مُھیم بلوچ-سرخوش
دبیر کل حزب بلوچستانء راجی تپاکی
بحث سرنگونی جمهوری اسلامی زمانی به مسیر درست میافتد که از سطح شعار، احساسات و ائتلافسازیهای نمایشی عبور کند و به تحلیل مادیِ قدرت سیاسی برسد. قدرت سیاسی نه در بیانیهها متولد میشود، نه در نشستهای خارجکشوری، و نه در شبکههای اجتماعی. قدرت سیاسی حاصل سازمانیافتگی اجتماعی، پیوند ارگانیک با مردم، و حضور واقعی در میدان مبارزه است. هر تحلیلی که این اصل بدیهی را نادیده بگیرد، حتی اگر با واژگان پرطمطراق و ادعاهای بزرگ همراه باشد، عملاً در خدمت بازتولید توهم سیاسی قرار میگیرد.
در این چارچوب، ائتلاف بهخودیخود نه فضیلت است و نه نشانهی پیشرفت. ائتلاف زمانی معنا دارد که بر نیروهایی استوار باشد که در داخل کشور تشکیلات دارند، هزینه میدهند، شبکه میسازند و قادر به جهتدهی به کنش جمعیاند. در مقابل، ائتلاف دهها حزب و گروه خارجکشوری که نه پایگاه اجتماعی دارند، نه کادر، نه توان سازماندهی، و نه حتی شناختی دقیق از دینامیسمهای واقعی جامعه، چیزی جز تجمع نامها نیست؛ تجمعی که در بهترین حالت مصرف رسانهای دارد و در بدترین حالت موجب سردرگمی سیاسی میشود.
نمونهی روشن تفاوت میان قدرت واقعی و توهم سیاسی را میتوان در کردستان دید. احزاب کردستان بهدلیل حضور تاریخی، تشکیلات منسجم و ریشهداری اجتماعی، قادرند فراخوان بدهند و پاسخ واقعی بگیرند. وقتی احزاب کرد در داخل فراخوان اعتصاب یا اعتراض میدهند، بخشهای وسیعی از ملت کورد به آن پاسخ میدهند، زیرا این فراخوان از دل رابطهای زنده، آزمودهشده و متقابل بیرون میآید. این رابطه نه محصول تبلیغ، بلکه حاصل سالها سازماندهی، فداکاری و پیوند واقعی با جامعه است. در مقابل، زمانی که چهرهای مانند رضا پهلوی فراخوان میدهد، نتیجه اغلب چیزی جز سکوت اجتماعی نیست. نه به این دلیل که جامعه «ناآگاه» است، بلکه به این دلیل ساده که فراخوان بدون سازمان، بدون شبکه و بدون پایگاه اجتماعی، فاقد قدرت مادی است. سیاست با نیت و آرزو پیش نمیرود؛ سیاست با ساختن نیرو پیش میرود.
همین منطق را میتوان در بلوچستان نیز مشاهده کرد. در یک سال اعتراضات مداوم پس از جمعههای خونین، نقش تشکیلات داخلی بهروشنی نمایان شد. حزب بلوچستان راجی تپاکی با اتکا به شبکهها و ارتباطات میدانی خود، در سازماندهی تظاهرات، هماهنگی اعتراضات و تدوین شعارها نقشی پررنگ و تعیینکننده ایفا کرد. این نقش نه تصادفی بود و نه تبلیغاتی، بلکه نتیجهی حضور واقعی در میدان و شناخت دقیق از جامعهی محلی بود.
در همان مقطع، هنگامی که بحث «وکالت» از سوی رضا پهلوی مطرح شد، واکنش نیروهای فعال در داخل بلوچستان کاملاً سیاسی و آگاهانه بود. برای خنثیسازی این پروژه، شعار «نه به دادن وکالت به رضا پهلوی» شکل گرفت و در پلاکاردها بهصراحت نوشته شد: «وکالت ما به حزب بلوچستان راجی تپاکی است، نه رضا پهلوی». این موضعگیری نشان داد که در جامعهای که تشکیلات واقعی وجود دارد، پروژههای تحمیلی و خارجساخته نمیتوانند هژمون شوند.
یا زمانی که یکی از نویسندگان برجستهی ملت عرب با بنده ـ که در آن زمان مسئول روابط خارجی حزب بودم ـ و حبیبالله سربازی، دبیرکل وقت حزب، تماس گرفتند و گلهمند شدند که در تظاهرات آن جمعه نام ملت عرب در پلاکاردها جا افتاده است، بنده و حبیبالله قول دادیم که هفتهی آینده، انشاءالله، این نقص جبران شود و از ملت مبارز عرب، که در کنار دیگر ملتها بیشترین هزینهها را داده است، یادآوری و نامبرده شود. همینگونه نیز شد و پیام تشکر دوست نویسندهی عرب ما بابت این موضوع هنوز در فیسبوک بنده موجود است.
اما در مقابل، تشکیلاتی نیز در میان تمامی ملتها وجود دارند که در خارج از کشور با بوق و کرنا راه انداختہ اند و با چند تظاهرات ۲۰ یا ۳۰ نفری چنان مغرور شدهاند که گویی تنها آلترناتیو موجود در جامعهی ملی خود هستند. در میان ملت عرب، ما تشکیلات توانمند «حرکت نضال» را داریم که مبارزاتش بر هیچکس پوشیده نیست. در میان احزاب ترک نیز تشکلهایی وجود دارند که هرچند نوپا هستند، اما دارای پایگاههای اجتماعی مشخصاند.
ائتلاف دموکراتیک ملتها در ایران یکی از این ائتلافهاست که احزاب توانمندی در میان اعضای آن حضور دارند. چنین ائتلافهایی میتوانند در لحظات حساس، با حضور فعال خود در میان معترضان، نقشآفرینی کرده و به اعتراضات جهت بدهند.
این مثالها یک حقیقت اساسی را برجسته میکنند: سرنگونی یک رژیم اقتدارگرا، تا دندان مسلح و ظالمی ھمانند رژیم ایران را حاصل «انباشت لحظههای قهرمانانه» یا «اجماع کاغذی» نیست، بلکه نتیجهی انباشت سازمانیافتگی است. اعتراض بدون تشکیلات، حتی اگر گسترده و شجاعانه باشد، یا سرکوب میشود، یا فرسوده، یا مصادره. تنها تشکیلات است که میتواند اعتراض را تداوم ببخشد، آن را از سطح واکنش به سطح استراتژی ارتقا دهد، و میان مطالبات اقتصادی، سیاسی و هویتی پیوند برقرار کند.
نقش نیروهای خارج از کشور بدون تشکیلات در داخل یا با تشکیلات در داخل اگر بهدرستی تعریف شود، میتواند مکمل باشد: بازتاب دادن صدای داخل، افشاگری بینالمللی، و حمایت رسانهای. اما هرگاه این نیروها خود را محور یا جایگزین مبارزهی داخل تصور کنند، عملاً به مانع تبدیل میشوند. تاریخ سیاسی معاصر بهوضوح نشان داده است که هیچ رژیمی با لابیگری، کنفرانس و بیانیههای مشترکِ بیریشه سرنگون نشده است.
از اینرو، معیار سنجش هر پروژهی سیاسی برای سرنگونی جمهوری اسلامی باید روشن باشد: آیا این پروژه به تقویت تشکیلات داخلی میانجامد یا نه؟ آیا به سازماندهی مردم کمک میکند یا صرفاً نامها را کنار هم میچیند؟ آیا قدرت واقعی تولید میکند یا توهم رهبری؟
پاسخ به این پرسشها تعیین میکند که یک ائتلاف ابزار رهایی است یا مانعی در مسیر آن. بدون تشکیلات داخلی، بدون پایگاه اجتماعی، و بدون پیوند زنده با مبارزات واقعی مردم، هر ائتلافی – هرچند پرسر و صدا – در نهایت به حاشیهی تاریخ رانده خواهد شد. سرنگونی جمهوری اسلامی نه از بیرون صادر میشود و نه با امضا تحقق مییابد؛ از درون جامعه ساخته میشود، با سازمان، با مبارزه، و با نیرویی که واقعاً وجود دارد.
