من ایرانی نیستم

 

دیروز برادر، امروز دوست، فردا دشمن


این سرنوشت ایران است و رفتاری که در برخورد با ملیتهای تحت نظرش پیش گرفته است.


هویت کوردی مخصوصا در تمام طول تاریخ و هویتهای دیگری در چهارچوب ایران و جهان در قرون اخیر, عمدی و سیستماتیک به حاشیه رانده اند. آنقدر که دیگر غاصبان هویت اصلی خود را از دست داده و حتی بدنه جامعه های خود را با استعمار و فاشیسم آلوده اند!
از انگلیس و اسپانیا و آلمان و آمریکا گذشته, بحث من ایرانیست که ستم و استعمارگریش از افتخارات تاریخیش پیشی گرفته و دیگر نمی‌توان به آن دلخوش کرد.
فاشیسم مذهبی ایران نقاط تلاقی زیادی با فاشیسم ملی ایرانی پیدا کرده است، این دو در نگهداشت وضعیت اسفناک ستم ملی در ایران نقش مکمل بازی می‌کنند .
ما تنها بعضی اوقات شاهد یک دعوای خانوادگی از نوع ایرانی(در معنای فاشیستی کلمه ایرانی) هستیم ! نه بیشتر نه کمتر !
شرکت بخشی از به اصطلاح اپوزسیون ایرانی در انتخابات می‌تواند به هضم این واقعیت تاریخی کمک کرده و همچنین به این اصولی که مدام آنها را باهم متحد کرده و به توافق رسانده است, برساند:
– بهره برداری انگل وار از منابع طبیعی مناطق ملیتهای تحت ستم در ایران
– مسخ دیگران و جعل هویت برای غیر فارسها (آسیمیلاسیون) و حمایت شدید از این پروسه
– تمسخر ملیتها و مخصوصا اعراب و کوردها
– پست دانستن افغانها و تاجیکها به عنوان ایرانیهای دست دوم!
و…و…و…هستند.


تمسک به ایدئولوژیهای مذهبی یا پان فارس یک ابزار تاریخی مستهلک و فرسوده هست که توسط حکام ایران برای ادامه بسط هژمونی خودشان بر دیگران همیشه مورد استفاده بوده است.
دیگر ایرانی بودنی وجود ندارد و اگر هست چیزی نیست جز حرکاتی مرموز و موذیانه میان موسوی و خمینی و رفسنجانی و مشروطه خواهان و شاهزاده، سلطنت و ملی گرایان و اپوزیسیون بیمار ایرانی برای زنده نگه داشتن میراث استعمار و بهره کشی هر چه بیشتر از طبقات زیرین ملیتهای بیچاره ساکن،

قرنهاست که نام ایران چیزی نیست جز یک کتک فاشیستی و نژادپرستانه و هیچ کارکردی ندارد جز به زنجیر کشیدن استعدادها و تواناییهای ناب کودکان و جوانان از طریق تمرکزگرایی و بوروکراسی!
قرنهاست اختیار سرزمین ها، فرهنگ ها، زبان های ملیتهایش را از آنها گرفته و خود با به حراج گذاشتن خزر و خلیج و … و با برجسته کردن زبان و ادبیات فارسی ثابت کرده است که دیگر چون گذشته پیوند دهنده، محرک، خلاق و برگیزاننده نیست و شایستگی حکومت بر ملیتها را ندارد!
یک نگاه بسیار کوتاه به تاریخ معاصر ایران به روشنی نام ایران را نشان خواهد داد که چگونه چون یک نیروی برتر اهریمنی عزم ملیتهایش را برای تغییر و پیشرفت و عدالت و آزادی دزدیده، درهم شکسته و به فرمت هویتهای اسلامی، غربی و ترکی درآورده است.
به ملموسترینش، انقلاب ملیتهایی در چهارگوشه ایران نگاهی بیندازید که چگونه اسلامی شد و چگونه بجای خدمت به زبان و ادبیات ملیتهایی که برجسته کردنشان به نیروی او میفزود، ستمکارانه همچو اسلاف خویش به نابودیشان همت گماشت و حتی باحکم جهاد و ترور فیزیکی، به کندن ریشه هایشان از خاک و سرزمین خود.
به جنگ ایران و عراق نگاهی بیندازید که چگونه تمام ملیتهای بیچاره را در کام خود فرو برده، دستها و پاها و تکه های گوشت روی ویلچرها را بالا آورده و بجای تشکر و سپاس به فرزندانشان فقر و فساد و اعتیاد هدیه داد!
پس از تجربه قاجاریه و و صفویه و رضاخان و پهلویها و حکومت اسلامی دیگر حتی یک کودک هم میداند سرمایه گذاری روی نام ایران در دنیای امروزی متاسفانه به تنهایی امکان ندارد و بدون شک با فاشیسم و کشتار و استعمار همراه خواهد بود.
نگارنده این سطور یک کورد به حاشیه رانده شده و بدون وابستگی به هیچ گروه و حزب و دسته ایست که در یک عقب نشینی پسوند ایرانی بودن را از کول رویاهایش برداشته و برای اینکار یک کوه دلایل منطقی دارد.
در میان کودکان و تهیدستانی که هر لحظه خرد و خمیر شده مبارزان راستینی که می‌بینم هر دم برپای نداشته, نام ایران و اسلام و ائیسم و آیین می‌دزدد، به یک تکرار احمقانه می‌رسم که تمام امیدها و آرزوها و افق فردای خود و سرزمین و ایران و جهان را تاریک کرده و به واکنشم وامی‌دارد:
غربیهای آنزمان را که با خطوطی ناشیانه، بچگانه و شاید هم عامدانه که در نقشه و قلب ملتهای خاورمیانه کشیده و بنای این ظلم پایدار را نهاده و هنوز با معاملات و زد و بندهایشان با فاشیست‌های خاورمیانه و در خلا اعتراضات ملتهایشان پاسش می‌دارند.
اسلام را که با شعار برابری و برادری و رهایی انسانها از چنگ برده داری و نژادپرستی برخواسته و با زور شمشیر پایدار ماند و اکنون بجای خدمت به طبقات زیردست و واکردن زنجیرهای بردگی از دست و پای رویاهایشان؛ با واپسگرایی، ترور، همدستی با قدرت و برجسته نمودن سرسپردگی و کرختی و تسلیم؛ با حکم جهاد خمینی علیه کوردستان، اجرای بزرگترین جنایت خاورمیانه با سوخت اسلام و ١٨٠٠٠٠ قربانی انفال, گوی سبقت را از تمام ستمکاران جهان ربوده است.
و کمونیسم را که با تمام مبارزان راستین ،خدمتهای شایانی که خاورمیانه و این منطقه از جهان به او کرده عملا هیچ دستاوردی برایشان به همراه نداشته هنوز هم با درج واژه های قوم و قومیت بر جلد کتابهای متفکران و استراتژیستهایش، در کنار ناتو پنتاگون در دریای خون خاورمیانه غواصی میکند!
کندن لباس ایرانی و سپردنش با احترام به تاریخ و موزه ها می‌تواند اولین گام شجاعانه در جهت نیل به اهداف انسانی و آینده ای شفافتر برای کودکانش باشد
رفسنجانی ثابت کرد که ریسک ایرانی ماندن بسیار بالاست و به راحتی می‌تواند جوانان آزاده و روشنفکری را که به مبارزه روی آورده اند در خود فرو برده و حتی اگر با تهیدستی و فقر بزرگ شده باشند به یک استعمارگر بالفطره تبدیل کند!
توصیه من به تمام جوانان فعال و پویای خاورمیانه مخصوصا این است که برای نجات تهیدستان و زنان و کودکانی که مظلومانه در حال ذوب شدن هستند, دریاچه هایی که در حال خشک شدن هستند و بیست میلیون اصله بلوط رشته کوه زاگرس که در مرز نابودی هستند, فریب شعارها و ارزشهای این جهان در حال سقوط را نخورده, سنگر ایران را رها کرده و برای حفظ سنگر انسانیت در کالبد احزاب و گروههای فعال ملیت خود افق آینده و فردا را شفافتر ببینند.
بدون شک اگر آهنگ تغییرات جهان و خاورمیانه به همین منوال پیش برود همگی مجبور خواهیم شد هویت کوردی و آذری و عربی و بلوچی و رویاهایمان را همراه با سرزمینمان فرو گذاشته و با توهم نجات هویت انسانی‌مان رخت خود را از این سرزمینها بربسته, به دامن ابر استعمارگران پناه ببریم!

چرا ما ایرانی نیستیم

همانهایی که برای اینکه بتوانند حقوقم را مصادره کنند با همهمه هخا و علم کردن کوروش همگام با پان عربهای نژادپرست با نرم افزارهای اسلامی , ژنرالهای نژادپرست ترک با سرسپردگی بی چون و چرا و همجنس رضاخان و آتاتورک به تجدد و اردوغان با اسلام لیبرال و غرب با فرهنگ خوار منفعت و مصرف ,زمانه با تباهی همه سپاهی شدند علیه هویت ملی من و در یورشی ناجوانمردانه هویت انسانیم را هم همراه با آن به تارج بردند!
همان ناآگاهان سودجو و ستمکاری که موفق شده اند در زمانی طولانی و به شیوه های مختلف سرکوب و ارعاب و جعل و دستکاری و تهدید و توحش و تجاوز تمامی دستاوردهای تمدنهای بزرگ ماد و پارس و پارت و ایلامی و آشوری و …. را به نفع خود مصادره کنند.
و برای استثمار هرچه بیشتر ملتهای دیگر زبان و ادبیات و حتی لباسهای محلی آنها را ممنوع کرده و هر گونه سعی در جهت آموزش و توسعه و بها دادن به زبانهای دیگر را در ریشه سوزانده و حتی استفاده از زبان مادری در مدارس را ممنوع کرده و من بخاطر کوردی حرف زدن با دانش آموزان کوردم در زنگ تفریح توبیخ شوم!
همانهایی که در پیمان الجزایر با عراق مرا فروختند همانهایی که پوکه های جنگ شونیست های ایران و عراق را رو سرم آوار کردند و اکنون عمق زخم حلبچه ام در دنیا دوم!
اگر هویت انسانی و ملی در ظرف کالبد بشر باشند او به یک درختی می‌ماند که از ازل درخت بوده است و هرگز شیر شمشیر بدست درنده ایی نشده به جان بیچاره ای که نزد او آمده در سایه اش لختی بیاساید و اکسیژن زندگی بنوشد! و همچنین در صده بیست و یکم اگر ظرف کالبد انسان از هویت انسانی و هم ملی خالی شود توهمات بال کشیده بروی خاور خون و تباهی مدرن فورا لبریز و هم مدیونش کرده و او به یک بمب ساعتی تبدیل می‌شود و با بستن بمبی به خود و بردن چندین انسان با هویت با خود به درک، تباهی را سپاس میگوید که تنهایش نگذاشته است!
ظرف کالبد من از عشق و عدالت و آزادی و ارزشهای زیبایی که خون میلیونها انسان آزاده و مبارز حداقل هزینه آنها بوده و همچنین ادبیات و رسم و رسوم و موسیقی و گنجینه ملی ای که نتیجه سه هزار سال پس انداز و تلاش و کوشش ادیبان و شاعران کورد بود, خالی شد و فورا تا خرخره در لجن منفعت و سودجویی و پول پرستی و زیاده خواهی فرو رفته و باقی با بودیسم و ذنیسم و اگزیستانسیالیسم و پست مدرنیسم و سوسیالیسم و انترنشنالیسم و نهیلیسم و هیچی و سیگار و تریاک و پاپ و رپ و راک و پینک فلوید و متالیکا و … پرشد.
و من که می‌دانستم تا موفق نشوم هویت انسانی و ملی خودم را به تمامی بازپس بگیرم نمی‌توانم کف نیازهای اولیه ام، نان و کار و مسکن را برآورده کنم و بیکار و گرسنه نه می‌توانم مسلمان باشم نه کمونیست و نه ایرانی و نه عراقی و نه ترک !
بیست سال تمام خود را ذوب در آموزش و یاددهی و شرم چیدم از چشمان کودکان سرزمینم برای خودی که میوه میلیاردها سال تکامل, انسانیتم را به این آسانی بر باد داده و آخر بازش یافتم و به محض بازیافتن خون گریه کردم به حال خود معصوم مظلومی که در چله زمستان انقلاب ایران زاده, همراه با او مصادره، ملودی زبان مادریش ممنوع, کتابهای استعدادهای نابی که از پدرانش به ارث رسیده بود سوزانده , پیکر پوکیده اش به خط مقدم جبهه جنگ دو ملت دیگر فرستاده, به زغال و خاکستر برگشته از جنگش هم حتی تجاوز شده, انسانیتش را نژادپرستانی ربوده و محکمه وجدانی که در آن به غلط خود مجرم و قاتل انسانیتش شناخته شده بود!
هویت به یغما رفته ام را با سالها تحقیق و تفکر و تعمق و عشق و عرفان و تنهایی و درویشی و آخر با کیمیای اشارات سردارانی در باکور و باشور و روژئاوا و روژهه لات سرزمینی که پیشتر موفق شده بودند هویت انسانی و ملی خود را بازیابند و تمام کوردستان آنها را می‌شناسند را باز یافته و به محض بازیافتن سنگینی وظیفه ای بر شانه هایم بایسته تر از نان شب و همراه با آن پیشکش آبشاری از انرژی و توان.
و اکنون من انسانم و حتی اگر احساسش نکنم با خردم به روشنی می‌بینم که اگر قصری از دانه دانه آجرهایش طلا بسازم در بطن شهر و جامعه و ملتم قرار دارد.
میدانم بچه های من در داخل قصر وقتی بیرون میایند با خواهران و برادران زیر خط فقرشان درد می‌کشند، آسیب می‌بینند، تباه می‌شوند، و همه اینها نامرئی هستند و تعداد کمی از افراد دلسوخته جامعه می‌توانند آنها را احساس کرده و به حکم وظیفه انسانی خود در جهت اصلاحش اقدام کنند.
من انسانم و میدانم یک فعال حقوق بشری یک مروارید داخل صدف جامعه و محصول میلیاردها دلار هزینه جامعه و هزاران نفر تباه شده می‌باشد که استبداد براحتی تورش کرده و شهر و ملتی که مرواریدهایش صید می‌شوند باید زمین و زمان را بهم بریزد!
میدانم زن بابای ایران مثل آب خوردن تمام یک شهری را که برای مرواریدهایش بپا خواسته می‌سوزاند!
اکنون من کوردم و میدانم یک قرن تمام فعالین و مرواریدهای ملت من به پای فاشیسم و تمامیت خواهی و یکدندگی و حماقتهای بچگانه ملت دروغین و پوشالی ایران قربانی شده و می‌شوند!
میدانم این ترکهای دست و شیارهای عمیق پاشنه پایم نتیجه پانصد سال کارگری و مدارک زنده ایرانی نبودنم و هر ترک فرود شمشیری در دست شیر ایران، و چشمانم هنوز از آفتاب سرزمینم روشن است.
میدانم ملت من در ابتدای انقلاب اسلامی همچو سایر مردم ایران عاشق سینه چاک توهماتی که تمام زندگی و انسانیت و هویت بشر را به پای بهشتی موهوم می‌سوزاند نشده و بجای ٩٩ درصد فقط سه درصد به جمهوری اسلامی آری گفته اند!
[بله ، در کوردستان فقط ٣ درصد به جمهوری اسلامی آری گفتند]
با دو بار تجاوز و ضرب آزارهای ملتم در هزار، هنوزم اراده اش در جهت خوشبختی و سرشار از انسانیت است ملت معصوم من اگر استثمار نمی‌شد تاکنون ده بار فاشیسم و تمامیت خواهی درون خودش را علاج کرده بود و به هیچ وجه شایسته این نیست که در حلقه تهوع آور خلق و تکرار و بازآفرینی تمامیت خواهی و استبداد ملت پوشالی ایران قربانی شود و ایران بدتر از یک زن بابا با او رفتار نماید!

اکنون من کوردم و میدانم تمام کوردستان من با کرماشان و سنندج و هەولێر و دیاربکر و حلب و مساحتی بزرگتر از ایران با زبانی که خود چندین لهجه سورانی و کرمانجی و هه ورامی و زازایی و … دارد عمدا و از جانب نژادپرستان خاورمیانه قوم و زبانش محلی و لهجه تعریف می‌شود تا براحتی حقوقش بالا کشیده شود.
پیشتر که بی هویت بودم از ملیت خود متنفر و از عجز و ناتوانیش در بیرون کشیدن خود از زیر اختاپوس استعمار و استثمار توسط ترک و فارس و عرب بیزار بودم اما اکنون انسانم و بجای عجز به روشنی می‌بینم که ملت من اگر می‌خواست دهها بار فرصت استعمارگری داشت ولی اصول انسانی و پایبندیش به سرشت و زندگی و دیگر هیچ به او اجازه نداده استعمارگر باشد.
میدانم اراده آهنینش و کوه کورد درونش سر او را تا سده بیستم از سپردن به توهمات تاریخ و کاغذپاره های مدرن محفوظ کرده است.
ماندلا و چامسکی و وال استریت و تمام آزادیخواهیان خواهان دنیا یک دستم را گرفته به گرمی می‌فشارند و تحسینش می‌کنند، آن یکی دستم با رشته کوهی از افتخار و اقتدار قاضی و قاسملو و فواد و کمانگرش محور شرارت و و در حالیکه خود قربانی و یک قرن است که حقوق و فردای کودکانش به تاراج رفته هر جا که می‌رود باید اثر انگشت و امضا و تعهد بدهد که دزدی نمی‌کند!
میدانم و حتم دارم و می‌خواهم بعنوان یک معلم آزاردیده کورد در یک فعالیت صرفا فرهنگی ثابت و اعلام کنم ایرانی نیستم و بعنوان یک انسان فقط میتوانم انتقام را خط بزنم.
هیچوقت خود را لایق این نمی‌بینم که به نمایندگی از طرف همزبانان نجیب و بزرگوار و زنده و زیبایم حرفی بزنم و با تندی گفتار و نیش نوشتارم اولین خش را در صفحه پاک تاریخ پر افتخارشان وارد کنم.

به عنوان یک انسان و یک کورد به زن و کودک و پیر و جوان و تمام کوردهای روژهه لات اطمینان میدهم تا زمانیکه نتوانند جبر ایرانی بودن را از کول فردای کودکان خود بردارند، همه کولبرند!

همه استثمار می‌شوند، همه ایزوله می‌شوند، همه تباه می‌شوند. حقوق، همه شهریه دانشگاههای هاروارد ،سوربن پاریس و لندن و خود در جوکهای ایرانی از پشت کوه آمده و گاو و خر و گوسفندی می‌شوند تا هیچ کس و حتی خود به هویت خود پی نبرند و حقوقشان را مطالبه نکنند!


می‌خواهم به آنها بگویم که گوش جهانیان بدهکار واقعیات نیست. انسان امروز عادت کرده است به پنهان کردن حقایقی که زیادی روشن هستند زیر بوته هایی از شرم!

پنج قرن فریاد “من یک انسان کوردم” کافیست