زیست زدایی یا اسطورەزدایی از جسم کورد

زیست زدایی یا اسطورەزدایی از جسم کورد. بسوی تعریف سوژە محق و جسمانی از کورد بە جای سوژە مکلف, معنوی.

اعتراف می کنم در این هنگامه حساس به جای اسطوره زدایی حزبی از جسم کرد، باید به اسطوره زدایی ایرانی از قوم کورد می پرداختیم و اسطوره زدایی حزبی را به دوران پساتاسیس موکول می کردیم اما می دانم با تفکر حزبی به دوران پساتاسیس نمی رسیم و جسم کورد موش آزمایشگاهی احزاب شده است. قبلا که به این کار می پرداختم، متاسفانه حامل اجتماعی و سیاسی نیافت در حد کاغذ و بەبە فراتر نرفت که من نیازمند آن نیستم و تا یافتن حاملی سیاسی برای آن تفکر ضد ایرانی، ترجیح می دهم فعلا نفرین و جوین بشنوم. احزاب نه تنها قادر به نفی اسطورەهای دیگری چون ایرانی اصیل و دموکرات با غیرت،بر زیست قوم کورد نیستند، باعث درونی شدن آن اسطورەها و در قفس کردن جسم کورد و در نهایت متلاشی کردن آن می شوند. سال گذشته قبل از شروع به اصطلاح راسان، با استدلال رهایی از بن بست کمپ نشینی وتزریق روح سیاسی درشهر، نه روخاندن کومار اسلامی، به دفاع از آن برخاستم اما با اولین شهید سکوت کردم. در همان زمان بعد از سکوت صغری، مطلبی نوشتم که فلسفه جوانمرگ شدن جوانمردها چی بود؟ که بعد از بحثی فلسفی از مرگ در آرای فلاسفه، بدون جواب، با طرح سئوالی مطلب را پایان دادم. من فلسفەایی برای مرگ پیشمرگ با وجود فکرزیاد، نیافتم به همین دلیل مطلب در بحث نظری بدون تطبیق و با طرح سئوال پایان یافت، یعنی شک در معنا. اما طبق معمول دوستان کورد تنها عکس شهد را دیدند و متوجه متن و سئوال و شک آن نشدند و بەبەها سرازیر شد. متن چگونه پایان یافت؟ بعد از جملەایی از اشپنگلر با این مضمون که راهرو در مسیرش محکم می رود و نمی داند به کجا و شاید اگر بداند، بایستد…،گفتم در این شامگاه بتها، چگونه شراب شام آخر نوشیدید؟ خب این یعنی چی؟ شراب آخر برای پرواز به عالم بتها و معنا است من که گفتم شامگاه بتان، یعنی عصر بتان به پایان رسیده است دیگر شراب شام آخر، بخوانید شهید، چه معنی دارد؟ در ادامه نوشتم تفنگی می خواهم و چند نقطه.. دوستان لابد فکر کرده اند برای جنگ اما نه،تفنگ شاید برای خودکشی ناشی از آن پارادوکس و یاشاید برای شلیک هوایی ناشی از دیوانگی, نبود معنا بود.مدتی تامل و سکوت را ترجیح دادم، یا یافتن معنا در توجیه مرگ پیشمرگ یا جلوگیری از آن، که معنایی نیافتم..؟ بعد از شهادت دوستان، یتیم شدن فرزندان و اشک مادران با خود اندیشیدم برای چی؟ قبلا انتقادها را گفتم و تکرار نمی کنم که یا کورد چون امر کلی یا زندگی بهتر که هردو از توان و درک احزاب خارج است. اکنون زمان آن رسیده است از زیست کورد اسطورەزدایی تا جلو هرگونه سواستفاده از جسم کورد را بگیریم. نتوانستیم کورد را از مرگ نجات بدهیم حداقل از مرگ جسم کوردها جلوگیری کنیم چون کلیت کورد همان بدن تک تک کورد است. اسطورەسازی برای در قفس کردن جسم و بدن پیشمرگ نه کوردی بلکه یا درونییت خرشدن دیگران، که کوردغیور است یا ابزار عصبیت حزبی و توهم شخصی است. باید بفهمیم و بفهمانیم که پیشمرگه مثل همه ما انسان و جسمش با تمام مخلفات آن چون لذت وسکس آزادی و مهمتر از همه بقایش، بر هرچیزی ارجحیت دارد. احزاب نه تنها اطاعت و تولید بلکه از جسم پیشمرگ زیست زدایی کرده و قفسی برای بند کردن جسم پیشمرگ ساخته اند،در نهایت بدون پاداش جسم را نیز متلاشی و تکه پاره می کنند. به همین دلیل باید به جای زیست زدایی از جسم کورد، از آن اسطورەزدایی کرد و زمانی که جسم را به جای مفاهیم توخالی، معیار کردیم آن زمان هرگونه سواستفاده احزاب از آن از بین می رود و شاید به فکر مدیریت سیاسی و اقتصادی بهتر برای جسم کورد بیفتند برخلاف امروز باشور. این سواستفاده که می گویم شخصی ـ اخلاقی نیست و کادر احزاب آدمهای بی اخلاقی نیستند. این بحث اصلا در چهارچوب سوژه نیست بلکه نفی سوژه برساخته شده پیشمرگه توسط عقل فراشخصی حزبی ـ عرفانی و تعریف سوژه جدیدی که به جای تکلیف در به آغوش مرگ رفتن برای منافع جزئی، زندگی را با حق در آغوش بگیرد. قبلا گفتم پیشمرگ،شکل کوردی شدەی شهید است و نسبتی با کوردیت ندارد و برخلاف شهید اسلام که در هر دو دنیا به لذات جسمانی(کنیز و غنیمت دنیا و بهشت اخرت)می رسد، پیشمرگ، از هردو محروم است، نه آزادی دنیوی نه اخروی. باید با آیینه کورد به شاکله بندی سوژه کورد بپردازیم نه آیینه احزاب و سوژەایی تعریف کنیم کە از احزاب، زندگی جسمانی و حق بخواهد نە مفاهیم توخالی که با سیگار چگوارا دود شد. به عبارت دیگر بجای نصیحت احزاب در دادن حق جسم کورد باید جسم کورد را برای گرفتن حق آگاه کرد. گناه کورد کە باعث شد،دیگری تاریخ شود، وفاداریش به زیست جسمانی و تن ندادن به متافیزیک ـ تاریخ بود باید به جسم بازگشت که فراموشی جسم معلول همان شکاف فرهنگ از سیاست کوردیتی است که قبلا گفتەام،میترا ـ پردیس.

+ posts