حضور و غیاب، از آغاز کلمه نبود

[author title=”هێرش قادری” image=”http://www.kurdia.net/wp-content/uploads/2017/12/herish-qadiri.jpg”] ذکریا (هێرش) قادری، استاد کرد دانشگاه علوم تحقیقات کرمانشاه و مدرس پیشین دروس تاریخ و فلسفه غرب میباشد. [/author]
حضور و غیاب، از آغاز کلمه نبود.
از نظر دریدا اساس متافیزیك با این فرض بنیادین دانسته می شود كه هر دال، مدلول خود را همراه دارد یا موجب پیدایش آن می شود. متافیزیك، استوار بر این فرض است كه معنا، به هر رو و همواره حاضر است و نشناخته ماندنش ناشی از ناتوانی ما در یافتن راه درست یا نادرستی ابزاری است كه برگزیده ایم. دریدا می گوید كه در تاریخ فلسفه غرب فرض همواره این بوده كه معنا در كلام و خرد (كه هر دو با واژه یونانی lgos بیان می شود)
حاضر است. دریدا این باور به حضور مستقیم معنا را «متافیزیك حضور» خوانده است. دریدا ادعا می كند كه خرد فلسفی همواره به تقابل های دوتایی رسیده است مانند: فرهنگ /طبیعت، حس /اندیشه، زن /مرد، نوشتار/ گفتار، نیستی /هستی،نادرست/درست، دروغ/ حقیقت، جسم / روح هر یك از موارد متقابل شكل منفی یا نفی كننده موارد دیگر دانسته شده است. دریدا به درستی غیریت را مقدم بر اختلاف دال و مدلول می داند. غیریت، شرط هر نظام زبانی و از آنجا شرط هر تفكری است. زبان به اعتبار اینكه اثر غیریت است، بی آنكه به صرف ارجاع به شی ما را به عین آن برساند. در این متن دریدا هم حقیقت هست، هم جهالت، هم حضور و هم غیاب.اینکه غیریت را مقدم بر دال و مدلول و شرط هر نظام زبانی می داند و فلاسفه را متوهم در یافتن حقیقت درون کلام می داند حقیقت است و اینکه اساس خرد فلسفی را تقابل دوگانه می داند نیز درست است اما بعد جهالت دریدا مربوط به جهالت عام فلسفه است که ناامید از زبان عین ویتگنشتاین اول، غرق ویتگنشتاین ثانی شد چون غیریت کە همان حقیقت است همانطور که دریدا گفته است، مقدم بر تقابل دوگانه و شرط هر تفکری است اما دریدا درنیافت همان غیریت مقدم که در قبل از ظهور کلام ـ لوگوس، فاقد تقابل های دوگانه بود، یک طرف شر، نیستی و جسم, تقابلهای دوگانه لوگوس است و خارج از منطق تقابلهای دوگانه ما را به زبان عین که همان زبان تصویر در مقابل زبان کلام وحی و دیالکتیک است، می رساند چون طرف منفی تقابل از طرف خیر متاخر بر آن قالب شده است. همان نااندیشیده ی اندیشیده شده فلسفه ـ تاریخ که چون جهالت عامل و آغاز فلسفه در افلاطون است، پایان آن نیز در دریدا هست که یا چون افلاطون تا هگل در خود کلام و تقابلهای دوگانه آن به دنبال حقیقت می گردند که دریدا به درستی بیهوده بودن آن را دریافته است یا چون خود دریدا با وجود درک تقدم غیریت بر کلام اما در عدم درک مصداق غیریت کلام، ناامید از کشف حقیقت میشود چون خود وی نیز در دام متافیزیک مانده است که ناامیدی متافیزیک در کشف حقیقت، ناامیدی وی نیز میشود درحالی که با زدودن گرد و غبار کلام متافیزیکی و کشف غیریت عامل ظهور متافیزیک، می توان به زبان عین رسید. در درک نکردن زبان عین ـ تصویر قبل از زبان کلام، افلاطون، مثل, برساخته را،مکان انسان کامل کرد و پایان آن دریدا و فوکو وظیفه فلسفه را نابودی انسان می داند چون جهالت، تقدیر فلسفه است و دانش فلسفه در نااندیشیده آن است که فلاسفه قادر به درک زبان تصویر نبودند و در سرگردانی خویش در همان لوگوس مورد انتقاد،آن را خانه هستی و مقدم بر انسان دانستند.باری زبان نه ابزار است چون ادعای مدرنها و نه مقدم بر انسان چون پس مدرنها، بلکه زبان، تصویر و عین بود که در نفی و جهالت نسبت به آن، لوگوس یا زبان کلام زایش یافت به عبارت دیگر از آغاز کلام نبود،تصویر بود، عین بود و فلسفه در عدم درک فضای عین زبان، غرق زبان، زایش یافت. طرف دیگر تقابل دوگانه کلام نبود، کلام بر آن قالب گشت که در مقدمه مقاله زرتشتـ میترا گفتەام و مطلب قبلی کورد کیست.
دریدا امیدی به یافتن اصل ندارد نقطه ناامیدی در یافتن اصل و فلسفه، دقیقا آغاز امید ما در یافتن فلسفه کورد است کورد نااندیشیده اندیشه فلسفه و تنها در ماورا آن است. غیریت، اساس تقابل است، درست اما دریدای غرق فلسفه قادر به یافتن آن نیست باید به قبل از فلسفه با تجربه پسافلسفه برای درک فلسفه بازگشت و غیریت ان را دریافت غیریتی که بنیاد هستی فلسفه در عین حال از چنبره آن می گریزد. تنها با درک نااندیشه فلسفه و ماورا فلسفه می توان به فلسفه کورد دست یافت.نیچه چیزی نمانده بود دریابد اما نعره شیر در رهایی از بار شتر به طرف غار میشود. ویتگنشتاین اولی گفت اما دومی که دریدا نیز اسیر آن است برگشت.جنون و تمدن شاهکار فوکو به دروازه نااندیشیده رسیدند اما برگشت زدند.بهرحال امکان فلسفه همان است چون بنیاد انگیزش اخلاقی اندیشیده فلسفه، تاریک ماندن نااندیشیده است که گریزی از گذار از فلسفه و دین برای درک نااندیشیده که همان زبان تصویر کورد(هەڵپەڕکێ غار) است، نداریم یعنی برای درک کورد، کل تاریخ را باید اندیشید تا نااندیشیده آن درک شود کورد نیستی است که عامل هستی تاریخ اما خود از چنبره آن میگریزد.میترا، حاضر غایب تاریخ است.به این آهنگ جمرد دقت کنید اگرچه یکی دو سوتی دارد.