زنی که به تنهایی یک فرهنگ را نجات داد

پیگ سایرز هرگز قلمی در دست نگرفت تا داستانی بنویسد. اما او دنیایی کامل را در خاطر خود داشت. پیگ که در سال ۱۸۷۳ در دانکین، در شبه جزیره وحشی دینگل ایرلند متولد شد، در خانواده‌ای بزرگ شد که آتش عصرگاهی فقط برای گرما نبود – جایی بود که داستان‌ها در آن جریان داشتند. هر شب، داستان‌های قدیمی زنده می‌شدند: افسانه‌های قهرمانان و پری‌ها، تاریخ قبیله‌ها و نبردها، آهنگ‌هایی که قرن‌ها خوانده شده بودند. در دنیایی قبل از برق، قبل از رادیو، قبل از رایج شدن کتاب در خانه‌های فقیر، داستان‌سرایی سرگرمی نبود. این راهی بود که مردم به یاد می‌آوردند که چه کسانی هستند. پیگ در اوایل بیست سالگی ازدواج کرد و به جزیره بزرگ بلسکت نقل مکان کرد – صخره‌ای بادخیز در سواحل کری که کمتر از ۱۵۰ نفر از طریق ماهیگیری، کشت سیب‌زمینی در خاک نازک و سرسختی محض به هستی خود پایبند بودند. زندگی در آنجا به طرز وحشیانه‌ای سخت بود. زمستان‌ها طوفان‌هایی را به همراه داشت که جزیره را برای هفته‌ها از سرزمین اصلی جدا می‌کرد. کودکان در جوانی می‌مردند. مردان در دریا گم می‌شدند.  و با این حال، وقتی تاریکی فرا رسید، جزیره‌نشینان برای قصه‌گویی گرد هم آمدند. پیگ به یکی از بزرگترین شنچایی‌های جزیره تبدیل شد – یک قصه‌گوی سنتی که صدایش می‌توانست اتاقی را مسحور خود کند. او می‌توانست ۳۷۵ داستان عامیانه را از حفظ بخواند، هر کدام دقیقاً همانطور که شنیده بود، حفظ شده و مانند میراث گرانبها از نسلی به نسل دیگر منتقل شده بود. محققان و فولکلورشناسان فقط برای ضبط صدای او به آن جزیره دورافتاده سفر کردند، زیرا می‌دانستند شاهد چیزی هستند که از دنیای مدرن در حال ناپدید شدن است. در سال ۱۹۳۶، اگرچه پیگ نمی‌توانست بنویسد، پسرش مایکل داستان زندگی او را همانطور که او می‌گفت، رونویسی کرد. نتیجه “پیگ” بود – زندگینامه‌ای که به زبان ایرلندی نوشته شده بود و تصویری تزلزل‌ناپذیر از زندگی جزیره را به تصویر می‌کشید: فقر، غم‌ها، پیوندهای شدید اجتماعی و زیبایی‌های آن. این کتاب در ایرلند به یک اثر جنجالی تبدیل شد و در نهایت خواندن آن برای دانش‌آموزان زبان ایرلندی ضروری شد. و اینجاست که داستان پیگ به طرز طعنه‌آمیزی تغییر می‌کند: نسل‌هایی از دانش‌آموزان ایرلندی از او متنفر شدند.  آنها که مجبور بودند کتاب او را در کلاس ایرلندی بخوانند، از بخش‌هایی که درباره سختی و فقدان بود، ناله می‌کردند، از زبان دشوار شکایت داشتند و نام پیگ را مترادف با تکالیف خسته‌کننده می‌دانستند. برخی آن را منفورترین کتاب در ایرلند می‌نامیدند. اما آنها آن را می‌خواندند. آنها داشتند زبان ایرلندی یاد می‌گرفتند. آنها با دنیایی که پدربزرگ و مادربزرگشان در آن زندگی کرده بودند، ارتباط برقرار می‌کردند – حتی اگر در آن زمان قدر آن را نمی‌دانستند. در سال ۱۹۵۳، دولت ایرلند جزایر بلسکت را تخلیه کرد. جمعیت کاهش یافته بود، زمستان‌ها غیرقابل تحمل شده بودند و شیوه زندگی قدیمی دیگر پایدار نبود. پیگ، که در آن زمان ۸۰ ساله بود، جزیره‌ای را که شش دهه خانه‌اش بود، ترک کرد. پنج سال بعد، او در بیمارستانی در سرزمین اصلی درگذشت. بلسکت‌ها اکنون متروکه هستند. می‌توانید از آنها دیدن کنید و در میان ویرانه‌های کلبه‌های سنگی قدم بزنید، جایی که خانواده‌ها زمانی در آنجا زندگی می‌کردند، عشق می‌ورزیدند و در زیر نور آتش داستان می‌گفتند. اما از آنجا که پیگ سایرز صحبت می‌کرد و کسی سخنان او را می‌نوشت، آن دنیا کاملاً از بین نرفت. امروزه، محققان ضبط‌های او را مطالعه می‌کنند.  دانشجویان زبان ایرلندی هنوز با صدای او مواجه می‌شوند. فولکلورشناسان از او به عنوان یکی از مهمترین منابع فرهنگ شفاهی سنتی ایرلندی یاد می‌کنند. او افسانه‌هایی را که با نسل او از بین می‌رفتند، حفظ کرد – داستان‌هایی که اکنون بیش از ۱۵۰ سال قدمت دارند و با کلمات دقیق او به نسل‌های بعدی منتقل شده‌اند. پیگ سایرز نمی‌توانست بخواند. او نمی‌توانست بنویسد. اما می‌توانست به خاطر بیاورد. و در جهانی که به سرعت در حال فراموشی بود، این او را از هر محققی با مدرک تحصیلی ارزشمندتر می‌کرد. او آخرین حافظ یک سنت باستانی، صدای یک دنیای در حال ناپدید شدن بود و دلیلی بود که ما هنوز می‌توانیم پژواک‌های فرهنگی را بشنویم که در غیر این صورت در طول زمان از بین می‌رفت. گاهی اوقات مهمترین تاریخ توسط مورخان نوشته نمی‌شود. این تاریخ توسط مادربزرگی در یک جزیره سرد به یاد آورده می‌شود که داستان‌هایی را در تاریکی می‌گوید و نور را زنده نگه می‌دارد.

سرچشمه

https://www.facebook.com/groups/jungartgroup/permalink/1477710493308203/