جان راولز و دیدگاهش در بارەی حقوق بشر

حوسین کورد شەبستەری

برای فهم حقوق بشر از نظرگاه جان راولز ما ناگزیریم از فهم عدالت  فراتر رویم .بە بیانی جان راولز صاحب تئوری عدالت  است  در این نظریه وی قصد دارد از انسان و حقوقش دفاع کند. وی موضوع فرد را در پهنه بین الملل  می‌خواست به گونه‌ای ترسیم کند که  تقریباً  بخش‌های از جهان امروز را زیر سیطرە این مفهوم قرار دهد جان موضوع فرد  را به گونه ای  در نظام بین‌المللی دولت ها،در‌واقع  ترسیم کرد و  یک جایگاه برای آن روشن کرد. جان راولز  با تئوری عدالت خودش  در درجه اول سعی کرده است که یک تصویر روشن تر  از لیبرتی  را در اختیار تام انسان  به جامعه معرفی کند و بر اساس آن اصل، یک اصل دوم دیگر را  از عدالت با  آن توضیح ‌دهد  جان تلاش کرد بگوید  عدالت معنیش انصاف است و اذعان می کند  این برابری  منزلت  نیست که می‌تواند منبع عدالت باشد بلکه برابر ی موقعیت ها باید مد نظر باشد، بنابراین ما باید در شرایط  برابرانه به  افراد در اجتماع رجوع کنیم.

دفاع از مردم در حاشیه  مولفه ی ویژه  این نظریه است به راستی معنی عدالت  چیست؟  اعلامیه جهانی حقوق بشر باور دارد ما انسان ها به هم صدمه نزنیم  و به هم احترام بگذاریم دراینجا جان راولز  می‌گوید  ما باید عدالت  را به شکل اجتماعی  خودش نگاه کنیم،وی در متن ساختارهایی که جامعه  را شکل می‌بخشد با توجە بە آن عدالت  را به شکل عدالت اجتماعی توضیح می‌دهد. راولز می‌خواهد مفهوم  حقوق بشر را در قالب عدالت تئوریزه کند مهمترین موضوع از نظر فلسفه لیبرال  توضیح و تبیین رابطه حکومت شونده و حکومت کننده است که آن را  لیبرال دموکراسی می‌نامیم حقوق بشر می‌تواند این رابطه را منصفانه تر تقریر کند، در اینجا حقوق بشر برای ما حداقل  ارزش ابزاری دارد جان راولز می‌گوید  قبل از اینکه به  این رابطه بپردازیم نیاز داریم که ببینیم که چه جامعه‌ای عادلانه تر است که با توجە بە آن  روابط  اجتماعی  شکل می‌گیرد ؟ در نزد جان راولز  اصلی‌ترین چیز در  موضوع فلسفه سیاسی این است کە  به رابطه  منصفانه و عادلانه  حکومت شونده و حکومت کننده در متن و بطن یک جامعه آزاد یا منصفانه  پاسخ داده شود. راولز باور دارد  اساس آزادی  انسان  یک جامعه سالم  است که در آن  نهاد ها، باز، آزاد و دموکراتیک به لحاظ  لیبرال  هستند.شکل گیری  جامعه در مفهوم غربی قضیه  از طریق  نظریه  قرارداد اجتماعی  می‌تواند قابل تعریف باشد لذا هابز می‌گفت در جامعه  پیش مدرن ، جامعه وجود ندارد چون نظم اجتماعی وجود ندارد،افراد در این جامعه  آزاد هستند  و جایی که در آن زندگی می‌کنند  دارای نظم طبیعی است و در این نظم طبیعی موفقیت  باکسی است  که قدرتمندتر یا خلاق تر است  در این نظم  هرچقدر هم آزاد باشیم  نمی‌توانیم  خودمان  و خانواده هایمان را حمایت  کنیم چون  تعاملی  میان ما و دیگران صورت  نمی گیرد،زیرا نظم طبیعی  یا نظم هرج و مرج است، یعنی قانون جنگل حکمفرما است  هابز می‌گوید  در شرایط طبیعی  همه آزاد هستند مانند حیوانات  در جنگل،  ولی  این‌ها آسایش  و آرامش ندارند بنابر این  افراد آزادی خودشان را محدود  می‌کنند بە تقریری ترس  از مرگ و خشونت  دارند لذا  بخشی  از آزادی  خودشان را  به سود یک نظم طبیعی  تفویض می‌کنند برای اینکە با‌نظم است  که مفهوم  جامعه شکل می‌گیرد، و در این فرآیند  رضایت خود افراد است  که جامعه  را شکل می  بخشد.ما در اینجا نمی‌توانیم بگویم  جامعه  از فرد به وجود آمده است چرا کە این  فرد است  که آزادانه  بخشی  از آزادی خودش را  محدود می‌کند  تا جامعه توانایی شکل گیری پیدا کند. قوه حاکمیت دولت سرچشمه اش در حاکمیت  افراد قرار دارد  یعنی  فرد  حاکمیت  را به دولت تفویض می‌کند  ترس از مرگ  و خشونت  باز آن‌ها  را وادار  به عقلانیت می‌کند  کە بخشی از آزادی خودشان  را واگذار کنند  به کسی که در جامعه  طبیعی  آن‌ها را مورد حمایت  قرار دادە است. جان راولز  می‌گوید جامعه مکانیکال  هابز  فاقد روح است  در این  جامعه  ما نمی‌توانیم  یک حقوق بشر را تعریف کنیم  که به حفاظت  از حقوق  انسانی  بپردازد  چون همه چیز  بر اساس  منافع فردی صورت می‌گیرد. باید خاطر نشان کرد کە راولز محتملا از آرای  آگوستین  نیز متأثر بوده است  راولز می‌گوید  نگاه کنید  حتی در نظام طبیعی  که افراد زندگی می‌کنند  و دارای اختیار آزاد هستند  اینگونه نیست  که هابز می‌گوید  وقتی آن‌ها در حالت طبیعی  هستند  انسان‌ها نیمه حیوانی و نیمه انسانی  هستند  و وقتی  که طی قرارداد  اجتماعی به جامعه  شکل می‌بخشند  آن انسانیت شان  شکوفا می‌شود جان راولز می‌گوید  نه نه  اینطور  نیست.  در اینجا در نزد راولز فروغ اندیشە ژان ژاک  روسو جدی‌تر است   و همچنین این مهم را در نظریات پیش مدرن  سن آگوستین  می توانیم جستجو کنیم  یا از سمتی هم حتی می توان جلوە آن رڵ در نظم  طبیعی مشاهدە کرد لذا در جایی که  نظم وجود ندارد در این بی نظمی افراد هنوز ظرفیت و توانایی اخلاقی و عقلانی دارند که خودشان  را به عنوان  انسان بشناسند  و  نیز هم نوعانشان را  هم در چهره  انسان ببینند  بنابراین  آنچه افراد را در حالت طبیعی  بر می انگیزاند  تا بخشی از  آزادی  خودشان  را  با رضایت  کامل،  صرف نظر کنند. علت این انگیزش  برای این است کە آنها یک هدف ایدەآل دارند و می‌خواهند  یک جامعه  عادلانه تاسیس کنند. لذا بهتر است بگویم  نظمی بر اساس  یک احساس  عدالت خواهی  شکل می گیرد  که در متن هویت  انسان‌ها قرار  گرفته باشد.جان راولز  می‌گوید فرد فرد انسان‌ها  حتی در فضای طبیعی  فقط به منافع  خودشان فکر نمی‌کنند  بلکه آن‌ها هویت انسانی دارند   که  اساساً  با اخلاقی  اندیشیدن  اجین شده است  پس آن چیزی که انسان  ها را تشویق می‌کند  که وارد قرار داد ها شوند  فقط از روی اصالت منفعت و سود آوری  نیست بلکە آن چیزی  که انسان  را تحریک می‌کند  یک حس اخلاقی است. به بیانی  جان راولز  مدینه فاضله  قابل اجرا  را به ما معرفی می کند. وی  به ما توصیه می‌کند  شکل‌گیری نظم یا جامعه را محدود نکنیم به آن چیزی که انسان‌ها را برانگیخته  است  تا برای  حفاظت  از خودشان دورهم جمع شوند  و یک جامعه را به وجود آورند  جان راولز این قضیه را نمی‌پذیرد  و می‌گوید هر چند  انسان‌ها از  نظم طبیعی  یا شرایط طبیعی برخوردارند لذا می‌توانند از خودشان دفاع کنند  و این دفاع نیز مشروع است  و بعد به این نتیجه می‌رسد که  تمام امتیازهای مثبتی کە  انسان‌ها در شرایط طبیعی دارند این است کە آنها درواقع در معرض خطر مرگ هستند به همین خاطر به صورت محافظه کارانه  و مصلحت  طلبانه  عقل خودشان را استفاده می‌کنند و بعد آزادی خودشان را محدود می‌کنند  و آن را به یک  حاکم می‌دهند و بنابر این جامعه را شکل می‌بخشند اما در اندیشە راولز این خطاست. وی می گوید لذا آنچه که افراد را تحریک می‌کند  که بخشی از آزادی خودشان را محدود کنند  یک احساس عمیق اخلاقی است  که در درون انسان قرار دارد  این را قالب لیبرال های اولیه  و کلاسیک  مثل چالز تیلور  به آن اذعان دارند  و می‌گوید  انسان در ذات و فطرت خودش اخلاق گراست  و در جوهر و نهاد خودش به یاد و فکر هم نوعانش است. راولز می‌گوید  ما فرض می‌گیریم  انسان‌ها در شرایط طبیعی هستند و یک نوع قرارداد اجتماعی را باهم منعقد می‌کنند وقتی که انسان از آن احساس عمیق اخلاقی برانگیخته می‌شود  خواستار یک جامعه عادلانه است لذا یک گفتگو را آغاز می‌کند  افراد با تعهد اخلاقی دور هم جمع می‌شوند و تصمیم می‌گیرند  انتخاب کنند انتخابی بر اساس رضایت کامل  و این رضایت هم آن گونه نبوده است که از آن نفعی ببرند بلکه می‌خواهند  فداکاری کنند  برای حفظ و حراست اصول اخلاقی، و تمام تصمیماتی که آن‌ها می‌گیرند  در اینجا  صحیح و عادلانه است چراکه  این تصمیمات و انتخاب ها  از روی رضایت کامل خود آن‌ها سرچشمه می‌گیرد  ریشه آن در اراده ی آنهاست  این تصمیمات  از طریق  تعامل متقابل ظاهر می‌شود  به همین دلیل انتخاب افراد برای تعریف یک جامعه عادلانه  جهان شمول است   جهانشمولی، که  از طریق رضایت سنجیده ی افراد نضج یافته است ، این تصمیمات اجماعی هستند و همه بر آن توافق دارند در اینجا هر آنچه افراد انجام می‌دهند  منجر به عدالت می‌شود  البته  باید نظریه هابز و اخلاق کانتی را نیز در این شرایط  مورد توجه قرار داده شود جان راولز می‌گوید برای رسیدن به یک گفتمان که هدفش رسیدن به یک فرمول  عدالت اجتماعی است  ما باید اندیشه هابزی را از وجود خودمان جدا کنیم  تا آن نقاب  کنار برود  و وقتی آن نقاب کنار رفت  ما به هدف نهایی خواهیم رسید . نقاب غفلت  در‌واقع نیازی است  در گفتمان  پیرامون حقوق بشر  و مباحث مرتبط  با عدالت اجتماعی ، بنابراین آنچه از گفتگوهای  مبتنی بر نقاب غفلت  بیرون می‌آید  یک نوع گفتمان درست و دقیق است که هیچ گونه تمایز و تفاوت و محاسبه منافع فردی…. نمی‌تواند به آن آسیب برساند  در این شرایط افراد خود را به چیزی متعهد می‌کنند . آن تعهد چیست؟ آن تعهدی که از درون  نقاب غفلت  در گفتگوهای اولیه صورت می‌گیرد  تعهد به خیر های اولیه انسانی است ما  پنج خیر اولیه داریم به عنوان نمونه دو مورد از آن‌ها به این قرار است 1- ما بیاییم  تصدیق کنیم  همه انسان‌ها  از برابری کامل  در اختیاراتشان  برخوردارند.2-آزادی به انصاف ختم می‌شود  ما باید این واژه‌ها را بسازیم  که سرچشمه آن اخلاق بشر است  چون همه چیز ساخته دست انسان است  پس ما نیاز به ساخت های جدید داریم مفاهیم عالی را باید ساخت . وقتی  افراد می‌آید  و منافع خودشان را پشت  نقاب غفلت قرار می‌دهند  و برآن خط بطلان می‌کشند  و خودشان را فدای فرمولیزه  کردن حقایق اجتماعی  می‌کنند  و به دلیل  احساسات  عمیق اخلاقی  که دارند  این انسان‌ها ریزونبل  می‌شوند  ریزوزبل  بودن با عاقل بودن  فرق دارد  در نظر جان راولز  عاقل ، رشنال است ولی یکی منطقی است  که ریزونبل است  معنی عاقل بودن  و منطقی بودن چیست؟ اگر شما عاقل باشید  سعی می‌کنید  همه چیز را برای خودتان  بخواهید  یعنی همان حالت طبیعی است  و باارزیابی در پی سود بیشتر بردن هستند بنابراین بحث عاقل بودن بحث منافع سنجی است پس عاقل ها برای مردم  خسارت و آسیب تولید می‌کنند  عاقل بودن یک مفهوم اجتماعی  نیست  بلکه انفرادی است  وقتی همه از مقداری  از عقلانیت خود  عقب نشینی می‌کنند  منطقی می‌شوند  به نفع جمع،به واقع فهم عقلایی ما به همدیگر وصل می‌شود و این شما و من هستیم کە، ما می‌شویم لذا ما از عقلانیتی  پیروی می‌کنیم که بر کل روابط  اجتماعی  به شکلی عادلانه  حکومت می‌کند پس با اخلاقی شدن  نسبت به اطرافمان و به فکر خود و هم به فکر فقیران یا دیگران بودن در این بستر ما به یک اجماع می‌رسیم لذا  ما نوعی اجماع را پیدا می‌کنیم که برای این اجماع هم پوشی دارد در نتیجه ما از یک نوع عقل عمومی  تبعیت می‌کنیم  . بنابراین عقلانیتی که باید  بر فضای عمومی  جامعه حاکم باشد عقلی است  که توسط همه  ساخته  شده است  لذا  ما انگیخته می‌شویم  از یک احساس عمیق انسانی  به دور از تظاهر  و بدور از نقاب ریاکاری باهم جمع  می‌شویم  منافع شخصیمان را کنار  می‌گذاریم  این خود باعث می‌شود در این شرایط ما منطقی شویم  بعد از آن می‌توانیم  به عقلانیت  اجتماعی تعریف شده ای برسیم  و در اینجا می‌توانیم بگویم  چه چیزی عدالت است. این فرجام نظریه جان راولز است جان راولز   می‌گوید  عدالت 2 فرمول دارد  یکی این است که  می بایستی  از برابری  آزادی  برخوردار باشد  پایه دوم  نیز اصل تمایز در جمع است بنابراین  منصف باشیم  نه عادل،  ما باید  بیشتر دست ناامید و فقیر.. را بگیریم.  و بدینسان است که  جامعه عادلانه توسط  افراد ساخته شود. به نظر  جان راولز  روابط بین الملل در‌واقع میان ملل نیست  روابط میان ملل است  لذا وی پیشنهاد می‌کند  ما باید عظیمت  کنیم  از روابط میان دول  به سمت شکل‌گیری  روابط میان مردم  برویم  و مردم کسانی هستند  که از اصول  عدالت پیروی می‌کنند  یعنی انسان‌هایی که  آزادی خواه هستند  و با استعانت  از یک ندای اخلاقی  بسیار عمیق میان منافع شخصی خودشان، صرف نظر می کنند  و با عقلانیتی تأمل بر انگیز عدالت را فرمولیزه کرده و بیان می‌دارند این عدالت  در پناه  آزادی‌های  بنیادی انسان‌ها را  تحقق می یابد حتی یک فرمول  برای دفاع از ستم دیدگان  ایجاد می‌کنند  مردم ها ، آزادی خواه و لیبرال هستند و لیبرال ها مدافع حقوق  مظلومان هستند این مردم آزادی خواه  بر پایه ی اخلاق نه بر اساس  سود شخصی عمل می‌کنند یعنی بر اساس خود مختاریشان  فرمول عدالت خودشان را بیان میدارند .در اینجا ما اصول سنتی بین الملل را دوباره باز تفسیر و بازبینی می‌کنیم بە بیانی نقش اصلی را لیبرال ها دارند چون آن‌ها حاکمیتشان محصول اراده مردم است  و  دیدگاه آن‌ها بازتاب دهنده  دیدگاه‌های مردم است  آن‌ها صلح دوست و آزاده اند و با گفتگو همه چیز را حل می‌کنند  مثل اتحادیه اروپا بنابراین اتحادیه های لیبرال صلح جو هستند ما با کشور هایی که حتی کم لیبرال هستند  با تجارت و ارتباط،کم کم آن‌ها را مجاب می‌کنیم که لیبرال شدن به سود آنهاست یا که آفریقایی هایی که درمانده اند  بنا به ارتباط عدالت جهانی مبتنی بر انصاف جان راولزی به آن‌ها کمک می‌کنیم یا به دیکتاتوری های خیر خواه که به دنبال سود مردمانشان هستند از زاویه توسعه تجاری آن‌ها را به مسیر آزادی هدایت می‌کنیم با زورگوها هم از گزینه هایی چون جنگ یا تحریم های مطلق استفادە کردە تا  یاغی گریشان را مهار کنیم.

حوسین کورد شەبستەری

Website | + posts