بازنمایی وارونە انسان کورد توسط سوژه تمرکزگرای ایرانی ـ فارسی

در سریال تلویزیونی (ن.خ)

عثمان نوری (ریبین)

سالها جستم، ندیم زو نشان
جز که طنز تسخُر این سرخوشان

قهقهە زد آن جهود سنگدل
از سر افسوس و طنز و غش و غل
مولانا

۱ـ سالهاست کە در صدا و سیمای مرکز جای کوردستان و انسان کورد، با تاریخ و تمدن دیرین و بعنوان بخشی از این سرزمین خالی است. گرچه هر از گاهی سیمایی مخدوش و پردازش شده با لعاب ناسرە و خود پسندیده مرکز از کورد و کوردستان ظاهر می شود، ولی مدلی است سخت جعلی، در چارچوب صنعت فرهنگ سازی ایدئولوژیک، مدلی که قبایی ژنده بر آن می پوشاند و آنرا دور از زندگی شهری و کاملا در حاشیه ی زندگی امروزی با تمام ابعاد سیاسی، فرهنگی، اقتصادی، حقوقی، علمی و حتی عمرانی و رفاهی جانمایی می کند.
صنعتی که بی رحمانه در پی فرم دادن به مفهوم انسان کورد است، مفهومی کە گواهی باشد بر وحدتی کە از اوایل رژیم پهلوی در عرصەی سیاست مدام بازتولید می شود. چنین رویکردی، اساسا قائم بە موجودیت انسان آنچنان که هست، نیست بلکه در بردارنده خصوصیاتی است که در سیاست یکسان سازی ضرورت دارد. نوعی استاندارد سازی است، مدلی است پرداخته نظام سلطه که باید ارائه و القا شود تا منطق تفاوت و هم عرضی را در هم بریزد، بنابراین باید حاشیه از خود بیگانه و تهی از اعتمادبه نفس شود تا در طول مدل استاندارد مرکز قرار گیرد.
۲ـ انسان کورد در سریال “نون خ” موجودیتی در تبعید است، تبعیدگاه غربت است، غربتی که انسان تبعید شده هیچ مجال و فرصتی ندارد خود را آنچنان که هست بشناساند و خارج از اراده و خواست خود شناسانده می شود و همزمان محدودیتهایی نیز بر وی اعمال می شود، انسان تبعیدی کاملا تحت سلطه است، انسان کورد به اجبار و خارج از اراده خود در رسانه مرکز ظاهر می شود، محدودیتهای تبعید بروی اعمال می شود تا یک روایت جهت دار و در عین حال وارونه از وی پرداختە شود. انسان تبعیدی باید گذشته و حال خود را خاک کند و در جایی دیگر ساکن شود و آنهم تحت تدابیری شدیدا محدود کننده. زبان انسان کورد در این سریال، زبانی است غریب و حاشیه ای که باید بر اساس الگوی استاندارد مرکز تغییر کند، ذهن ساده و روستایی او با این زبان جور در نمی آید، به همین جهت با این زبان راحت نیست، مدام پر از استرس است. اوج هنر کاراکترهای سریال در تطبیق با این مدل استاندارد همین لهجه افتضاح است، فرهنگ مسلط در حال القای این است که لازمه ی شهری شدن زبان فارسی است، نمی شود با لهجه افتضاح در شهر ظاهر شد، باید زبان تغییر کند. موجودیت انسان کورد نیز در این سریال روایتی تک بعدی است، روایتی است که راوی آن تنها بعنوان اراده ای سوبژکتیو موجودیت ابژکتیو کورد را تعریف می کند. روایتی است خارج از مجال، فرصت و اراده انسان کورد. نگاهی است ایدئولوژیک آنچنان که می خواهد نه آنچنان که هست.
۳ـ در روایت تک بعدی و رسمی انسان کورد؛ انسانی، فولکلور، طبیعی، بکر و ساده است، انسانی است با روحیه ای اولیه و دهاتی که خارج از نورم و هنجارهای غیر رسمی روستا، پذیرای نورم رسمی و شهری نیست، به همین جهت در شهر همواره احساس غربت و تنهایی می کند، نمی تواند با نورمهای جامعه شهری سازگار شود، کورد در این سریال هموطنی برابر نیست، نوعی دیگری است که در روایت رسمی باید بە طبیعی و درجه دوم تنزل یابد.
بە همین جهت به جای تن دادن به قرارداد، سبیل گرو می گذارد، به جای مراجعه به پزشک زنان و زایمان و در قرن زایمان بدون درد، قابله، حامله را فارغ می کند.
کورد را با لهجه اش بشناسید با سبیل، مردانی گیج، ساده و دارای طمعی غریزی، زنانی فاقد خصیصه و روحیه ی زنانگی (کژال و مە لقا)، بقیە ی زنان در ارتباط با مدل مرکز زنانگی خود را باز می یابند، و در این روند بازیابی زنانگی بە موازات رفع لهجەی تکمیل می شود. انسان کورد از عشق فهمی غریزی دارد، ارزش معنوی برایش بی معناست و فقط ارزش مادی را می فهمد (نگهداری دندانهای مصنوعی مرحوم غلام توسط مه لقا، به خاطر یک دندان طلا ).
عقلانیت انسان کورد در روایت قدرت عقلانیتی قائل به کدخدا منشی است و قضاوت و اصطلاحات حقوقی برای او غریب و نامفهوم است.
قابلیت بیزنس کلان را ندارد، ورشکسته و مستاصل، هنوز در نوستالژی اقتصاد روستایی و بیل زدن و گاوچرانی است.

اساسا روایت سریال “نون خ” از این جنس است، چرا که در قالب هزل و تمسخُر و نه طنز، به مخاطب القا می کند که کوردستان جامعه ای روستایی، اولیه و سنتی است، و قابلیت مدرن و شهری شدن ندارد.

۴ـ حال چرا این سریال طنز نیست؟
اساسا طنز چیست و زمینەی ظهور طنز کجاست؟ طنز تداوم تاریخی هجو است که دربردارنده رویکردی انتقادی است. طنز دارای خصوصیتی رمزگونه است، کلامی است در لفافه معطوف به رویکردی انتقادی. طنز وصف وضع موجود یا امر حاضر نیست. زبان طنز نیشدار و برنده است در اصطلاح ادبی ذم شبیه به مدح است که نهایتا خواستار تغییر است. طنز صرفا تخفیف وضع موجود نیست.
آنچه در این سریال جریان دارد طنز نیست، تخفیف انسان کورد و جامعەی کوردستان و در عین حال ستایش این تخفیف است، حاشیه علیه متن زمینه ای مهیا می کند تا سادگی و بکری را در قالب مفاهیمی کلیشه ای چون “کورد اصیل باغیرت و باشرف” تثبیت کند. به همین جهت تمسخر و هزل است. چنین مفاهمی در روایت رسمی مرکز از حاشیه تعمدا پردازش میشود. نمایش قدرت سوبژکتیو مرکز است در روایت ابژکتیو و فاقد اراده حاشیه. چنانکه اشاره شد، انسان کورد هرگز بصورت جدی و آنچنان که هست در سیمای مرکز و سریالهای آن ظاهر نشده است، اگر در گذشته نمایش نسخه ارجینال کوردستان و فرهنگ کوردی در رسانه مرکز دارای سابقه بود حال شاید میشد که آنرا طنز نامید. همیشە و، بر همین روال و بر اساس یک نسخه از پیش آماده شده روایت صورت گرفته است. فیلمهای کانی مانگا، شور شیرین و … نیز اگرچه به ظاهر دارای محتوایی جدی هستند ولی باز هم یک فلسفه دارند، نمایش چهره مخدوش انسان کورد. در این روایت اصالت همواره با مرکز است مرکز خود را آنچانکه می خواهد می آراید، جدی، شهری و مدرن و حاشیە را نیز آنچنان که دوست دارد روایت میکند، نه آنچنان که هست. جالب اینجاست که این مدل، برای مردم کوردستان و انسان کورد هم غریب وناشناخته است.

۵ـ در پایان این نوع روایت، روایتی است دیگرستیزانه در سطح خُرد (فرهنگ کوردی) بودە و حامل نوعی صبغه فرافکنی ناشی از عقده دوران سلطه دیگری کلان است (گفتمان شرق شناسی)، دیگری کلانی که ایران زخم خوردە ی آنست. چنین دیدگاهی نشانه نهادینگی گفتمان شرق شناسی در ذهنیت و عقلانیت تمرکزگرای ایرانی فارسی است، نشانه ازخودبیگانگی و تسلیم شدن در برابر روایت تاریخی غرب است، که نه تنها نتوانسته آنرا پس بزند، بلکه به صورت خودآگاه و ناخودآگاه آنرا باز تولید می کند. عقلانیت ایرانیستی در دو نقش ظاهر می شود هم قربانی و هم جلاد. در سریال قهوه تلخ به کارگردانی مهران مدیری قربانی است چرا که با رویکردی شرق شناسانه تسلیم روایت دیگری کلان از خود می شود، در عین حال جلاد است چرا که با همان متد مدلی مثله شده از فرهنگ کوردی و انسان کورد را بازنمایی می کند. رویکرد شرق شناسی تخفیف شخصیت ایرانی به عنوان بخشی از فرهنگ شرقی است (امپریالیزم بزرگ) و رویکرد ایرانی تخفیف انسان کورد به عنوان بخشی از جغرافیای ملیتهای ایرانی است (امپریالیزم کوچک).
این نوع روایتگری، اصالتا غربی است، هرچند که سلطه هژمونیک آن به دوران مشروطه برمی گردد ولی بصورت عملی از دوران پهلوی اول ظاهر می شود و اینچنین است که بازتولید استبداد شرقی تداوم می یابد و قربانی در مقام جلاد ظاهر می شود، جلادی سادومازوخیست، که تعریف اولیه ی خود را بر بنیان دیگرستیزی و جعل بنا می کند و نه تنها از نوعی هراس فوبیایی رنج می برد، بلکه همواره موجودیت و استعلای خود را در حذف یا استخفای دیگران می بیند. چنین رویکردی قائم به ذات تعریفی از خود ندارد بنابراین با تنگ کردن عرصه بر دیگران مدام در توهم افتخار و اقتدار به سر می برد.

Website | + posts