برخی اصول جدایی طلبی

 جان ام. تیلور

«اگر هر ایالتی در اتحادیه اعلام کند که «جدایی» را بر «اتحاد» ترجیح می دهد، من هیچ تردیدی ندارم که بگویم اجازه دهید ما از هم جدا شویم.»1  

– توماس جفرسون

در سال ١٩٩٨، پروفسور روس، ایگور پانارین، تحلیلگر، مدرس و نویسنده سابق کی.جی.بی که با وزارت خارجه روسیه در ارتباط بود، فروپاشی اقتصادی و اخلاقی این ایالات متحده را پیش بینی کرد که منجر به جنگ داخلی و فروپاشی نهایی تا سال ٢٠١٠ می‌شود. پیش بینی های او در وال استریت ژورنال و سایر نشریات منتشر شد. البته تا به امروز چنین جدایی صورت نگرفته است. با این حال، با مناقشات طولانی انتخابات ٢٠٢٠(هزاران رای به طور مرموزی در اوایل ٤ نوامبر ظاهر شدند، صدها نفر اظهارنامه‌ هایی را امضا کردند که نشان دهنده تقلب در انتخابات و تقریباً غیرممکن بودن بررسی هر یک از این اتهامات، ماشین‌های رای‌گیری مشکوک و غیره است)، حملات مختلف به حقوق فردی، افزایش تمرکز قدرت دولت، تلقین عقاید مارکسیستی در سیستم آموزشی، و عوامل دیگر، برخی در تگزاس و سایر ایالت ها آشکارا از جدایی صحبت کرده‌اند.

پس از خونریزی فراوان، سیزده مستعمره اصلی از امپراتوری بریتانیا جدا شدند. پس از جنگ انقلابی، بریتانیا و این «ایالات متحده»، معاهده ١٧٨٣ پاریس را امضا کردند که در آن آمده بود: «اعلیحضرت بریتانیا، ایالات متحده، یعنی نیوهمپشایر، خلیج ماساچوست، رود آیلند و پروویدنس پلنتیشن، کنکتیکوت، نیویورک، نیوجرسی، پنسیلوانیا، دلاور، ویرجینیا، کارولینای شمالی، کارولینای جنوبی، و جورجیا را به عنوان ایالت های آزاد، خود مختار و مستقل می‌پذیرد.»2 علاوه بر این، «در سال ١٧٨١، سیزده ایالت اصلی وارد یک «کنفدراسیون» شدند و «مقاله‌هایی» را تنظیم کردند که یکی از آنها می‌گفت: هر ایالت، حاکمیت، آزادی و استقلال، و هر قدرت، صلاحیت قضایی و حقی را که توسط این کنفدراسیون صریحاً به ایالات متحده تفویض نشده است، حفظ می‌کند.»3 ایالت ‌ها هرگز از حق حاکمیت خود دست برنداشته‌اند.

وقایع دهه ١٨٠٠ عبارتند از:

•  در سال ١٨٠٣ ایالات نیوانگلند تهدید به جدایی کردند؛ خرید لوئیزیانا به عنوان کاهش قدرت آنها در نظر گرفته شد. سناتور ماساچوست، توماس پیکرینگ، اظهار داشت: «من ترجیح می‌دهم یک کنفدراسیون جدید، معاف از نفوذ دموکرات‌های آریستوکرات فاسد جنوبی باشد… جدایی رخ خواهد داد…»4

•  عمدتاً به دلیل نارضایتی از جنگ ١٨١٢، ایالت های نیوانگلند در سال ١٨١٤ در جریان کنوانسیون هارتفورد تصمیم به جدایی گرفتند. پس از تضمین پیروزی آمریکا، احساسات جدایی طلبانه فروکش کرد.

•  ایالت های نیوانگلند جدایی را در سال ١٨٤٥ بررسی کردند. «جان کوئینسی آدامز و هموطنان نیوانگلند آنقدر با پذیرش تگزاس مخالفت کردند که آشکارا خواستار خروج از اتحادیه شدند.»5 آنها باز هم آن را تحلیل رفتن قدرت می دانستند.

•  هفت ایالت جنوبی در ١٨٦٠-١٨٦١ جدا شدند. (بقیه پس از فراخوان لینکلن برای ٧٥٠٠٠ سرباز برای حمله به ایالت های مستقل جدا شدند.) آنها به انحراف قانون اساسی ایالات متحده توسط شمال، به عنوان مثال، غصب حقوق جنوب، اختلاف نظرهای برده داری، و تعرفه های حمایتی تنبیهی که از صنعت شمال حمایت می کرد، اعتراض کردند. چارلز آدامز فقید توضیح داد: «وقتی جنوبی‌ها متوجه شدند که با توجه به تعرفه‌های بالا و کنگره و دولت جدید جمهوری‌خواه، با چه چیزی روبرو هستند، تنها دو راه برای آنها باز به نظر می‌رسید: جدایی از اتحادیه و تعرفه پایین برای ایالت‌های کنفدراسیون.»6

مستعمرات آمریکا و ایالات جنوبی هر دو دلایل موجهی برای جدایی داشتند. به عنوان اعضای یک قرارداد داوطلبانه، ایالات جنوبی بهترین حالت را داشتند؛ در حالی که مستعمرات آمریکا بخشی از یک امپراتوری وسیع بودند. ویرجینیا، نیویورک و رود آیلند با این شرط وارد اتحادیه شدند که اگر به نفعشان باشد، می‌توانند از اتحادیه خارج شوند. از کنوانسیون ١٧٨٨ ویرجینیا، ما موارد زیر را در اختیار داریم: «ما نمایندگان مردم ویرجینیا، که طبق توصیه مجمع عمومی به درستی انتخاب شده‌ایم و اکنون در کنوانسیون گرد هم آمده‌ایم، با بررسی کامل و آزادانه و بحث در مورد اقدامات کنوانسیون فدرال و همچنین آمادگی و بالغ ترین مشورت، ما را قادر ساخته است در مورد آن تصمیم گیری کنیم، به نام و از طرف مردم ویرجینیا اعلام می-کنیم که اختیارات اعطا شده بر اساس قانون اساسی، که از مردم ایالات متحده آمریکا نشأت می‌گیرد، هر زمان که این اختیارات به ضرر و ظلم آنها منجر شود، ممکن است توسط آن‌ها از سر گرفته شود، و هر قدرتی که از این طریق اعطا نشده است، نزد آنها و به میل آنها باقی می ماند.»7 نیویورک و رود آیلند صدای ویرجینیا منعکس کردند: «کنوانسیون‌های آن‌ها اصول ریشه‌ای را که حق بر آن پایه‌گذاری شده بود، تعیین کرد:” این که تمام قدرت به طور طبیعی در اختیار مردم است و در نتیجه از مردم ناشی می شود.” : و «تا زمانی که سعادت مردم ایجاب کند، آن ها قدرت‌ حکومت را دوباره به دست بگیرند».8

حتی لینکلن، ناسیونالیست افراطی، در ١٢ ژانویه ١٨٤٨ اظهار داشت: «هر مردمی در هر کجا که تمایل و قدرت داشته باشند، حق دارند قیام کنند و حکومت موجود را از بین ببرند و حکومت جدیدی را که مناسب‌تر است تشکیل دهند. این با ارزش ترین و مقدس ترین حق است، حقی که امیدواریم و معتقدیم هدفش آزادسازی جهان است.»9

اگر پیش‌بینی‌های پانارین در نهایت محقق شود، همه ما باید امیدوار باشیم که به صورت مسالمت‌آمیز انجام شود. از این گذشته، هیچ چیز آمریکایی‌تر از جدایی طلبی نیست.

سرچشمەها:

•  1.Earl Starbuck, “Was Secession Treason?” [Quoted from an 1816 letter to William H. Crawford], Abbeville Institute Blog, September 18, 2020, at: https://www.abbevilleinstitute.org/was-secession-treason/.

•  2.John S. Tilley, Facts the Historians Leave Out, Twenty-Second Printing (Nashville, Tennessee: Bill Coats, Ltd., 1991), 25-26.

•  3.Ibid., 25.

•  4.Ibid., 34.

•  5.Ibid.

•  6.Charles Adams, When in the Course of Human Events–Arguing the Case for Southern Secession, (Lanham, Maryland: Rowman & Littlefield Publishers, Inc., 2000), 81.

[1] John Remington Graham, A Constitutional History of Secession, (Gretna, Louisiana: Pelican Publishing Company, 2002), 106.

•  7.John Remington Graham, A Constitutional History of Secession, (Gretna, Louisiana: Pelican Publishing Company, 2002), 106.

•  8.Ibid.

•  9.Tilley, 32.