کورد: کوتولۀ سیاسی و غولهای رویایی

کورد: کوتولۀ سیاسی و غولهای رویایی

ژانوس، خدای دو چهرۀ، نماد کامل سیاست است. یک چهرۀ آن خشونت و قدرت و چهرۀ دیگر آن اقناع و صلح. ریشۀ سیاست خشونت است فقط با خشونت امکان پی ریزی بنیادهای سیاست وجود دارد. سپس در مورد چگونگی اداره ان و یا تحقق صلح و عدالت باید تصمیم گرفت. از دولتهای مدرن اروپایی تا دولتهای خاورمیانه ای از تمدنهای دینی اسلامی و زرتشتی تا دموکراسیهای سکولار معاصر، جز با خشونت و سیاست امکان تاسیس نداشتند. مگر لیبرال دموکراسیهای امروزی جز با دولتهای مطلقه ای که انحصار خشونت مشروع را در اختیار داشتند، امکان ظهور داشتند؟ مگر تمدن اسلامی که شعار عدالت و صلح جهانی را می داد جز با خشونت جهاد و فتح توانست امکان بیابد مگر دولت مدرن ایرانی که ادعای تحقق صلح و امنیت و وحدت را داشت جز با خشونت و جنگ امکان تکوین داشت؟ «ژانوس» سیاست همین است ریشه در قدرت و خشونت، ابزارهای ان قدرت و خشونت، اما توان تحقق صلح و عدالت. ابتدا باید قدرت و خشونت سیاست را در انحصار داشت تا بتوان صلح را تحقق داد. ما یک بعد ژانوس سیاست را فراموش کرده ایم. و با پرشی جانانه قصد تحقق اهداف سیاسی را بدون امکانات سیاسی داریم. ما فاقد اندیشه سیاسی هستیم که توان درک منطق سیاست را داشته باشیم. بدون این اندیشه، قادر به طرح و پرسش از مسئله کرد نیستیم که به فکر راه حل برای ان هستیم.

در روش شناسی، طرح مسئله اهمیت زیادی دارد. چگونه مسئله و پرسش تحقیق را طرح و راههایی به آزمون گذاشتن فرضیه چگونه باید باشد؟ چگونه تحقیق را به سرانجام برسانیم. آیا امکانات و توانای علمی انجام تحقیق را داریم یا نه. روش شناسی چیزی نیست که فقط در تحقیق کتابی به ان بپردازیم در عالم سیاست نیز طرح مسئله و چگونگی رسیدن به نتیجه اهمیت زیادی دارد. ما اساسا در عالم سیاست مسئله را درست طرح نکرده ایم. پرسش مناسب و درست را طرح نکرده ایم که جواب درستی برای ان بیابیم. اینکه جامعۀ کردی باید فدرال یا کنفدرال باشد درست، اما سئوال اصلی ما این نیست که سیستم سیاسی جامعۀ کردی چگونه باید باشد، سئوال اصلی ما این است اساسا چگونه باید جامعه کردی را تاسیس کرد، سپس برای اداره ان باید تصمیم گرفت. چگونه باید جامعه کردی را در گرداب فاشیستی ملتهای مسلط، ایجاد کنیم. حال اگر این جامعه تاسیس شد کسی شکی در فدرال بودن ان ندارد. فارس و ترک و عرب هیچگاه نه تنها برابری با کرد را به رسمیت نمی شناسند بلکه وجود و هستی سیاسی کرد را نیز به رسمیت نمی شناسند که ما با دیالوگ و منطق سعی در تحقق کنفدرالیسم داشته باشیم. ابتدا باید جامعه کردی تاسیس و هستی اجتماعی کرد، هستی سیاسی بیابد، سپس برای اداره ان نسخه صادر کنیم. هستی اجتماعی منهای هستی سیاسی، یعنی ماشین بدون روح و بدن بدون فکری که توسط دیگران به مانند ابزار مورد استفاده قرار می گیرد. پذیرش هستی اجتماعی، به معنی به رسمیت شناخته شدن و حق و حقوق نیست اتفاقا هستی اجتماعی برای بردگی لازم است. هستی اجتماعی بدون هستی سیاسی، یعنی قاطر پرکار و وفادار قلعه حیوانات عرب و ترک و فارس.
تقدیر، امکانیت سیاسی را از ذهن کُرد سلب کرده است. نمی توان منتظر تقدیرِ مدرنِ سیاست بین الملل یا دستهای پنهان قدرتهای بزرگ شد. تقدیر خدایان، جای خود را در ذهن کرد، به تقدیر قدرتهای بزرگ داده است که مانند عراق و سوریه بر روی سفره پهن شده از امکان کنفدرالیسم دموکراتیک بگوییم. فرض کنید این اتفاق برای ایران نیز بیفتد ترکیه را چه می توان کرد که با خدایان غربی رابطه خوبی دارد؟ نمی توان به بعد از فروپاشی قدرتهای منطقه اندیشید، باید به چگونگی این فروپاشی بیندیشیم. نسیم کنفدرالیسم توانایی ریشه کن کردن درختان تنومند قدرتهای حاکم را ندارد. امام زمان را از کجا بیاوریم تا با «اجی مجی لاترجی» ظلم را ریشه کن و عدالت را در دنیا بگستراند. ارادۀ خدایان نیز مطابق خواسته های ما نیست که با کن فیکون، کنفدرال را از نیستی به هستی برساند. ذهنیت کرد اسیر تقدیر است در حالی که به قول گوته،در گفتگوی خود با ناپلئون، در تراژدیهای مدرن و دنیای مدرن، سیاست جایگزین تقدیر خدایان شده است. سیاستِ قدرتهای بزرگ، سیاست ما نیست بلکه بازتولید همان تقدیر خدایان است. سیاست عالم امکانیت با اراده است در حالی که سیاست قدرتهای بزرگ خارج از توان اراده و نیت سیاسی ماست. نمی توان هم از سیاست گفت و هم منتظر تقدیر شد. شاید این هفته بیاید امام زمان جای خود را به شاید امریکا حمله کند، داده است.
ما هنوز به بلوغ سیاسی نرسیده ایم کوتوله‌های سیاسی هستیم که از دید بزرگان ایرانی، عرب و ترک باید دوردستها را بنگریم و تاسیس خودمختاری و…، ایستادن بر روی شانۀ غولهای ایران و عرب و ترک است که هر لحظه توانایی پایین انداختن ما و له کردن ما را دارند.خودمختاری و فدرالیسم امروز، بازتولید همان خودمختاری امارتهای اردلان و بابان و…است که امکانی جز سیاست دیگران ندارد. پذیرش خودمختاری و فدرال، یعنی حاشیه بودن ما و مرکز بودن دیگران که، هستی سیاسی این حاشیه به تصمیمات سیاسی مرکزیها وابسته است و احزاب امروز بازتولید همان قبیله گرایی دیروز که با دیگری برعلیه خودی متحد می شدند. سیاست عالم کنش است. واکنش صرف، نه منطق سیاست بلکه مهارت غریزی قبایل است. کنش مبتنی بر اندیشه است نه غریزه.
کوتوله های سیاسی که رویاهای جهانی در سر دارند کوتوله هایی که توان دیالوگ و سازش در میان خود را ندارند اما قصد صلح جهانی را در سر می پرورانند. امکان توافق در میان خود را ندارند، می خواهند ملتهای حاکم بر خود را به توافق دعوت کنند. اجی مجی لاترجی سوسیالیسم….کن فیکون کنفدرالیسم…..

 

https://www.facebook.com/zakariaqaderizzz/posts/1507489316229332

+ posts