جامعه شناسی و اندیشه سیاسی یا عرفان و الهیات سیاسی؟

[author title=”هێرش قادری” image=”http://www.kurdia.net/wp-content/uploads/2017/12/herish-qadiri.jpg”] ذکریا (هێرش) قادری، استاد کرد دانشگاه علوم تحقیقات کرمانشاه و مدرس پیشین دروس تاریخ و فلسفه غرب میباشد. [/author]

هرگونه تولید فکری در خاورمیانه بویژه در کورد و ایران که من شناخت بیشتری از آن دارم، نه جامعه شناسی و اندیشه سیاسی بلکه الهیات سیاسی برای دیگری مسلط و زیبایی شناسی عرفان برای کورد زیر سلطه است که قبلا به هردو مورد پراخته ام در مقاله سه روایت از دولت ـ ملت ایرانی بویژه در نتیجه گیری به الهیات سیاسی دیگری و در مطالب صفحات شخصی خودم، همدلی عرفانی یا استراتژی سیاسی و متافیزیک سیاست کوردی، به ذهنیت عرفانی کورد پرداخته ام که آن چه را روشنفکران دیگری اندیشه سیاسی و جامعه شناسی سیاسی چون طباطبایی و بشیریه می نامند چیزی جز الهیات سیاسی در بازتولید سلطه سیاسی یا طبیعی جلوه دادن امر سیاسی و تحمیل یگانگی امپراتوری بر پراکندگی نیست و آن چیزی که احزاب و قلم به دستان کورد آن را استراتژی و رئالیسم می نامند همان ذهنیت همدلی عرفانی و البته با زیربنای عصبیت عشیره و امارت است. فعلا تا ظهور ابن خلدونی و ابداع مفهوم جدیدی ما جز پرتاب تیر واژه ها در تاریکی کاری از دستمان بر نمی آید چون خوراکی جز علوم اجتماعی مدرن نداریم و در چهارچوب مفاهیم علوم اجتماعی مدرن امکان تحلیل سیاست در خاورمیانه را نداریم. منطق تحولات غرب که توسعه علوم اجتماعی و سیاسی همبسته آن است متفاوت از منطق فضای اینجا است اگر در غرب جامعه شناسی سیاسی کاربرد دارد چون جامعه و اقتصاد هستی بخش سیاست هستند اما در اینجا نه جامعه شناسی سیاسی در طرح شکافها مواجه هستیم ما با سیاست اجتماعی در یگانه کردن شکفها مواجه هستیم اگر در غرب ما جنگ معرفت شناسی مستقل یا تاثیرگذار بر سیاست داریم و اندیشه سیاسی امکانیت و موضوع می شود در اینجا سیاست مقدم بر معرفت و اگر جامعه شناسی وارونه دیدن مسائل است، اندیشه سیاسی بادکنک پادرهوایی است که حتی سر طناب آن نیز به زمین نمی رسد که اصلا قادر به دیدن مسائل باشد. سیاست دیگری مانند الهیات خدای یگانه، تحمیل یگانگی بر چندگانگی است و ذهنیت عرفانی نیز هضم شدن و درونیت یگانگی دیگری است، پس اصلا سیاست به معنای علوم غربی نداریم. اکنون خارج از بحث معرفت شناسی باید درک کنیم همانطور که مخالفان خلافت اسلامی و امپراتوری ایرانی در عدم درک ایده ایی غیر از خلافت و امپراتوری در پناه عرفان آن را تقدیر خدادادی و با آن کنار می آمدند اکنون نیز با وجود گردو خاکهای عملی کوردها رئالیسم مبارزه در چهارچوب به نام دموکراسی و فدرال و ایران چند ملیتی، بازتولید ذهنیت عرفانی در هضم امپراتوری دیگری است و لاجرم به جای تقابل و تضاد مفهومی، مفاهیم ما درونیت مفاهیم دیگری است چون ایران چند ملیتی یا پلورال و فدرال، بازتولید سلطه تفکرات دیگری است که جز با درک آن، که از سویی، درک باز مانده سنت عصبیت عشیره و ذهنیت عرفان در لباس رئالیسم و دموکراسی و از سوی دیگر بازتولید امپراتوری در لباسی جدید است، امکان گذار و گسست از آن نیست.

+ posts