تاریخ و فرهنگ کرمانشاه و ایلام

اسماعیل شمس

پایان خونین حکومت مادها را داریوش رقم زد. کتیبه بیستون مانیفست انتقال قدرت از ماد به پارس است و قهرمان این کتیبه و این انتقال هم داریوش است. گەرماشار/کرماشان محل انتقال بسیار سنگین و سخت قدرت از ماد به هخامنشیانی بود که نماد و سرسلسله آنها داریوش است نه کوروش. در هیچ جای کتیبه اثری از کوروش نیست و اول و آخر ماجرا به داریوش ختم می شود. کرماشان آخرین دژ دفاع از هویت مادی است و با سقوط کرماشان سازمان سیاسی ماد هم تمام می شود.

جنگ جلولا با اعراب مسلمان در ۱۶ هجری و جنگ نهاوند یا فتح الفتوح در ۲۱ هجری رخ دادند. زاگرس به محوریت کرماشان پنج سال مقاومت کرد. بار دیگر انتقال سخت قدرت سیاسی درهمین منطقه اتفاق افتاد. پس از اسلام هم شکست امویان از عباسیان، پیروزی سلجوقیان و نابودی دولتهای کردی و سرانجام متوقف شدن حرکت امپراتوری عثمانی به سمت شرق درهمین جا به وقوع پیوست. نتیجه این که کرماشان موزه تحولات وجابجایی های قدرت نظامی و سیاسی و به تبع آن فرهنگی و زبانی بود. کرماشان موزه تاریخ سیاست، دین، زبان و فرهنگ کوردی است.

ساسانیان ، اشکانیان(پارتیان/پهلویان) را برانداختند، ولی نام و هویت و فرهنگ اشکانی در قالب دیگری تداوم یافت؛ به نوعی که بعدها در دوره اسلامی قلمرو اصلی ساسانیان را بلادالفهلویین  و زبان مردم آنجا را زبان پاڵەوی/فهلوی نامیدند. به نوشته یاقوت حموی(جغرافیدان سده ۷ق) سرزمین فهلویان (بلاد الفهلویین ) شامل همدان ، ماسبذان {در استان ایلام امروزی} ، قم ،ماه بصره (نهاوند) ،ماه کوفه (دینور) و قرمسین (کرماشان ) است. هم او می نویسد که زبان پهلوی زبان شاهان ایران بود که در مجالس خود به آن سخن می گفتند.همچنین به سنت فکری و فلسفی عصر ساسانی سنت فهلوی می گفتند و حکمای کردتبار زاگرس از ممشاد دینوری تا شیخ شهاب سهروردی در تاریخ به «فهلویون» یا «خسروانیون» مشهور بودند و برخی نویسندگان آنان را بازمانده و میراثدار«مغان» می دانستند که از دوران ماد صاحب اختیار دولت و مردم باستان بودند.

این که سعی می شود هویت فیلی با والیان فیلی پشتکوه که از پیشکوه لرستان آمدند، تعریف شود خطایی تاریخی است. حقیقت آن است که والیان فیلی لرستان خود از دل سنت فهلوی بیرون آمدند و فیلی همان فهلی است و منسوب به دیار فهله.

طبق گفته مسعودی، جغرافیدان سدۀ چهارم قمری زبان طوایف کرماشان بی هیچ پیشوند و پسوندی، کوردی بود. مسعودی می نویسد: “و لکل نوع من الاکراد لغة لهم بالكردیه” . تصریح مسعودی به زبان کوردی و کوردی بودن زبان طوایف کەرد از جمله گوران و ذکر همین موضوع در دیگر منابع سده های میانه تردیدی باقی نمی گذارد که سخن از دوگانه کورد وگوران یا کورد و لک برای آن زمان، برساخته ای ذهنی و حاصل برداشت غیر تاریخی از منابع است.جالب آن است که سه قرن پس از مسعودی، ابن فضل الله عمری نیز وقتی از قبایل اکراد نام می برد، می نویسد:” اولهم الکورانیه” و گوران را نخستین و مهم ترین طایفه کورد می داند.

یکی از منابعی که نخستین بار نام ولایت کوردستان و حدود اداری آن را آورده حمدالله مستوفی است. او در کتاب نزهۀ القلوب مرکز این ولایت را بهار در همدان کنونی و به روایتی در نزدیکی ایلام می داند و می نویسد که در این ولایت 16 شهر مهم از جمله الیشتر، دینور، سلطان‌آباد چمچال، شهرزور، قرمیسین (گەرماشان.کرماشان)، قصراللصوص (کنگاور)، هرسین، حلوان و کرند قرار داشته‌اند. ملاحظه می شود که همه این شهرها در دیار فهله یا همان شرق دجله و زاگرس مرکزی به مرکزیت کرماشان قرار دارند. به بیان دیگر ولایت اصلی کردستان در نظر حمدالله مستوفی کرماشان و دیگر شهرهای زاگرس مرکزی هستند.
این که چرا قبیله گرایی دراین منطقه در دولتهای صفویه و قاجار تقویت شد، پاسخ روشن است : چون خود آن دولتها قبیله محور و برآمده از قبیله بودند و به ویژه در دوره قاجار، کشور را قبیله ها اداره می کردند.در دوره های بعد هم تقویت قبیله و ساختارهای قبیله ای، استفاده از یک قبیله علیه قبیله دیگر و گاه حتی ملت سازی از برخی قبیله ها همیشه نسبت مستقیمی با منافع دولتها داشته است که خود بحثی مفصل است.

من در عجبم که با آمد و رفت این همه شاه و خلیفه و سلطان و قوم و قبیله از آشوریان تا عثمانیان و این همه تغییر و تحول در چهارراه نظامی، اقتصادی و فرهنگی و تمدنی کرماشان چگونه هنوز زبان و فرهنگ کوردی در آنجا باقی مانده است. بقای زبان و فرهنگ در نواحی کوهستانی و حاشیه ای و دور از دسترس چندان سخت نیست. قضیه در جایی مثل کرماشان مهم است و من به احترام این تاریخ و این مردم خاضعانه سر تعظیم فرو می آورم.

گفتگوی اسماعیل شمس با ماهنامه تفکر انتقادی/شماره چهارم