غارت طلا در تفتان

سود برای مرکز، رنج برای بلوچستان

مُھیم بلوچ -سرخوش
۲۷ اکتوبر ۲۰۲۵

کوه‌های سیاه‌فام تفتان از دور مثل دیواری خاموش ایستاده‌اند. جادهٔ باریک که بالا می‌رود، کامیون‌ها یکی‌یکی از پیچ‌ها بیرون می‌زنند و دوباره در پیچ بعدی گم می‌شوند؛ بارشان سنگ‌هایی است که بوی فلز می‌دهد. از این سنگ‌ها، سالانه حدود ۵۰۰ کیلوگرم شمش طلا بیرون کشیده می‌شود، اما سهم مردم اینجا چیست؟ مردی که کنار قنات نیمه‌جان روستایش ایستاده بود، پاسخ کوتاهی داد: «هیچ. حتی یک کیلوگرمش هم به بلوچ نرسیده.»

چنین تناقضی تنها با چند عدد و فرمول توضیح داده نمی‌شود. مسئله، شکل توزیع قدرت و نحوهٔ تصمیم‌گیری دربارهٔ سرزمین است. از همان روزهای نخست که حرف معدن در تفتان جدی شد، وعده‌های آشنا هم رسید: اشتغال، زیرساخت، آب، درمانگاه، مدرسه. روی کاغذ همه‌چیز روشن و دل‌بخواه بود. اما در عمل، کارهای اصلی را نیروهایی گرفتند که از دور آمده بودند؛ قراردادها در اتاق‌هایی بسته شد که پنجره‌شان به تفتان باز نمی‌شد؛ و سهم بلوچ، اگر هم بود، موقتی و کم‌دستمزد ماند. اعتراض که بالا گرفت، نام تازه‌ای روی آن گذاشتند: «پروندهٔ امنیتی.»

در بسیاری از جاهای دنیا، وقتی امتیاز یک معدن به شرکتی واگذار می‌شود، مردم همان منطقه در فرایند تصمیم‌گیری حضور دارند، ارزیابی‌های محیط‌زیستی علنی است، و بخشی از سود مستقیم به آبادانی همان شهر و روستا برمی‌گردد. در بلوچستان اما قاعده برعکس است: ثروت بیرون می‌رود، فقر و تخریب می‌ماند. ارزش افزوده در جایی دیگر ایجاد می‌شود، آن‌جا که کارخانه‌ها و شبکهٔ مالی و اداری ریشه دارند؛ و این‌جا، بار محیط‌زیستی و اجتماعی روی شانهٔ همان مردمی می‌ماند که سهمی از طلا نبرده‌اند.

رد این تبعیض را می‌شود در آب‌های روستاھای اطراف تفتان پیدا کرد. قنات‌هایی که نسل‌ها زندگی را به زمین‌های بادام، پستہ و انار رسانده بودند، حالا یا شور شده‌اند یا کم‌جان. کشاورزی با تردید ادامه دارد. خانواده‌هایی که سال‌ها به خاک چشم دوخته‌اند، ناچار به مهاجرت فکر می‌کنند. روایتی که از زبان اهالی می‌شنوی، تکرار یک درد است: «زمین تشنه است و ما از پس تشنگی‌اش برنمی‌آییم.» کسی که معدن را فقط «اشتغال» می‌بیند، نمی‌فهمد وقتی آب می‌رود، همه‌چیز می‌رود: از باغ گرفته تا پیوندهای اجتماعی.

مشکل فقط مدیریت بد یا نظارت ناکافی نیست؛ گرچه همین‌ها هم در جای خود مهم‌اند. مشکل در نگاهی ریشه دارد که بلوچستان را نه به‌عنوان سرزمین یک ملت، بلکه به‌عنوان «نقطهٔ امنیتی» و «منبع خام» و سرزمینی اشغالشدہ و مردمانش را بیگانہ می‌بیند. این نگاه تازه نیست. از دورهٔ پهلوی تا امروز، روایت غالب یکی بوده: بلوچستان باید زیر کنترل بماند، بلوچ نباید قوی شود، نباید منسجم شود، نباید به جایگاه تصمیم‌گیری برسد. تغییر فقط در نوع زبان و ابزار بوده است، نه در محتوا. نتیجه هم، طبیعی است: حذف بلوچ از مدیریت منابع خودش و تبدیل سرزمین به حیاط خلوت قراردادهایی که در جای دیگر نوشته می‌شود.

اگر با مهندسان معدن حرف بزنی، دربارهٔ فرایند استحصال طلا توضیح‌های فنی می‌دهند: خردایش، لیچینگ، سیانوراسیون، سد باطله. در کتاب‌ها نوشته‌اند که این کارها اگر درست و با نظارت انجام شود، خطرها قابل کنترل است. اما چه چیزی «قابل کنترل» است وقتی ارزیابی اثرات محیط‌زیستی منتشر نمی‌شود و جامعهٔ محلی از داده‌های پایه بی‌خبر می‌ماند؟ وقتی پاسخ پرسش‌ها «طبقه‌بندی» است، اعتماد عمومی از بین می‌رود. شفافیت فقط یک واژهٔ زیبا نیست؛ در چنین پروژه‌هایی، شرط بقاست.

در باب اشتغال، مسئله تنها عددِ استخدام نیست؛ مسئله «کی» و «کجا» و «چگونه» است. وقتی نقش بومیان در بھترین حالت به کارگری ساده آنھم در درزدی پائین و موقتی تقلیل می‌یابد و مسیر رشد و تخصص و مدیریت برایشان بسته است، معدن نه فرصت که ابزاری برای تداوم حاشیه‌نشینی می‌شود. جامعه‌ای که امکان ارتقا ندارد، دیر یا زود یا می‌شکند یا کوچ می‌کند. هردو برای سرزمین خطرناک است.

از دل همین تجربه‌هاست که اصطلاح «استعمار» به زبان فعالان بلوچ راه پیدا کرده. استعمار همیشه با پرچم یک کشور اروپائی نمی‌آید. گاهی با امضاهای آشنا و در سربرگ‌های رسمی می‌آید، با لحن توسعه و به اسم «منافع ملی». اما شاخص ساده‌ای دارد: اگر منابع از سرزمین برده شد و مردم همان سرزمین فقیرتر شدند، اگر تصمیم‌گیری از آنها سلب شد و اعتراض‌شان جرم‌انگاری شد، اگر محیط‌شان آسیب دید و سود به جای دیگر رفت، آن‌چه رخ می‌دهد توسعه نیست، بلکه بی‌عدالتی سازمان‌یافته است. بلکہ استعمار است، اشغالگری است، تبعیض است، غارت است و۰۰۰!

می‌شود این چرخه را برید؟ پاسخ حقوقی روشن است. اصلِ مشارکت آزاد، پیشین و آگاهانهٔ جامعهٔ بلوچ خصوصا مردمان تفتان در هر پروژهٔ منابع طبیعی، باید واقعاً اجرا شود. ارزیابی‌های محیط‌زیستی و گزارش‌های پایش آب و خاک باید علنی باشد. درصد مشخصی از سود باید مستقیم و الزام‌آور به صندوق توسعهٔ محلی برگردد؛ برای آب، سلامت، آموزش، زیرساخت، احیای زیست‌بوم. استخدام و آموزش تخصصی بومیان باید از سطح کارگری تا مدیریتی برنامه‌مند و قابل ارزیابی باشد. این‌ها حداقل‌هاست، نه امتیازات ویژه.

اما تجربهٔ بلوچستان نشان می‌دهد که حتی همین حداقل‌ها هم وقتی تصمیم در جای دیگر و به دست دیگران گرفته می‌شود، روی کاغذ می‌ماند. تا زمانی که ساختار قدرت همان است و نگاه به بلوچ همان، نتیجه هم همان خواهد بود: ثروت می‌رود، رنج می‌ماند.

باز برگردیم به جملهٔ اول: سالانه حدود ۵۰۰ کیلوگرم طلا از تفتان استخراج می‌شود. این عدد به خودیِ خود نه افتخار است نه جرم. معنایش را سیاست تعیین می‌کند. اگر این طلا مدرسه و درمانگاه و شبکهٔ آب سالم و فرصت‌های شغلی پایدار و کرامت انسانی برای بلوچ بیاورد، طلا «طلا»ست. اگر نیاورد، صرفاً فلزی است که از دل زمین بیرون می‌کشند تا فاصلهٔ مرکز و پیرامون را عمیق‌تر کند.

آخرِ روز، معدن‌کاران می‌روند، کامیون‌ها در پیچ‌ها گم می‌شوند، و در دهکده‌ها چراغ‌ها زود خاموش می‌شود. فردا دوباره همین است. مگر آنکه خودِ مردم این سرزمین روایت را عوض کنند.

تا زمانی که خودِ بلوچ صاحب سرنوشت خویش در بلوچستان نباشد و تصمیمات دربارهٔ این سرزمین در جایی دیگر و توسط کسانی گرفته شود که نسبت به مردم این دیار نگرشی تحقیرآمیز و استثماری دارند، وضعیت تغییر نخواهد کرد. این شرایط نه‌تنها بهبود نمی‌یابد، بلکه هر روز سخت‌تر و ناعادلانه‌تر خواهد شد.

اگر روزی فرا نرسد که مردم بلوچ بر منابع، فرهنگ، زبان، سرزمین و آیندهٔ خود کنترل داشته باشند، بیم آن می‌رود که از بلوچستان و بلوچ تنها نامی در کتاب‌های تاریخ باقی بماند.

هیچ معجزه‌ای قرار نیست از آسمان نازل شود. خود بلوچ باید بیدار بماند و نقش‌آفرین باشد. این آیندهٔ مردم است که گروگان سیاست‌های مرکزگرایانه و تصمیم‌های تحمیلی شده است.

پایان وابستگی و مطالبهٔ حقوق جمعی یعنی؛ پذیرش هیچ جایگاهی کمتر از کرامت کامل انسانی، مقاومت مدنی و اجتماعی در برابر تبعیض، ساختن نهادهای خودگردان و تکیه بر توان خود و حفظ وحدت و هویت در برابر فشارهای تاریخی۰

بلوچستان در این بزنگاه تاریخی نیازمند فرزندانی آگاه، متحد و دارای اعتماد به نفس ملی است. تاریخ از کسانی یاد می‌کند که
در کنار مردم ایستادند، نه در صف تصمیم‌گیران بیگانه از درد مردم.

راه آیندهٔ بلوچ، بازگشت به حق طبیعی تعیین سرنوشت و ساختن نظمی است که از مردم برخیزد و برای مردم باشد. تنها در این مسیر است که نسل‌های آینده خواهند گفت:
بلوچستان نه فراموش شد، نه فروریخت. ایستاد و رهایی یافت۰

• صفحہ اینترنتی حزب بلوچستان راجی تپاکی:
‏www.partybns.org
• کانال تلگرام حزب بلوچستان راجی تپاکی:
‏t.me/partybns
• خبرگزاری رصد بلوچستان:
‏https://t.me/rasadbalochistan