کاوش در بازتاب استعمار کوردستان در «آینه»تارکوفسکی

ئا.کەلهوڕ


فیلم بی نظیر «آینه» آندری تارکوفسکی به عنوان یک
شاهکار سینمایی، هزارتویی از حافظه، آگاهی و پژواک های
تاریخی ایستاده است. فیلم از طریق روایت غیرخطی و
تصاویر شاعرانه خود به عمق تجربه انسانی می پردازد و
بینندگان را به تأمل در مضامین هویت، فقدان و گذر زمان
دعوت می کند. اگرچه «آینه» ممکن است مستقیماً به
استعمار کوردستان نپردازد، تابلوی غنی از احساسات و
تصاویر آن چارچوبی قانع‌کننده برای کاوش در پیچیدگی‌های
تاریخ ملت کورد و میراث ماندگار استعمار در این سرزمین
کهنِ آب و آفتاب فراهم می‌کند. در قلب “آینه” مراقبه ای
در مورد حافظه و هویت نهفته است. این فیلم قطعاتی از
زندگی یک مرد را به هم می پیوندد و مرزهای بین گذشته و
حال، واقعیت و رویا را محو می کند. از طریق مجموعه‌ای از
داستان‌ها، ما شاهد بازتاب‌های قهرمان داستان درباره
دوران کودکی، روابط و جایگاهش در جهان هستیم. این
بازتاب ها منعکس کننده ماهیت تکه تکه شده خود خاطره
هستند، با لحظاتی از وضوح در میان مه دلتنگی و حسرت
پدیدار می شوند. در متن کوردستان استعمار شده،
سرزمینی که یک قرن آشفتگی و آوارگی را نشان می‌دهد،
موضوع خاطره اهمیت بیشتری پیدا می‌کند. برای مڵت
کورد، خاطره فقط یک خاطره شخصی نیست، بلکه یک
حساب جمعی با سابقه استعمار و مقاومت است. ملت
کورد مانند قهرمان “آینه” با ارواح گذشته خود دست و
پنجه نرم می کنند و در میان آوارهای پاکسازی فرهنگی به
دنبال بازپس گیری هویت خود هستند. محور “آینه” مفهوم
اشتیاق است – اشتیاق برای اتصال، برای درک، برای
احساس تعلق. در طول فیلم، شخصیت‌ها آرزوی چیزی
دست نیافتنی را دارند، چیزی دور از دسترس. در یک
صحنه، مادر قهرمان داستان غم و اندوه عمیقی را بیان می
کند، حس اشتیاق برای زندگی که از بین رفته است.
سخنان او با اشتیاق بسیاری از کوردها که آرزوی سرزمینی
آزاد از قید و بندهای ظلم را دارند یکی است. شخصیت
راوی با صداپیشگی آرسنی تارکوفسکی لایه دیگری از عمق
به فیلم می بخشد. مونولوگ های درون نگر او به عنوان
رشته ای عمل می کند که گذشته و حال، واقعیت و رویا را
به هم متصل می کند. از طریق سخنان او، ما نگاهی
اجمالی به چشم انداز درونی ذهن قهرمان داستان می
اندازیم که با خاطرات جنگ، شکست و آوارگی تسخیر شده
است. صدای راوی صداهای نسل های گذشته را بازتاب
می دهد و شاهد آسیب های جمعی مردمی است که در
تیررس تاریخ گرفتار شده اند. در متن استعماری
کوردستان، صدای راوی طنین مضاعفی به خود می گیرد.
سخنان او مقاومت مردمی را تداعی می کند که صد سال
سختی و آزار را تحمل کرده اند. ملت کورد مانند راوی،
پژواک نیاکان خود را در درون خود حمل می کنند، میراثی از
مقاومت که در طول نسل ها منتقل شده است.
شخصیت دکتر با بازی اولگ یانکوفسکی به عنوان نمادی
از امید در میان هرج و مرج جنگ و عدم اطمینان عمل می
کند. حضور او نوری از امید را در تاریکی به ارمغان می‌آورد،
و این یادآوری می‌کند که شفا حتی در مواجهه با
شانس‌های به ظاهر غیرقابل عبور ممکن است. در
سرزمین کوردستان، جایی که درگیری و آشفتگی به
واقعیت تبدیل شده است، چهره دکتر اهمیت بیشتری پیدا
می کند. حضور او حکایت از انعطاف پذیری مردمی دارد که
حاضر نیستند بە رنجشان بی حرمتی شود و با وجود موانعی
که در مسیرشان وجود دارد، همچنان برای آینده ای بهتر
تلاش می کنند. تارکوفسکی در سرتاسر «آینه» از پرده‌ای
غنی از تصاویر استفاده می‌کند تا چشم‌انداز خاطره و
احساسات را برانگیزد. صحنه‌های طبیعت – آب‌های مواج،
درخت‌های در حال نوسان، آسمان‌های باز وسیع – به عنوان
استعاره‌ای از جزر و مد تجربه بشری است. در یک سکانس
به خصوص چشمگیر، قهرمان داستان به آینه خیره می
شود، بازتابش شکسته و مخدوش شده است. تصویر
منعکس کننده ماهیت تکه تکه شده خود حافظه است، با
گذشته و حال که در یک تاری نامشخص ادغام می شوند.
در پیکر کوردستانی، تصویرسازی طبیعت اهمیت بیشتری
پیدا می کند. برای این ملت، سرزمین خود مایه سربلندی و
مقاومت است، به واقع، نمادی از پیوند پایدار آنها با خاک
خود است. تصاویر تپه‌های غلتان، کوه‌های ناهموار و
جنگل‌های باستانی حس اشتیاق به سرزمینی را برمی‌انگیزد
که بر اثر درگیری و تقسیم از هم پاشیده شده است. در
لحظات پایانی «آینه»، بازتاب های قهرمان داستان در
زندگی اش جای خود را به حس پذیرش و آرامش می دهد.
همانطور که او به دوردست ها خیره می شود، حس آرامش
بر او سایه می اندازد، تشخیص این که سفرش به پایان
خود نزدیک می شود. در این لحظه تأمل آرام، تارکوفسکی
نگاهی اجمالی به ماورایی، نگاهی گذرا به امر ابدی ارائه می
دهد. در شکل امروزی کوردستان، این حس متعالی هیکل
مضاعفی به خود می گیرد. ملت کورد با وجود سختی ها و
موانعی که با آن روبرو هستند، همچنان برای آینده ای بهتر،
آینده ای فارغ از زنجیر ظلم و تفرقه تلاش می کنند. آنها
مانند قهرمان «آینه»، حس امید و انعطاف پذیری را در
درون خود دارند، این باور که حتی در تاریک ترین زمان ها،
روشنایی یافت می شود. لذا، “آینه” تارکوفسکی مراقبه
عمیقی در مورد حافظه، هویت و تجربه انسانی ارائه می
دهد. از سویی، محور “آینه” مفهوم تمنا است – میلی برای
اتصال، برای درک، برای احساس وجود داشتن. در طول
فیلم، شخصیت‌ها آرزوی چیزی دست نیافتنی را دارند،
چیزی دور از دسترس. در یک صحنه، مادر قهرمان داستان
غم و اندوه عمیقی را بیان می کند، حس اشتیاق برای
زندگی که از بین رفته است. سخنان او با اشتیاق بسیاری
از ملت کورد که آرزوی نیشتمانی و ولاتی آزاد از قید و
بندهای استعمار را دارند حضور دارد
ماریا: “من غمگین نیستم. فقط به یاد می آورم.”
الکسی: “یادت میاد چی؟”
ماریا: “زندگی. زندگی من.”
همانطور که گفتم شخصیت راوی با صداپیشگی آرسنی
تارکوفسکی لایه دیگری از روان به فیلم می بخشد.
مونولوگ های درون نگر و معنادار او به عنوان رشته ای
عمل می کند که روان و تن، خواب و بیداری را به هم
متصل می کند. از طریق سخنان او، ما نگاهی اجمالی به
چشم انداز درونی ذهن قهرمان داستان می اندازیم که با
خاطرات جنگ، شکست و آوارگی تسخیر شده است.
صدای راوی صداهای نیاکان گذشته را بازتاب می دهد و
شاهد آسیب های جمعی مردمی است که در تیررس تاریخ
گرفتار شده اند.
دکتر: وضعیت پسرت رو به بهبودی است، اما او همچنان
به استراحت نیاز دارد.
ماریا: “متشکرم، دکتر، من به خوبی از او مراقبت خواهم
کرد.”
راوی: “ما همه آینه هستیم که رویاهای یکدیگر را منعکس
می کنیم.”
از دیگر سو، آثار تارکوفسکی از منابع مختلف از جمله
ادبیات، فلسفه و تجربیات شخصی خود الهام می گیرد.
یکی از تأثیرات کلیدی بر «آینه» مفهوم سینمای شاعرانه
است، سبکی از فیلمسازی که به حال و هوا، فضا و
احساسات بر ساختار روایی مرسوم اولویت دارد.
تارکوفسکی عمیقاً تحت تأثیر آثار شاعر روسی آرسنی
تارکوفسکی قرار گرفت که اتفاقاً پدر او نیز هست. ویژگی
شعر آرسنی تارکوفسکی تصویرسازی غنی، عمق فلسفی و
کاوش در مضامین وجودی آن است. بسیاری از مضامین و
نقوش موجود در “آینه” را می توان در شعر آرسنی
تارکوفسکی جستجو کرد، از جمله کاوش در حافظه،
اشتیاق و گذر زمان. از نظر تأثیرات سینمایی، تارکوفسکی
به شدت تحت تأثیر آثار فیلمسازان دیگری مانند اینگمار
برگمان، آندری روبلوف و فدریکو فلینی قرار گرفت.
درام‌های درون‌نگر برگمان و کاوش در روان انسان عمیقاً با
مضامین «آینه» گره خوردگی ویژه و روانی دارد، در حالی که
گستره تاریخی حماسی و شعر بصری روبلف را می‌توان در
رویکرد خود تارکوفسکی به فیلم‌سازی منعکس کرد. تصاویر
رویایی و روایت‌های غیرخطی فلینی نیز تأثیر ماندگاری بر
تارکوفسکی گذاشت و سبک سینمایی متمایز او را شکل
داد. به نوبه خود، آثار تارکوفسکی الهام بخش فیلمسازان
بی شماری در سراسر جهان بوده و میراثی ماندگار در جهان
سینما به جا گذاشته است. کارگردانانی مانند آندری
زویاگینتسف، لارس فون تریر و ترنس مالیک همگی از
تارکوفسکی به عنوان تأثیر عمده بر آثار خود یاد کرده اند.
«بازگشت» زویاگینتسف در علاقه تارکوفسکی به کاوش
در پیچیدگی‌های طبیعت انسان و اسرار هستی مشترک
است، در حالی که «مالیخولیا» فون تریر تأملات
تارکوفسکی در مورد حافظه، هویت و آخرالزمان را بازتاب
می‌دهد. “درخت زندگی” مالیک از حساسیت شاعرانه و
مضامین معنوی تارکوفسکی استفاده می کند و کاوشی
عمیقاً شخصی از زندگی، مرگ و ماهیت جهان را ارائه می
دهد. در پایان، “آینه” تارکوفسکی به عنوان گواهی بر قدرت
سینمای شاعرانه است که از طیف متنوعی از منابع الهام
می گیرد تا یک اثر هنری عمیقاً درونگرا و با عطرآگینی
عاطفی را خلق کند. تأثیر آن را نه تنها در آثار دیگر
فیلمسازان، بلکه در چشم انداز فرهنگی گسترده تر می
توان مشاهده کرد، جایی که مضامین و موتیف های آن
همچنان به الهام بخشیدن و تحریک مخاطبان تا به امروز
ادامه می دهد.