دوگانه باوری زرتشت در برابر ماد

دین زرتشت برخلاف تفسیر روشنفکرانه ی غربی ها و مفسرین ایرانی، همان طور که هنینگ، بویس و زنر بررسی کرده اند، دینی دوگانه پرست بوده و اساسا در مقابل یگانه پرستی به وجود آمده است. از نظر هنینگ «جنبش های ثنوی، اعتراضی بر یگانه پرستی بوده اند و ثنویت، پاسخی در برابر مسئله ی شرّ بوده است که با ایمان به خدای نیکو و متعال، سازگار نیست» (هنینگ به نقل از گیمن، ۱۳۶۳: ۱۳) به همین دلیل هنینگ بهترین راه برای فهمیدن کیش زرتشتی را -همچون جنبشی دوگانه باور- آن می داند که مخالفت با یگانه پرستی را در آن ببینیم (هینیگ به نقل از گیمن، ۱۳۷۸: ۲) اشپیگل نیز معتقد است که پیش از ثنویت، اندیشه ی یکتاپرستی خشک و پر تعصب بوده است (اشپیگل به نقل از گیمن، ۱۳۶۳: ۱۳) البته یگانه پرستی فراتر از معنای خدای یگانه است. «زرتشت، نیک مطلق و بی نهایت را طرح ریخته که جز نیکی از آن سر نمی زند لذا باید اصل دومی را ابداع می کرد تا بی نظمی کیهانی و نگون بختی های زندگانی را با آن توضیح می داد» (گیمن، ۱۳۷۸: ۲) يسنا هات ۴۵ بند ۲: «دو گوهر که از آغاز وجود داشته است پاک و پلید… پاک به پلید گفت ما هیچگاه سازگار نخواهیم بود نه در اندیشه، نه آموزش، نه خواست و اراده و نه کردار و…» (رضی، ۱۳۸۹: ۱۷۹) «اکنون آن دو مینویی که در آغاز بودند که خویشتن را رؤیاوار همزاد نشان دادند… آن دو هستند بهتر و بد، به منش و گفتار و کنش، و از میان این دو مینو، دانایان، درست و اهورامزدا و نادانان، اهریمن را برگزیدند و هنگامی که آن دو مینو به هم رسیدند، در آغاز نهادند هستی و نیستی را…» (یسنا ۳۰ بند ۳- ۵ به نقل از مولتون، ۱۳۸۷: ۵۴) قبل از آنکه به تفسیر نگون بختی و شرّی بپردازیم که زرتشت را به واکنش واداشت که خدای نیکی و خیر را پردازش کند، باید طبق تفسیر همین فقره ی ذکر شده ی زرتشت، منظور خود از یگانه پرستی را روشن کنیم که محققان نیز متوجه آن نشده اند. زرتشت می گوید: «دو مینویی که در آغاز بودند… همزادوار بهتر و بد…». مقایسه شود با این جمله ی میترا که نه خداست مثل اهورامزدا و نه پیامبری چون زرتشت دارد: «توهم پلیدی – اک – هم بهترین میثره، سرور آشتی و ناآشتی برای سرزمین…» (۲۹ مهریشت) یگانه پرستی ای که زرتشت در برابر آن طرح دوگانه پرستی را ارائه داد، خدای یگانه ی متافیزیکی نبود، خدای شرّ نیز نبود که زرتشت در برابر آن خدای خیر را خلق کرده باشد. مفهوم میترا به معنای مفهومی ماقبل دوئالیسم است که پیشا خير-شرّ است. چون همانطورکه قبلا توضیح دادیم توافق/میترا، مقدم بر مفاهیمِ خیر-شرّ است.
اما این بی نظمی کیهانی و نگون بختی زندگانی که زرتشت را واداشت نیروی دوم اهریمنی/شرّ را ابداع کند، چه بود؟
گلدنر و بارتولومه معتقدند «زادگاه زرتشت در ماد بود که ناچار از گریز به باختر شد» (گیمن، ۱۳۶۳، ۴۹) «پروفسور جکسون نیز معتقد است، زرتشت در غرب ایران چشم به جهان گشود، بی آنکه به موفقیتی دست یابد در این دیار ابلاغ رسالت کرد و پس از آن، رو به جانب شرق آورد و سرانجام در بلخ به موفقیت رسید» (در مولتون، ۱۳۸۷: ۴۰) «به کدام سرزمین بگریزم، به کجا فرار کنم، نه مردم از من خشنودند نه فرمانروایان درون این سرزمین» (یسنا ۴۶ بند ۱) از نظر بارتولومه، زرتشت بعد از طرد و گریز از ماد، تصویر عالم شرّ در ذهنش شکل گرفت و مصداق عینی شرّ در دکترین دینی زرتشت -به خاطر نپذیرفتن دینش توسط مادها- خودِ مادها و دین میترایی آنان بود. اگر به دقت بررسی کنیم، ماد و میترا تصویر شرّ در ذهن زرتشت می شود که در مقابل آن، خدای خیر را پردازش می کند.

این چه معنایی دارد؟
یعنی در ماد/میترا، تصویر شرّ/اهريمن زرتشت، خیر و شرّ معنی نداشته است و ماقبل شرّ بوده است. یگانه پرستی به این معنی است که دوئالیسم ذهن-عين، روح-جسم، خدا-شیطان هنوز شکل نگرفته است. این زرتشت متأخر است که مقدم بر خود را، یعنی میترای زمینی را، شرّ معرفی کرده و خودِ مؤخر را، خیر جلوه می دهد. این ارائه ی روح و خدا در مقابل میترا به قول هگل، سرآغاز تاریخ و سرآغاز خطای تاریخ شد که می بایست هزاران سال می گذشت تا با ظهور پیامبرانِ دیونیزوس/میترا، نیچه و فوکو، بشر به سر منزل اصلی خویش یعنی زمین، غریزه و شادی بازگردد. خیر و شرّ در عالم واقع، معنا ندارد، بل برساخته ی ذهن کسانی چون زرتشت و افلاطون است. این قدرت سیاسی هخامنشیان/پارس بود که طرح زرتشت را تحت عنوان خیر در تاریخ ثبت کرد و از نعمات آن بهره برد..

دکتر هێرش قادری

Website | + posts