی ندارند، بلکه نسبت به ساختار ملیتی ایران و شکافهای عمیق ملی در آن نیز آگاهی دقیقی ندارند.
در بیشتر این رسانهها، مسئولان کلیدی و تصمیمگیران از میان فارسها یا افرادی با گرایشهای پانفارسگرایانه انتخاب شدهاند. این افراد، آگاهانه به این باور رسیدهاند که حفظ ایران تنها از مسیر وحدت ملی فارسی ممکن است و هرگونه تمرکز رسانهای بر مسائل حقوقی و سیاسی ملل غیرفارس میتواند «تهدیدی علیه تمامیت ارضی» تلقی شود. بسیاری از این افراد نیز برای حفظ موقعیت شغلی خود از پرداختن به این موضوعات پرهیز میکنند.
در نتیجه، فجایعی چون کشتار، بازداشتهای گسترده، تجاوز، فقر سیستماتیک، تبعیض زبانی و اعدامهای غیرقانونی در بلوچستان، الاحواز و کردستان یا اساساً نادیده گرفته میشوند، یا با زبانی ضداعتراضی و امنیتمحور پوشش مییابند. در مقابل، اعتراضات در تهران و شهرهای فارسنشین بهطور گسترده، تحلیلی و همدلانه منعکس میشوند. این تناقض، نه تنها بازتابی از تبعیض رسانهای، بلکه مشروعیتبخشی ضمنی به سیاست دوگانهسازی جمهوری اسلامی در قبال شهروندان ملتھای مختلف است.
برای نمونه، در جریان «جمعه خونین زاهدان و خاش»، رسانهها تا زمانی که فضای مجازی آنان را به واکنش وادار نکرد، سکوت اختیار کردند. اعدامھا و دستگیری ھای گستردہ اخیر در بلوچستان را پوشش نمی دھند۰ در مورد الاحواز، اعتراضات مردمی علیه بحران آب و سرکوب خشن سپاه در سکوت گذشت، در حالیکه بحران آب اصفهان تیتر اول این رسانهها شد. در کردستان نیز روایت اعتراضات زنان و دختران در مهاباد و سقز عمدتاً از زاویه امنیتی، بدون بهرهگیری از منابع محلی و صدای فعالان کرد بازتاب یافت.
دلایل این سانسور بیشتر ایدئولوژیک و سیاسی است. بخش بزرگی از کارکنان این رسانهها گرایشات پانفارسی و ملیگرایانه افراطی دارند. دغدغه اصلی آنان نه عدالت، بلکه حفظ «ایران واحد» است. برای آنان، ملل غیرفارس تا زمانی پذیرفتنیاند که در چهارچوب ایران متمرکز و فارسی باقی بمانند. هرگونه روایت حقوق بشری که به مشروعیتزدایی از مرزهای موجود یا به رسمیت شناختن هویتهای مستقل بیانجامد، سانسور یا تحریف میشود.
برای شکستن این چرخه تبعیض، راهکارهای گوناگونی وجود دارد. نخست باید به دولتهای تأمینکننده بودجه این رسانهها آگاهی داده شود. فعالان ملتهای تحت ستم میتوانند با نگارش نامههای مستند، افشاگری سازمانیافته، و ارائه نمونههای مشخص سانسور به نهادهایی چون BBC Trust، USAGM و هیئت نظارت دویچهوله، آنان را نسبت به این تبعیض ساختاری مطلع سازند.
راهکار دیگر، استفاده از ظرفیت لابیهای پارلمانی در کشورهای میزبان این رسانههاست. تشکیل کمپینهای عمومی و بینالمللی برای افشای سانسور اتنیکی، میتواند افکار عمومی را نسبت به این مسئله حساس کند و دولتها را برای اعمال نظارت بیشتر تحت فشار قرار دهد.
همچنین، باید از رسانههای مستقل غیرفارس حمایت فنی، مالی و معنوی شود. ایجاد شبکههای خبری منطقهای، چندزبانه و متصل به جوامع محلی، راهکاری مهم برای شکستن انحصار روایتسازی پانفارسگرایانه در رسانههای جریان اصلی است. تشویق کارکنان ناراضی این رسانهها به افشای سانسورها و تشکیل آرشیوهای عمومی از محتوای حذفشده، گامی عملی برای شفافسازی و افشاگری است.
ضرورت دیگر، تقویت زبانهای غیرفارسی در فضای رسانهای است. تهیه محتوای چندزبانه (عربی اهوازی، کردی، بلوچی، ترکی، ترکمنی) و مطالبه برای پخش آن در رسانههای بینالمللی، همراه با آموزش روزنامهنگاری به نسل جوان ملتهای تحت ستم، از ابزارهای کلیدی برای توانمندسازی رسانهای آنان است.
در پایان باید گفت که رسانههای فارسیزبان خارج از کشور، علیرغم ادعای مقابله با سانسور جمهوری اسلامی، خود به ابزاری برای استمرار تبعیض نژادی و ملی در ایران تبدیل شدهاند. رهایی از این وضعیت نیازمند فشاری هدفمند به حامیان مالی، تقویت رسانههای جایگزین و افشاگری مستند از درون این ساختارهاست. صدای ملتهای بهحاشیهراندهشده باید نه تنها از دیوار سانسور جمهوری اسلامی، بلکه از سد هژمونی پانفارسگرایانه رسانههای فارسیزبان نیز عبور کند.
مُھیم بلوچ (سرخوش) دبیر کل حزب بلوچستانء راجی تپاکی
۵ ژوئن ۲۰۲۵
- هاوپەیمانییەکی بۆ دابەشکردنی ئێران دروست بکەن - 06/19/2025
- آیا کورد و بلوچ برای پس از سقوط ایران برنامه دارند؟ - 06/13/2025
- ئایا کورد و بەلووچ بۆ دوای ڕووخانی ئێران ئامادەن؟ - 06/13/2025