جهانگیر محمودی
مرگ ژینا امینی با نام و هشتگ #مهسا_امینی به ترتیب در فضای واقعی و مجازی بهسرعت به نمادی از کنشگری جمعی در سراسر ایران و همبستگی سیاسی-اجتماعی بیسابقهای در سطح بینالمللی تبدیل شد. با این حال، آنچه آغازگاه و کانون این کنشگری را برساخت (نه فقط لحظهی خاکسپاری و پرفورمنسهای خلاقانه و شعارهای طنیناندازش بلکه کل تاریخهای رادیکال سازندهی چنین حیات سیاسی-اجتماعیای) پس از چند روز با همان سرعت در بازنماییهای رسانهای به حاشیه رفت؛ یک بایکوت خبری تمامعیار در شبکههای ماهوارهای پربینندهی فارسی زبان، بهاستثنای چند خبر کوتاه، تصویر و زیرنویس[1]. به قصد صد البته قابلدفاع ایجاد هبستگی و ضرورت شکلدهی به آن، انگار راه دیگری، خواسته یا ناخواسته، جز همان استراتژی شناختهشدهی «حذف ادغامی» (اصطلاح از جورجو آگامبن) وجود ندارد: تبدیل ژینا به مهسا، نامزدایی از کوردستان با بهکارگیری اصطلاح مناطق/استانهای کٌردنشین، ترجمهی #ژن_ژیان_ئازادی به #زن_زندگی_آزادی، ترکیب تلاشهای نارسیستی سلطنتطلبی در قالب #ژیان_ژیان_پهلوی. در یک نگاه سطحی، حداقل در سه مورد اول، اتفاقی بسیار فرخنده به نظر میرسد که تبدیل نام و شعارهای یک نقطه کانونی و سراسری کردن آنها از رهگذر یک ترجمهی ساده، آنگونه که ادعا میشود، امکانپذیر گردد. اما کافی است ترجیح داده شود از #ژینا، #کوردستان و #ژن_ژیان_ئازادی سخن گفته شود، اتهامات عجیب و غریب، که از چپ تا راست آن یک فرم بیان مشخص و مشابه به خود میگیرند، خود به خود زیر پای استعارهی «یک ترجمهی ساده» را خالی و آن را تبدیل به موقعیت «پوست سیاه با نقاب سفید» (از فرانتس فانون) خواهد کرد، وضعیتی که در آن «آذربایجان اویاخدی، کوردیستانا دایاخدی» همچون یک شبح بر فراز یک قرن تاریخ ایران مدرن ظهور میکند و نقاب سفید را به سخره میگیرد. نقاب سفید اما در رنگباختهترین حالت و بیاعتبارترین لحظهاش تنها میتواند با قافیهسازی مضحک #مرد-میهن-آبادی (بخوانید: شاه (نرینگی)، ناسیونالیسم، سرکوب) گلو پاره کند[2]، یک پلتفرم ورشکسته که کٌدهای سهگانهاش عمیقا علیه همبستگیهای قوام یافته حول مسئلهی رهایی زنان، ملتهای فرودست و تحقق دموکراسی است.
به هرحال، اگر از بیانی احساسی گذشت که مشخصهی حال و هوای چنین روزهایی است، یک سؤال قد علم خواهد کرد: چنین جبر یا تمایل رؤیتپذیری به میانجی نام شناسنامهای، ترجمه به زبان رسمی و یک موج سیستماتیک از بایکوت خبری، ورای خواست ضروری و برحق ایجاد همبستگی، چه دلالتهای سیاسی و روششناختیای میتواند داشته باشد؟ این یادداشت با نقبزدن به لحظاتی تاریخی و صداهایی از پیرامون (انتخابی و کوتاه به دلیل گزیدهگویی)، اما حذف شده/تقلیل داده شده در خوانش تاریخ ایران مدرن ضمن یادآوری هژمونیک بودن بایکوت تاریخی، قصد فراهمکردن پاسخی حداقلی برای سؤال فوق و منطق حاکم بر بایکوت خبری این روزها دارد.[3]
I. تاریخ مرکزگرایانه و مسئلهی پیرامون
در یکی دو دههی گذشته نقد تاریخنگاری ایرانی به یکی از موضوعات مورد توجه برخی پژوهشگران مطالعات ایرانی تبدیل شده است. بهرغم نوپا بودن، این کارها توانستهاند نقش هژمونیک قرائت ناسیونالیستی را برجسته نموده و پیامدهای ایدئولوژیک آن را برای مطالعات ایرانی و خاورمیانه گوشزد نمایند (برای مثال؛ اصغرزاده 2007؛ الینگ 2013؛ صالح 2013؛ ولی 2014؛ سلیمانی 2017؛ ضیاء ابراهیمی 2018؛ سلیمانی و محمدپور 2019؛ محمدپور و سلیمانی 2022). این جریان انتقادی که اخیرا آن را «برنامهی پژوهشی استعمارزدایی ایران» نام نهادهاند (متین 2022) بر این گزارهی انتقادی تاکید دارد که گفتمان مسلط تاریخنگاری ایران مدرن تجربیات پیرامون/غیرفارس را یا به زائده و دنبالهای فاقد عاملیت تاریخی از تاریخ مرکز تبدیل کرده و یا به پیشاتاریخ ایران مدرن پس رانده است. درنتیجه، غیرمرکز فاقد صدا و تاریخ است و ازاینرو، بیرون از پویایی تاریخی-جامعهشناختی ایران مدرن قرار میگیرد. این مسئله البته تنها به مطالعات متعارف ناسیونالیسم ایرانی، که عمیقاً همارز مطالعات ایرانی است، محدود نبوده بلکه تاریخنگاری چپ در ایران نیز تا به حال سرنوشت مشابهی داشته است: تمرکز پژوهشی بر تاریخ چپ در میدان تحولات سیاسی مرکز (برای مثال، ذبیح 1986، لاجوردی 1985، آبراهامیان 1982، بهروز 1999، وهابزاده 2010، مهاجر 2020، رهنما 2021). بنابراین، نوعی «کوری تئوریک و پژوهشی» در زمینهی تجربیات و تاریخ غیرمرکز/غیرفارس در جریان است که منجر به حذف و ناخوانایی بخش مهمی از تاریخ معاصر ایران میگردد که در آن تجربیات و تاریخ غیرفارس به تعبیر اسپیواک با «خشونت معرفتی» مواجه شده و «عمیقاً در سایه قرار گرفته است» (اسپیواک 1988). اما پیش از پرداختن به منطق چنین طرد و بیروناندازیای، به صورت گذرا میتوان به برهههای گزینشی تاریخ پیرامون (اینجا مشخصاً کوردستان) اشاره کرد.
II. لحظههای پیرامون
همانطور که اشاره شد، انتخاب برهههای تاریخی زیر یک امر گزینشی است، اما منطق کلی حاکم بر آن نقب زدن به تاریخنگاری معاصر ایران است. بنابراین، بخش حاضر نه تمرین تاریخنگاری است و نه قصد توضیح و فهمپذیری خیزش جاری را دارد، بلکه ذکر مصادیقی است در راستای تاکید بر وجود و پیامدهای منطق مورد نقد این یادداشت.
- – شورش دهقانان موکریان (53-1952): پذیرفتن انفعال سیاسی دهقانان در رابطه با جنبشهای اجتماعی در ایران (کاظمی و آبراهامیان 1978) تنها زمانی میتواند نتیجهی یک پژوهش تاریخی در رابطه با ایران مدرن باشد که شورش دهقانان موکریان در کوردستان (53-1952) (حسنپور 2021، ولی 2019: 55-60؛ حسنیان 2021: فصل سوم) را یا کاملاً از تاریخ ایران مدرن بیرون راند یا در نهایت آن را جزو کشور همسایه قلمداد نمود.
- – قیام چریکی (1967-1968): تصدیق قیام سیاهکل بهمثابه پیشگام تغییر پارادایم چپ ایرانی به عرف عام پژوهشگران حوزهی چپ ایران (برای مثال؛ وهابزاده 2010؛ بهروز 1999) بدل شده است، اما بازخوانی مبارزات 1967-68 کوردستان ایران توانایی واسازی و بازنویسی تاریخ چپ ایران در دههی 1960 را دارد و پیامدهای بسیار مهمی برای این قسم از تاریخنگاریها را به دنبال خواهد داشت. اگرچه در خوانش تغییر پارادایم و رادیکالیزه شدن چپ در ایران در متن تقاطع تاریخی برآمدن آلترناتیو مائوئیسم در برابر هژمونی سوسیالیسم شوروی، گسترش مبارزات استعمارستیزی و جنبشهای آزادیبخش ملی و تغییرات ساخت اقتصادی-اجتماعی-سیاسی ایرانِ پساکودتا (1953) مورد مطالعه قرار گرفته است اما بعد تضادهای ژئوپولتیک منطقهای (ایران-عراق-مصر) به دلیل عدم توجه به تجربهی کوردستان هنوز ناخوانا و عموما از نگاه پژوهشگران این حوزه (برای مثال، وهابزاده 2010، متین عسگری 2002) مغفول باقی مانده است. علاوه بر این، خوانش رویداد تاریخی 67-68 کردستان مستلزم بازخوانی روابط میان سازمان انقلابی حزب توده (RO-TPI) و کمیتهی انقلابی حزب دمکرات کوردستان (RC-KDP) نیز میباشد که در مطالعات چپ یا به آن پرداخته نشده است و یا به صورتی حاشیهای و تنها با تقلیل روایت رخداد مبارزهی مسلحانه کوردستان به تلاشهای اولی برای تبدیل کردن دومی به یک جنبش سراسری (بهروز 1999: 41، وهابزاده 2010: 11-12) به آن نقبی زده میشود. مهمتر اما، پیامد تاریخنگاری مرکزگرایانه بهحاشیهرانی و مسکوت گذاشتن اهمیت تاریخی این نکته است که مبارزات مسلحانه 68-1967 کوردستان پیشگام مبارزات چریکی در ایران بود.
- – سال منتهی به انقلاب 1979: ادبیات پژوهشی موجود بر این باور است که کردستان در یک سال منتهی به انقلاب ایران در سکوت سیاسی به سر برده است. به لحاظ فکت تاریخی، این یک واقعیت مسلم است که در کوردستان پس از شکست مصدق و کودتای 1332 به دلیل امنیتیسازی مفرط و تشدید آن پس از شکست قیام 67-68 (گادانی 2008: 124، حسامی 1987: 86، قاضی 2010: 39-40) فضای اندکی برای بسیج سیاسی-اجتماعی باقی مانده بود. علاوه بر این، فقدان وجود یک رابطهی ارگانیک «ناسیونالیسم تبعیدی» (ولی 2019) با بدنهی جامعهی کوردی به دلیل تبعید طولانی مدت آن و متعاقباً شکست در ایجاد شبکههای سیاسی و سازمانی داخل کوردستان (حسامی 1997: 256-263، گادانی 2008: 202-205) و انفعال سیاسی مسلط بر سازمان مخفی کوردهای جوانِ رادیکال (سازمان حداقلی موسوم به «تشکیلات» (1969-1978) که بعدها به KSZKI و کومله معروف شد) ناشی از زندانیشدن لیدرهای برجسته آن (بنگرید به، مصطفی سلطانی و وطندوست 2015: 123-125) به چنین وضعیتی دامن زده بود. با این همه، کوردستان بنا به گواه منابع اولیهی موجود (بنگرید به خوشحالی[4] ،قبادی 2015، اسکندری 202١) در سکوت به سر نبرده است، بلکه مجموعهای از تظاهرات، اعتراضات، میتینگهای عمومی و شورش از شهریور 1357 تا لحظهی پیروزی 22 بهمن آن سال، سراسر شهرها و حتی برخی مناطق روستایی کوردستان را فراگرفته بود. تأثیر تجمعی رخدادهای پیشا-1357 در ترکیب با تأثیرات خاصبودگی تاریخی مسئلهی کورد در ایران مدرن (ولی 2014، حسنیان 2021) و ظهور و توسعهی شهرنشینی و چرخش گفتمانی میان کوردهایِ جوانِ رادیکال (ولی 2019، کعبی 2021)، روی هم رفته چنان فضایی را برای رادیکالیزه شدن میدان سیاسی کوردستان فراهم نمود که یک جامعهی «دیرآمده» را به اصلیترین کانون رخدادها و مناقشات پساانقلابی تبدیل کرد. درواقع، این «امتیاز عقبماندگی تاریخی» (تروتسکی 2000، بنگرید به. متین 2013) کوردستان بود که یک منطقهی به لحاظ توسعه پیرامونیشده را در تجربهی جمعیتها یا سازمانهای دموکراتیک پساانقلاب (مصطفیسلطانی 2006، 2022) به صحنهی نمایشی از «دموکراسی رادیکال» (لاکلائو و موف 2014) سوق داد. اگرچه کوتاه مدت، اما جمعیتهای خود-سازماندهنده نوعی از «مقاومت خشونتپرهیز» (حسنیان 2019) و سیاست مردمی تجسمیافته در گفتمان چپ را ابداع کردند که نقشی حیاتی در رادیکالیزهکردن حیات سیاسی کوردستان ایفا کرد.[5] تجربهای که در یک بازنویسی و بازآفرینی خلاقانهی فرمهای مبارزات مدنی پس از دو دهه انسداد ساختاری به حیات سیاسی-اجتماعی کوردستان مابعد 2000 فراخوانده شده است.
- – جامعه و کنشگری مدنی (کوردستان مابعد 2000): حداقل بخشی از پژوهشهای مربوط به خاورمیانه و ایران مابعد 2000 با جامعهی مدنی، مبارزات مدنی، مقاومتهای مدنی و از این قبیل مفاهیم گره خورده است. در رابطه با این موضوعات پژوهشی، مطالعات خاورمیانه از دولت-ملت محوری (برای مثال، ناتل و همکاران 2019، شولز 2011) و مطالعات ایرانی از مرکزگرایی (برای مثال، فدایی 2012، جهانبگلو 2012) آسیب میبیند. در هر دو حالت، تا آنجا که به کوردستان مابعد 2000 ربط پیدا میکند نتیجهی نوعی کوری پژوهشی نسبت به تجربیات آن است.[6] درواقع، کوردستان از اواخر دهه 90م[7] و در ابتدای 2000 یک یک کنشگری سیاسی-مدنی را در قالب رشد NGOهای محیطزیستگرا، کنشگری دانشجویی، فمینیسم، سندیکالیسم، حلقههای آموزشی-مطالعاتی زبان کوردی، حقوق بشر و حتی پرفورمنسهای هنری و کمپینهای خودجوش مردمی تجربه کرده است. چنین تجربهای بههیچوجه دنبالهای از گفتمان اصلاحات و اصلاحطلبی دوران خاتمی (1997-2005) نبوده است چرا که با تجربهی کلی ایران بهویژه در فرم زیستمحیطی آن بهغایت متفاوت است. در عوض، برآیند تغییر ساخت اجتماعی و اقتصاد سیاسی کوردستان در این چند دهه (ولی 2016)، دیالوگ سیاستورزی و کنشگری کوردستان با چند دهه پیش به شکل بازنویسی و بازآرایی تاریخهای رادیکالاش در فرمهای جدید مقاومت مدنی در پرتو تجربیات ناشی از روابط بینکوردستانی (اقتباسی از اصطلاح روابط بیناجوامعی در تئوری توسعهی ناموزون و مرکب) بهویژه پیامدهای فرهنگی شکلگیری اقلیم کوردستان و تاثیرات به مراتب جدیتر انقلاب روژئاوا است. اهمیت دومی به گونهای است که مطالعات کوردی را مجاب به ابداع مفاهیمی همچون بومیت[8] فراملی کوردی (دمیر 2021: 829) و اثرات همکنشی (سینرژیک) (بنجیو 2017: 82) نموده است.
- – کوردستانِ 2022 (ژن، ژیان، ئازادی): این لحظهی کنونی است، اما نه اکنونیتی حادث و پیشامدی است آنگونه که برخی یادداشتهای بهظاهر رادیکال میپندارند و نه «غلیانی» که با لکنت زبان تحلیلی به جای خیزش به واژه «اجتماعی» چسپانده میشود[9]، بلکه لحظهای است حامل و بازنمایانگر کلیت تاریخهای طردشده. برای دعوت به یک بیان صریح، میتوان این سوال را پیش کشید: اگر ژینا یک زنِ جوانِ کوردِ سنیِ غیرمرکزنشین نبود (تقاطع جنسیت، تجربه نسلی، ملیت، مذهب، زیست پیرامونی)، اصولا لحظهای که در آن زندگی میکنیم، حال چه رخداد، گسست، غلیان و… نامیده شود، امکان فعلیت مییافت؟
خلاصه اینکه، فراخوان دادن به تاریخ پیرامون نه تنها به رؤیتپذیری تاریخ و حیات سیاسی-اجتماعی آنها میانجامد، بلکه پتانسیل فراوانی برای بازخوانی تاریخ ایران مدرن، دموکراتیزهکردن مطالعات ایرانی و البته فهم دقیقتر وضعیت جاری خواهد داشت. اما مبنای سیاسی و روششناختی چنین غفلت و بایکوت تاریخی و منطق نهفته در تحریفها و امتناعها چیست؟
III. ناسیونالیسم روششناختی، درونمداری و مرکزگرایی روششناختی
چندین دهه است که برخی پژوهشگران و حوزههای مشخص پژوهشی به نقد هستیشناسی و روششناسی علوم اجتماعی در قالب مفهوم «ناسیونالیسم روششناختی»[10] (ویمر و شیلر 2002؛ چرنیلو 2007) یا «درونمداری»[11] (رزنبرگ 2006، 2016، متین 2007، 2013 الف، ب، آنیهواس و متین 2016) پرداختهاند. مفهوم دوم که مشخصاً توسط پژوهشگران روابط بینالملل انتقادی و زیرشاخهی آن، جامعهشناسی تاریخی بینالمللی[12](IHS) و تئوری شاخص «توسعهی ناموزون و مرکب»[13] (UCD) بهکار گرفته شده است- در مورد مشخص تاریخ ایران ادبیات انتقادی و پیشگامانهای را تولید کرده است (بنگرید به متین 2007، 2012، 2013الف). به هر حال، آنچه با بهکارگیری مفهوم ناسیونالیسم روششناختی یا درونمداری مورد انتقاد قرار میگیرد همارزی هستیشناختی و روششناختی «جامعه» و تغییرات اجتماعی با مرزهای درونی «دولت-ملت» و یا یک جامعهی منفرد است. در مقابل، یکی از مفروضات بنیادین تئوری توسعهی ناموزون و مرکب فرض هستیشناختی تکثر اجتماعی و تعامل بیناجوامعی است؛ یعنی همواره بیش از یک جامعه وجود دارد و ، تغییرات اجتماعی محدود به ساختارهای درونی یک جامعهی منفرد نیست، بلکه در بردارهای ناموزونیت تاریخی و تعامل بیناجوامعی شکل میگیرد (رزنبرگ 2016) و ازاینرو، تغییر اجتماعی را نمیتوان با اتکا به تئوریهای درونمدار تبیین کرد.[14]
اما تا جایی که به تاریخ ایران و مسئلهی فرودستان (پیرامونی یا ملل فرودست) برمیگردد، مفهوم ناسیونالیسم روششناختی نیازمند حساسیت نظری/سیاسی بیشتری است. درواقع، مرزهای درونی یک جامعهی منفرد یا دولت-ملت در تاریخنگاری ایرانی و بهطور کلی مطالعات ایرانی نه با تعریف ساختاری/جغرافیایی از محدودهها، بلکه به شکلی گفتمانی ساخت یافته است. در این برساخت گفتمانی، آنچه جامعه و پویاییهای تاریخی و اجتماعی نامیده میشود به یک جامعه بهلحاظ گفتمانی مرکزی فارسمحور تقلیل داده میشود. بنابراین، آنچه در مطالعات ایرانی با آن روبرو هستیم، با اقتباس از مفاهیم ناسیونالیسم روششناختی و درونمداری، نوعی از مرکزگرایی روششناختی است؛ یعنی همارزی جامعه و تغییرات اجتماعی با جامعهی مرکزی فارسمحور. به میانجی چنین هستیشناسی و روششناسیای است که تاریخ، پویایی و تغییرات اجتماعی غیرمرکز/پیرامون فاقد تعیینکنندگی و در نتیجه، فاقد ارزش پژوهشی و ارجاع تاریخی-جامعهشناختی هستند. درواقع، مرکزگرایی روششناختی کلید درک تحریم خبری این روزها و طرد تاریخی لحظههایی است که پیشتر به آنها اشاره شد.
جدیدترین نمونهی همآیی طرد تاریخ و بایکوت رسانهای را میتوان در مصاحبهی چندی پیش شبکه بی بی سی با عباس میلانی، پژوهشگر برجسته تاریخ معاصر ایران، به وضوح مشاهده کرد. میلانی در پاسخ به سوال مجری در رابطه با منشا شعار مرکزی «ژن، ژیان، ئازادی»، با ارجاع به تاثیرات تجمعی تاریخ صد و پنجاه ساله ایران به عنوان موتور محرکه چنین خواست و شعاری، و اشاره به عمومیت آن میان رهبران سیاسی و مبارزات شناخته شده (از آمریکای لاتین گرفته تا هند)، بدون هیچ اشارهای به عبدالله اوجالان و انقلاب روژئاوا که خاستگاه اصلی چنین شعاری است، ناسیونالیسم روششناختی و مرکزگرایی روششناختی را برای یک بایکوت خبری-تحلیلی به کار گرفت.
بهجای نتیجهگیری: عبدالمطلب؟ مطلب؟ هژیر؟
در بخشی از رمان «گابۆڕ» از سیدقادر هدایتی، قهرمان رمان (یک نوجوان دانشآموز به نام عبدالمطلب) به دلیل نارضایتی عمیقی که از نام شناسنامهایاش دارد، دست به بازنویسی آن میزند:
(١)
زیر لحاف شناسنامهام را از جیب زیرشلواریم بیرون آوردم و چراغقوهات را روشن کردم و با پاکن مشغولش شدم.
گفتی پاکن توفیری نداشت
گفتی چنان روی عبدل رو میسایدم، اما بیفایده بود.
گفتی گوشه پاکن را با زبان خیس کردم و سایدم
گفتی جوهر متن رنگ عوض کرد. خوب…
گفتی ببین، کاغذ شناسنامه سوراخ شد.
گفتی گفتم چه بهتر.
گفتی من به هدفم رسیدم.
گفتی الان تو شناسنامهام فقط مطلب نادرزاده باقی مانده (هدایتی 1398: 90-91)
(٢)
انگار تغییر دادن اسم آسان نیست! اما شدنیست. من میتوانم خودم را از شر این اسم خلاص کنم….
گفتی وسوسهی اسم عوض کردن دوباره به سرم زد.
گفتی دفعهی قبل شناسنامهم را سوراخ کرده بودم…. اما اینبار به راهحل مناسبتری رسیده بود.
گفتی شاعر میشوم و تخلصی برای خودم انتخاب میکنم (همان، 135).
(٣)
میگفت گفتم شعرهای خود من.
میگفت در صفحهی اول نوشته شده بود دفتر شعرهای هژیر.
میگفت گفتم یعنی منبعد هژیر صدایت کنم؟
میگفت، مطلب گفت اگر اینطور صدام بزنی که عالیست. وگرنه صبر کن مجموعه شعرم چاپ شود، آنوقت همه مجبور میشوند هژیر صدایم بزنند (همان، 188-189). [تأکید از من است]
جبری که هژیر از آن میگوید بدون شک مطالعات ایرانی را در بازخوانی 2022 با یک چالش جدی سیاسی/روششناختی مواجه خواهد ساخت چراکه بهناچار بایستی هم از سقز (کوردستان و بهطور کلی پیرامون) شروع کرد و هم مرکزگرایی روششناختی را واسازی نمود.. جبر مجموعه شعر هژیر برای چنین بازخواستی به ترتیب یک نماد و یک شبح دارد: ژینا و پیرامون.
پینوشتها
[1] . منظور از بایکوت خبری نمایش ندادن نیست، بلکه روشی مشخص از بازنمایی تقلیلگرایانه ایدئولوژیک است. یک خوانش سیمپتوماتیک (آلتوسر-ماشری) ابتدایی روشن خواهد ساخت که هرآنچه در روایت رسانهای شبکههایی مانند ایران اینترنشنال، بی بی سی و من و تو مسکوت گذاشته میشود، دقیقا همان معنای واقعی وضعیت جاری است.
[2] . بیمعنیترین آن، حالت تماما فرصتطلبانهی «ایران، مریم، آزادی» است!
[4] . جلد اول مجموعه جمعآوری شده تحت عنوان «کوردستان، روزهای بحران»، قابل دسترس در https://behzadkhoshhali.com/
[5] . برای مطالعه یک بررسی بینظیر از نهادهای دموکراتیک، بنگرید به کاوه قریشی (١٣٩٧) چند تصویر از یک تاریخ، انقلاب ٥٧ و تجربه نهادهای دمکراتیک در کوردستان، قابل دسترس در سایت ایرانآکادمیا
[6] . برای آشنایی با ادیبات تولید شده در رابطه با جامعه مدنی و مبارزات مدنی کوردستان ایران (روژههڵات):
Hassaniyan, A. (2020)Environmentalism in Iranian Kurdistan: causes and conditions for its securitisation. Conflict, Security & Development, 20(3), 355-378.
Hassaniyan, A. (2021) ‹Environmental Activism in Rojhelat Emergence and Objectives›, In Ecological Solidarity and the Kurdish Freedom Movement Thought, Practice, Challenges, and Opportunities, Lexington Books, 165-174.
Hassaniyan, A. (2021)The environmentalism of the subalterns: a case study of environmental activism in Eastern Kurdistan/Rojhelat. Local Environment: the international journal of justice and sustainability DOI.
Saadi, S (2020) The New Wave of Politics in the Struggle for Self-Determination in Rojhelat, Middle East Report 295 (Summer 2020) https://merip.org/2020/08/the-new-wave-of-politics-in-the-struggle-for-self-determination-in-rojhelat/
Sharifi Dryaz, M. (2021) Minority, State and Nation Kurdish Society in Iran in the Aftermath of the Revolution, in The Cambridge History of the Kurds, edited by Hamit Bozalsalan et al, London: Cambridge University.
ولی، ع و روحی، م (2020) میان نظم حاکم و گسست دموکراتیک، قابل دسترس در سایت نقد اقتصاد سیاسی
[7] . سال 1999 یک سال نمادین در جامعهی مدنی روژههلات است. در این سال سراسر شهرهای کوردستان بدل به عرصهای از اعتراض و راهپیمایی علیه زندانیشدن عبدالله اوجالان و تاسیس انجمن محیطزیستی چیا، نمادی از کنشگری مدنی کوردستان گردید.
[8]. Indigeneity
[9] . عموما یادداشتهایی که درون ادبیات غالب علوم اجتماعی و انسانی مرکز نوشته شده است، با مغلقنویسی عامدانه، لکنت زبان تحلیلی و دغدغههای شدید بلاغت نوشتاری، بیشتر از آنکه فهمی از پدیدههای اجتماعی ایجاد کند به فهمناپذیریکردن آنجا گرایش دارد. یادداشت پرویز صداقت با عنوان «ژینا یعنی زندگی» از معدود بیانهای تحلیلی و صریح این روزها است. قابل دسترسی در سایت نقد اقتصاد سیاسی.
[10]. Methodological nationalism
[11]. Internalism
[12]. International Historical Sociology
[13]. Uneven and Combined Development
[14] . برای مطالعه دقیقتر این مباحث، رجوع کنید به www.unevenandcombined.com
منابع
Abrahamian, E. (1982) Iran between Two Revolutions, Princeton, NJ: Princeton University Press.
Anievas, A. & Matin, K. (2016) Historical Sociology and World History Uneven and Combined Development over the Longue Durée. London: Rowman & Littlefield International Ltd.
Asgharzadeh, A. (2007) Iran and the Challenge of Diversity: Islamic Fundamentalism, Aryanism, and Democratic Struggles, New York: Palgrave Macmillan.
Behrooz, M. (1999) Rebels with a Cause: The Failure of the Left in Iran, London: I.B. Tauris.
Bengio, O (2017) ‘Separated but Connected, the Synergic Effects in the Kurdistan Sub-System’, in ‘The Kurdish Question Revised’, edited by Gareth Stansfield and Mohammad Shareef, Pp. 77-91.
Cabi, M. (2021) The Formation of Modern Kurdish Society in Iran: Modernity, Modernization and Social Change 1921-1979, Bloomsbury Academic.
Demir, I. (2021) ‘Kurdish Transnational Indigeneity’, in ‘the Cambridge History of the Kurd, edited by Hamit Bozarsalan et al., Pp 829-847.
Elling, R.Ch. (2013) Minorities in Iran: Nationalism and Ethnicity after Khomeini, London: Palgrave Macmillan.
Fadaee, S. (2012) Social Movements in Iran: Environmentalism and Civil Society, London: Routledge
Hassaniyan, A. (2019) Non-Violent Resistance in Iranian Kurdistan After 1979, Journal of Ethnic and Cultural Studies, 6, 98-110.
Hassaniyan, A. (2021) The Iranian Kurdish Movement at Home and in Exile: from Decline to Revival. The Iranian Studies Unit with ACRPS, 1-18
Jahanbegloo, R. (2012) Civil Society and Democracy in Iran, Lexington Books.
Kazemi, F and Abrahamian, E. (1978) The Nonrevolutionary Peasantry of Modern Iran, Iranian Studies, Vol. 11, No. 1/4, (1978), pp. 259-304.
Laclau, E. & Mouffe, Ch. (2014) Hegemony and socialist strategy: towards a radical democratic politics, 2ed, London: Vreso.
Ladjevardi, H. (1985) Labor Unions and Autocracy in Iran, Syracuse, NY: Syracuse University Press.
Matin, K. (2007) ‘Uneven and combined development in world history: The international relations of state-formation in premodern Iran European’, Journal of International Relations, 13(3):419-447.
Matin, K. (2012) ‘Democracy without Capitalism: Retheorizing Iran’s Constitutional Revolution’, Middle East Critique, 21 (1): 37-56.
Matin, K. (2013a) Recasting Iranian Modernity: International Relations and Social Change. London: Routledge.
Matin, K. (2013 b) ‘Redeeming the universal: Postcolonialism and the inner life of Eurocentrism’, European Journal of International Relations,19 (2):353-377.
Matin, K. (2022) Decolonising Iran: A Tentative Note on Inter-Subaltern Colonialism, Current Anthropology, 63 (2), https://doi.org/10.1086/719886
Matin-Asgari, A. (2002) Iranian Student Opposition to the Shah, California: Mazda Publishers.
Mohammadpour, A. & Soleimani, K. (2022) Silencing the Past: Persian Archaeology, Race, Ethnicity and Language, Current Anthropology, 63 (2), April 2022
Natil, I. et al (2019) The Power of Civil Society in the Middle East and North Africa: Peace-building, Change, and Development, London: Routledge.
Rahnema, A. (2021) The Rise of Modern Despotism in Iran, Oneworld Academic.
Rosenberg, J. (2006) Why Is There No International Historical Sociology?’, European Journal of International Relations, 12(3): 307–340.
Rosenberg, J. (2016) International relations in the prison of political science, International Relations, 30(2), 127–153.
Saleh, A. (2013) Ethnic Identity and the State in Iran, New York: Palgrave.
Schulz, M. (2011) The role of civil society in regional governance in the Middle East in ‘Civil Society and International Governance’, edited by David Armstrong et al, London: Routledge. Pp 263-285.
Soleimani, K & Mohammadpour, A. (2020) Life and labor on the internal colonial edge: Political economy of kolberi in Rojhelat, The British Journal of Sociology. DOI: 10.1111/1468-4446.12745.
Soleimani, K. & Mohammadpour, A. (2019) The securitisation of life: Eastern Kurdistan under the rule of a Perso-Shi’i state, Third World Quarterly, https://doi.org/10.1080/01436597.2019.1695199
Soleimani, K. (2017) Kurdish Image in Statist Historiography: The Case of Simko, Middle East Studies, 53(6): 949-965.
Spivak G. Ch. (1988) ‘Can the Subaltern Speak?’ in Cary Nelson and Lawrence Grossberg (eds) Marxism and the Interpretation of Culture, London: Macmillan, 1988. Pp 24-28.
Trotsky, L. (2000) The History of the Russian Revolution, by Chris Russell for Marxists Internet Archive.
Vahabzadeh, P. (2010) A Guerrilla Odyssey; Modernization, Secularism, Democracy, and the Fadai Period of National Liberation in Iran, 1971–1979, New York: Syracuse University Press.
Vali, A. (2014) Kurds and the State in Iran: The Making of Kurdish Identity in Iran (London: I. B. Tauris).
Vali, A. (2016) ‘Reflections on Kurdish Society and Politics in Rojhelat: An Overview’, in Kurdish Issues, Essay in Honor of Robert W. Olson, edited by Michael M. Gunter, Mazda Publishers. Pp 283-314.
Vali, A. (2019) The Forgotten Years of Kurdish Nationalism in Iran, London: Palgrave Macmillan.
Wimmer, A., & Schiller, G. (2002) ‘Methodological Nationalism and Beyond: Nation-State Building, Nigration and the Social Sciences, Global Networks, 2(4): 301–334.
Zabih, S. (1986) The Left in Contemporary Iran: Ideology, Organisation, and the Soviet Connection, Croom Helm.
Zia-Ebrahimi, R. (2018) The Emergence of Iranian Nationalism: Race and the Politics of Dislocation, New York: Columbia University Press.
حسامی، ک (1987) له بیرهورییهکانم (1965-1957)،، بەرگی دووهەم، ستۆکهۆڵم [خاطراتم جلد دوم، استکهلم]
ئەسکەندەری، ئه (2021) بیرەوەری و یادداشت (1980-1948)، غەزەڵنووس: تاران [خاطرات و یادداشت (11980-1946)، غزلنوس:تهران].
حسامی، ک (1996) له بیرهوەرییهکانم (1970-1965)، بەرگی سێیەم، ستۆکهۆڵم [خاطراتم، جلد سوم، استکهلم]
قازی، ئه (2010) له بیرهوهرییه سیاسیهکانم، APEC: ستۆکهۆڵم [از خاطرات سیاسیام، APEC: استکهلم]
گادانی، ج (2008) پهنجا ساڵ خهبات، بەرگی یەکەم، دهۆک: خانی [پنجاه سال مبارزه، جلد اول، دهوک: خانی]
هیدایەتی، س.ق (1398) گابۆڕ، سەقز: خانی
مستەفا سولتانی، ر (2006) کاک فوئاد، ڕیبەر، سیاسهتمەدار و زانایەکی سیاسی (1979-1948)، کوڵن: مورتەزهوی [کاک فواد، رهبر، سیاستمدار و روشنفکری سیاسی، کلن: مرتضوی]
مصطفی سلطانی، ر (2022) تحول ارگانهای دمکراتیک در آستانه قیام 57، قابل دسترس در https://www.kurdipedia.org/files/books/2022/402814.PDF?ver=132876191980000000
حسنپور، ا (2020) شورش دهقانان موکریان، 1331-32، تورنتو: ایراننامگ
قبادی، گ (2015) شقایقها بر سنگلاخ، زندگی و زمانه یک زن کٌرد، بیجا.
- بانگ آزادی - 12/08/2024
- دەنگی ئازادی - 12/08/2024
- دوبارەنەکردنەوەی هەڵەی باشوور - 12/08/2024