فکر کوردی: مرگ کورد و تولد فکر کوردی

اکنون که جهان پساکوردیست، شرایط امکان تولید فکر کوردیست. اکنون که کوردی وجود ندارد و کورد مرده است می توان به کورد اندیشید. اکنون، خلا وجود کورد می تواند سرآغاز تولد فکر کوردی باشد. چراغی به دست باید در کوردستان گشت و به دنبال کورد گشت و این زوال هستی کورد، این نیستی کورد، سرآغاز هستی اندیشه کورد است. اگر مسکنهای حزبی و ایدئولوژیهای غربی نبود، خیلیها درک می کردند که کورد مرده است و گریستن بر جسد کورد شاید ما را به فکر فرو ببرد و این فکر بذر اندیشه کوردی شود؟؟؟

فکر کوردی اصطلاح غریبیست. معنای آن روشن نیست چون ما نه می دانیم فکر چیست نه می دانیم کورد کیست؟ پس چگونه فکر کوردی تولید کنیم. فکر کوردی هر ترشح ذهن کوردی نیست.فکر کوردی ناخودآگاه ادبی یک قوم نیست اگر چه می تواند خوداگاهی بر آن نااگاهی، مقدمه طرح آن باشد. فکر کوردی رویاهای ایدئولوژیک یک نفر در زندان نیست.فکر کوردی درونی کردن ایسم های غربی و ایده های دیگران نیست. فکر کوردی مصادره پروژه دیگران نیست؟ فکر کوردی تن به منطق استراتژی سیاسی نمی دهد اگرچه می تواند مبنای آن باشد. پس فکر کوردی چیست؟ فکر، فکر است پس معنای کوردی آن چیست؟ فکرهای کوردی نداریم که این همه ایسم داریم تنها یک فکر کوردی داریم اگرچه می تواند ظهورات و یا سرچشمه های متفاوتی داشته باشد. فکر کوردی از سویی مستلزم درک کوردیت در مرحله پیشا مفاهیم برساخته است در عین حال خود این درک مستلزم فکر است. درک کورد توسط فکر کوردی ممکن است در عین حل فکر کوردی جز با درک کوردیت و شکافها و تراژدیهای آن ممکن نمی شود. فکر کوردی لزوما با صرف بودجه های عظیم تحقیقاتی تولید نمی شود. فکر کوردی مستلزم بازگشت به مرحله پیشا مفاهیم است در عین حال با تجربه پسامفهومی. فکر کوردی در بیرون ما نیست که نگاه سوژه از بیرون آن را کشف کند. فکر کوردی رسوبات سمبلیک قرنها نااگاهی و رسوبات احساسی قرنها تراژدی است که اول باید در آنها زیست و احساس کرد در عین حال جز در گسست احساسی از آنها تولید نمی شود. برای تولید فکر کوردی ابتدا باید آن را آبستن شد اما جز با برون افکنی آن تولید نخواهد شد. فکر کوردی، از سویی کوردیست از سوی دیگر جز با تامل در جهان تراوش نخواهد کرد. کورد در جهان بوده است اما به آن نیندیشیده است. کورد در جهان زیسته است اما در آن تامل نکرده است. کورد حیوانی سمبلیک بوده است نه متفکر و هرگونه گذار به عالم تفکر، گسست سمبلیک از کورد بوده است پس چگونه من از فکر کوردی میگویم؟ فکر کوردی تاکنون تولید نشده است چون امکان تولید نداشته است. تا کورد باشد، فکر کوردی نیست پس لازمه تولید فکر کوردی، زوال کوردیت است. جز با زوال یا گسست از کوردیت، فکر کوردی تولید نخواهد شد. شاید تنها امروز و در این چند دهه اخیر می توانستیم و میتوانیم فکر کوردی تولید کنیم که کورد وجود ندارد یا ذوب شده است. حتی در صدسال گذشته که کورد هنوز وجود داشت، هزاران هگل و افلاطون نمی توانستند فکر کوردی تولید کنند اما اکنون که کورد وجود ندارد یا آخرین نفسهایش را می کشد، شرایط امکان فکر کوردی وجود دارد. اکنون کوردی وجود ندارد و این خلا یا درک این خلا، میتواند سرآغاز ظهور فکر کوردی باشد. خلا سرآغاز تولید فکر کوردیست، کوردی که سرشار از زندگی بود خلائی برای فکر کردن نداشت اما اکنون که تهی گشته است و درحال زوال، امکان فکر کردن به این زوال و نیستی که مقدمه فکر کوردیست، وجود دارد. اکنون در بحران جهان زندگانی کورد، جهان اندیشیدن آن مقدور است و در این نقصان، می توان به کورد چون کورد، نه این کورد و آن کورد اندیشید. اگر فراتر از تقسیم بندیها برویم به کورد میرسیم و در مقابل آیینه صاف کورد فراتر از زنگ زدگیهای ایسمی و حزبی، میتوانیم خود را ببینیم و این خود دیدن که همان خوداگاهی در برابر آیینه کورد است، سرآغاز فکر کوردیست. اگر به عمق عصبیتهای حزبی و ایسمهای غربی در کورد سفر کنیم، می بینیم که فاقد عمق و خلائی بیش نیست و در این خلا میتوان در خود فرورفت و به کورد چون کورد اندیشید. خلائی که تنها کورد است و دیگر هیچ. بدون هیچ تقسم بندی و کثرتی چون جاش ـ باش، حزبی و دولتی، باشوری و روژهه لاتی، اپویی و بارزانی و …آنگاه در آیینه خالص کورد به خود نگریسته که از سویی خودگاهی کورد به خود در آیینه ماست و از سوی خودآگاهی ما در آیینه کورد، سرآغاز تولید فکر کوردیست. کورد، مرده است. جسد بی روح کورد، بر زمین افتاده است، میتوانیم نگاه رندانه ایی به جسد بیندازیم و با می خود را تسکین دهیم؟ می توانیم بر روی جسد مرده کورد اشک بریزیم و ناله گریه سر دهیم؟ یا میتوانیم در چرایی مرگ و در احساس خلا ناشی از مرگ بیندیشیم و از خود بپرسیم؟ درک این مرگ، سرآغاز بحران روح و پرواز به عالم معناست. اما افسوس کرکسها مشغول خوردن جسد کورد هستند؟؟

+ posts