کاوه در عفرین و كاوه در تاریخ

کیومرث فتحی

تاختن به كاوه آهنگر كه همچون یك نماد ملی ملتِ كورد است فقط در حادثه اشغال عفرین توسط تركان انجام نشده است.
وجود ملت کورد و نمادهای ملی آن در ٢٠٠ سال اخیر به هر نحو ممكنی و در هر فرصتی كه برای متجاوزان دست داده انكار شده است و نوروز در کلیت آن، هدف اصلی دشمنان کورد بوده است.
كاوه در کوردستان هم توسط قشری از تاریخ خوانان فارسی فهم کورد مورد هجمه و حمله ناشی از بی سوادی تاریخی قرار داشته است.

كاوه مظلوم ترین اسطوره كوردی

كاوه از طرف جریان چپ ایرانی و دنباله روهای كورد آنها هم در كوردستان به جرم سلطنت طلبی مورد تاخت قرار داشته است!

اگر كاوه را صرفاً شخصیتی در قالب افسانه های شاهنامه فردوسی و کاملا ایرانی بدانیم، این مسأله به راحتی قابل توجیه است. كسی از بطن مردم و توسط یك قیام مردمی بنیاد یك ظلم را برمی چیند و سپس در ابلهانه ترین درك خود از حكومت و بنیادهای ظلم به خاطر باور به فر ایزدی، قدرت را به كسی كه خون شاهی در رگ دارد تسلیم می كند.
این مسأله با تشابه اسمی ضحاك به آژی دهاك پادشاه آخر ماد و شبهاندن شخص افسانه ای فریدون در شاهنامه به كورش هخامنشی عملاً همچون یك ننگ بر پیشانی كورد می چسبد.
چگونه است كسی كه حكومت میدیا را ساقط كرده و زمینه را برای زیر دست شدن كورد فراهم كرده است به یك شخصیت ملی كورد تبدیل شود در اینجا كاوه همچون یك سند تاریخی خیانت هزاران ساله، ننگین جلوه داده می شود.
وجود چنین قرائت اشتباهی معلول صرفِ فارسی خوانی تاریخ کورد است. این مهم نتیجه درک نکردن دستگاه تاریخی ایرانی است.
قبل از هر چیزی نباید فراموش کرد که شاهنامه یک کتاب تاریخی نیست و اگر قرار است که به عنوان یک تکست تاریخی نگاه شود باید از منظر اسطوره شناختی بدان پرداخت. شاهنامه فقط در یک مورد که آن هم دوره سلطنت خسرو انوشیروان است حاوی برخی اطلاعات تاریخی است و به صورت بسیار ناقص و پراکنده ای میتوان از این کتاب برای تاریخ دوره آخر ساسانی بهره گرفت. نگارنده گان خدای نامه ساسانی و بعدها شاهنامه فردوسی خراسانی، به صورت مطلق بی اطلاع از دوره های تاریخی مادی و هخامنشی اند، از وجود شخص اسکندر هم مطلع بوده اند اما در هاله ای بسیار تاریک از لحاظ تاریخی و به صورت مطلق نمی توان از شاهنامه برای فهم تاریخی دوره ماد استفاده ای کرد.

اما خود داستان كاوه و ضحاك

اژی دهاكه یا دهاک (ضحاك)، یك موجود افسانه ای در اوستا است و اژدهای سه سری است كه آتش و دود از دهانش بیرون می جهد!
نگارش و تدوین اوستا حتی قبل از حكومت ماد است چه برسد به اواخر آن حكومت و بعدها ضحاك همچون یك تازی یا یك سامی كه پادشاه بابل و یا اور بوده است در نگارش نویسنده گان دوره اسلامی تعریف شده است.
اما واقعیت آن است كه ضحاك به جای آنكه یك شخصیت تاریخی باشد یك بازتاب افسانه ای تصویری خوفناك از فعالیت های آتشفشانی كوه دماوند در حدود سه هزار سال پیش است.
مسیر گدازه هایی كه شبیه ماراَند و دود و گودگرد ناشی از فعالیت آتش فشانی كوه در آن زمان الغاء كننده افسانه ای بوده است كه بعدها به نام افسانه ضحاك در بند شده توسط فریدون در آن كوه بازتاب داده شده است.
آنچه كه در سراسر شاهنامه عجیب است، خودِ شخصیت كاوه افسانه ایست.
كاوه همچون یك شورشگر و براندازنده سلطنت، ناقض قوانین الهی شده اطاعت از سلطنت در فهم ایرانیان است.
یك تناقض بسیار مشهود با كل جریان اساطیری ایران.
دقیقا از اینجا باید فهمید كاوه شخصیتی ناایرانی و درنتیجه خارج از دستگاە فهم ایرانی از حكومت و فر ایزدی ست.
نگارنده شاهنامه فقط تا آنجا اجازه حضور او را می دهد كه او درفش و قدرت خویش را به فریدون كه دارای خون شاهی ست در ابلهانه ترین شیوه تسلیم كند. اما صفت كاوه (آهنگری) و نزدیكان وی و مسأله تاریخی حق شورش و جایگزینی سلطنت ما را به سمت حادثه اصلی كه منشاء تاریخی این افسانه است رهنمون می كند.

١- كاوه یك آهنگر است، فردی از طبقه بسیار پایین اجتماعی و صنعتگر است.
٢- نجات یافتگان از ظلم روزانه ضحاك که هسته جمعیتی را تشكیل می دهند، بعدها كورد نامیده می شوند!

٣- دو آشپز در دربار ضحاك به نام ارمائیل و كرمائیل كه نام هایی عبرانی دارند.
اینها كدهایی هستند در شاهنامه برای كسانی كه بخواهند منشاء های غیر ایرانی كاوه آهنگر را پیدا كنند.
جغرافيای كوردستان همچون جغرافيای فینیقیه محل اتصال چندین تمدن است، كوردستان از شمال به تمدن های قفقازی، آناتولیایی و ایونی متصل بوده، از غرب با تمدن سوریانی و عبرانی و فینیقی متصل بوده است. از جنوب با تمدن های سومر و كلده و از شرق با تمدن های مركز فلات ایران در پیوند بوده است. مناسب ترین جغرافيا برای التقاط و تفكرات التقاطی.
حدود ١١ قرن قبل از میلاد، عبرانی های خارج شده از مصر در صحرای سینا سرگردان بودند.

وقتی به سرزمین موعود خویش نزدیك شدند با قومی اسكان یافته و مجهزتر از خویش مواجه شدند و پنج دولت شهر فلسطینی به سختی از سرزمین خویش دفاع می كردند. در اولین مواجه عبرانی ها مغلوب شدند. قوم پیروز (فلسطینی ها) آنها را وادار به كشاورزی و دادن مالیات های سنگین می كنند. یكی از قوانین اجبار شده بر عبرانی ها ممنوعیت آهنگری ست، چون آهنگری به آنها امكان ساخت سلاح می داد.
عبرانی ها مجبور بودند كارهای آهنگری خود را در كوره های فلسطینیان انجام دهند.
داوود آهنگر هسته اولیه یك گروه چریكی در بین عبرانی ها را تشكیل داد، كه در نهایت به سرنگونی دولت شهرهای فلسطینی و تشكیل اولین حكومت یهودی در تاریخ به پایتختی اورشلیم و به پادشاهی داوود آهنگر می رسد، منجر شد.
حكومت داوود و پسرش سلیمان از ١٠٠٠ قبل از میلاد تا ٩٢٢ قبل از میلاد ادامه داشت. بعد از مرگ سلیمان حكومت آنها دو پارچه شد و قسمت اعظم آن تحت عنوان حكومت اسرائیل به پایتختی سامریا از حكومت یهودا به پایتختی اورشلیم جدا می شود.
هر دو حکومت پس از تجزیه به سرنوشت شومی دچار می شوند. سارگون دوم آشوری اسرائیل را فتح كرده و ساكنان آنرا به بردگی می كشاند.
برده های اسرائیلی برای كشاورزی در قلمرو اصلی آشور به دشت نینوا منتقل می شوند؛ محلی در شمال فعلی عراق و شمال شرق فعلی سوریه.

مدتی بعد بخت النصر بابلی کشور یهودا را اشغال و اورشلیم را ویران می كند و مردمان یهودا را به بابل منتقل می كند. دسته دوم در تاریخ معروف تراَند، آنها توسط حكومت هخامنشی به سرزمین خود بازگشتند، تورات را نوشتند و ادامه قوم خویش شدند. اما دسته اول در مردمانی كه بعدها آشور را ساقط كردند ادغام شدند.
اسرائیلیان ساکن شده در شمال كنونی عراق و شمال شرق سوریه فعلی خاطره ایام حكومت خویش كه توسط یك آهنگر تشكیل شده بود را به یادگاری از سرزمین مادری آورده بودند.
پیوندها از این به بعد كاملا مشخص است. حتی در تورات بابلی نجات بخشان قوم یهود از سرزمین میدیا هستند. پیامبران و پیشگویان یهود در بابل آنها(مادها) را همچون عذاب الهی كه بر بابل نازل می شوند پیشگویی می كنند.
دسته های اولیه میدیا حتی قبل از تشكیل امپراطوری ماد دارای قلعه های محكم در امتداد زاگروس بودند و برای آشوریان دردسری سالیانه به شمار می رفتند و برای مخالفان و فراریان از حكومت آشور پناهگاه محسوب می شدند.
چه سارگون و چه آشوربانیپال و دیگر شاهان مقتدر آشوری از لشگركشی های سالیانه خود به عمق حكومت ماد و برده گیری و تاراج قلعه های مادی به تفصیل یاد کرده اند.
سرنگونی آشور یک اتفاق مهم تاریخی برای تمام ملت های خاورمیانه بود و ادغام متصرفات قبلی آشور در آناتولی و شام و بین النهرین و زاگروس در یک دستگاه حکومتی جدید می تواند به راحتی از طرق التفاط اسطوره ای جدید مشروع جلوه داده شود و یکپارچکی سیاسی جدید خود به خود به التقاط فکری جدید هم دامن بزند. چه اینکه خود یهودیان بابل در دوره اسارتشان در بابل تمام اساطیر بین النهرین را همراە با اساطیر بومی خود و اساطیر مصری که از دوره های اسارت در مصر به یاد داشتند ادغام کرده و شروع به کتابت اولیه تورات نمودند.

اما چرا داوود عبری که اکنون در میدیا کاوه نام گرفته است نمی تواند خود شاه ایرانی بشود؟
باید به این نکته توجه شود که فهم ایرانی زرتشتی که در دوره ساسانی به یک ایدئولوژی حکومتی تبدیل شده است، هیچ وقت اجازه انتقال اسطوره ای بدون دمیدن روح خویش را بدان نمی داد و خدای نامه و بعدها شاهنامه محصول پالایش شده ای در دوره ساسانی اند.
امروز کاوه نماد مقاومت و هویت برای ماست، نماد پیروزی نهایی خیر بر شر و حق مشروع قیام برهر ستمگری است، اما مشکل تاریخ نگاری کورد، فارسی فهمی تاریخ خویش است.
ما باید از منظری متفاوت از دستگاه فارسی به اساطیر و تاریخ خویش بنگریم.

Website | + posts