نامەای سرگشادە بە محمد نوریزاد از کردستان

نامەای سرگشادە بە محمد نوریزاد!

با سلام، بدون مقدم وارد بحث میشوم!
دو روز پیش ویدیوئی را از شما دیدم کە بە دیدار پدر و مادر رامین حسین پناهی بعد از اعدام پسرشان رفتەاید. بی شک سر زدن بە این خانوادە و بخصوص پدر و مادر پیر رامین از طرف هر کسی کە باشد مادام کە برای دلجویی از آنهاست نە تنها ایرادی ندارد بلکە کاری انسانی است. اما آنچە مرا واداشت این نامە سرگشادە را بە جنابعالی بنویسم حرفهایی است کە در این دیدار رو بە پدر رامین میزنید و بە ایشان میگویید” شما بسیجی بودید! شما در جنگ علیە صدام شرکت داشتید” فارغ از اینکە جنابعالی از بیان این کلمات و جملات چە نیتی داشتید و چە چیزی را میخواستید بە بینندە ویدیویتان نشان بدهید، بندە بەعنوان یک کورد، بە عنوان یک فعال سیاسی و بە عنوان همرزم و همسنگر رامین از شما بخاطر بیان این کلمات در خطاب بە پدر رامین، شاکی هستم و مراتب نگرانی و اعتراض خود را بیان میکنم و از شما میخواهم کە در اسرع وقت از پدر و مادر رامین و از مردم کردستان بخاطر بکار بردن آن کلمات معذرت‌خواهی کنید!

جناب نوریزاد!
بسیجی خواندن کسی در این دیار نە تنها برایش مایەی افتخار نیست، بلکە مایە ننگ است. در کردستان رکیکترین فحش کە میتوانید بە کسی بدهید این است کە او را بسیجی صدا کنید! در کردستان بسیج بودن نشانە همدستی با خونخوارترین و دیکتاتورترین رژیم قرن حاضر است. در کردستان بسیج بودن شرم است ، در اینجا نە افتخاری است کە شال سبزی را در گردن بپیچند، نە امتیازست کە با آن بە دانشگاە رفت، نە امتیازیست کە با آن شغلی دست و پا کرد. در کردستان بسیج بودن مایەی سرافکندگی است، می دانید چرا ؟ چون در کردستان مردم بە کس دیگری افتخار می کنند، در کردستان سمبل آزادگی، انسانیت، شهامت، فداکاری و ازخود گذشتگی کسی دیگر است، همان کسی است کە در ٢١ شهریور همین سال سراسر کردستان بە خاطر مرگش، بە خاطر اعدامش، بە خاطر موشک بارانش، بە خاموشی رفت و اعتصاب کرد، آن کس اسمش پیشمرگ است. در کردستان پیشمرگ بودن مایە افتخار است نە بسیجی بودن. بسیجی بودن یعنی انداختن طناب دار بە گردن رامین ، بسیجی بودن یعنی در آوردن چهارپایە زیر پای رامین، بسیجی بودن یعنی همکاری و جاسوسی برای رژیم! بسیجی بودن در کردستان افتخار نیست .

جناب نویزاد!
پدران و مادران ما بە فرزندان پیشمرگشان، بە فرزندان زندانیشان افتخار می‌کنند، نە تنها آنها، بلکە تمام مردم این دیار کە شما با آن غریب هستید.
در سال ١٣٦٤ کە من هم افتخار آنرا داشتم پیشمرگە باشم، روزی زندەیاد مادرم برای دیدار با من بە یکی از روستاهای کردستان آمد کە آنزمان تحت اشغال رژیم نبود. شبی با هم بودیم. با شوخی بە مادرم گفتم می‌خواهم با تو برگردم، در جواب مادرم گفت” نە ڕۆڵە گیان ، ئامان نەکەی شانمان کز کەی ” بلە مادرم گفت” نە پسرم! کاری نکنید کە ما را شرمسار و سرافکندە بکنید!” آقای نوریزاد، این حرفهای مادری است کە جگرگوشەاش ممکن بود هر آن در درگیریها کشتە بشود، اما حاضر نبود کە سرش را پایین بیندازد و شرمگین و شرمسار باشد!
این فرهنگی است کە ما در کردستان با آن بزرگ شدیم، لذا جناب نوریزاد، شما یک معذرت خواهی بزرگ بە پدر رامین، بە خانوادەاش، بە ما و بە جامعە کردستان بدهکار هستید. شما با بسیجی خواندن پدر رامین با دستان خودت طناب دار را بە گردن پسرشان انداختید ! هیچ میدانید چە کار زشتی کردید ؟
من در بهترین حالت آنرا بە حساب نادانی و پرت بودن شما از مسائل و اوضاع میگذارم. لذا تا دیر نشدە، تا بار دیگر مردم کردستان درهایشان را برویت باز بگذارند، بابت کار و الفاظ قبیحی کە بکار بردید معذرت خواهی کنید. هرچند شما بی منظور هیچ‌کاری نمی کنید.

حمید بهرامی
١٩ سپتامبر ٢٠١٨