كرماشان پارەى تن كوردستان

گلاره كيانى

پس از بيش از يك سده فشار سنگين آسميلاسيون، پس از كوچاندن فارسهاى اطراف به كرماشان و تلاشى پيگير در هر دو حكومت پهلوى و اسلامى براى تبديل “كلانشهر كرمانشاه” يا همان كرماشان خودمان به يك شهر فارس نشين و القاى هويتى جعلى به مردمانش از طريق انواع مكانيزمهاى سركوب نرم ، كرماشان هنوز هويت حقيقى خودش را جوياست. هنوز خاك كويرى مرده و مسمومى را كه به ريشه اش ريخته اند چنگ ميزند تا به طراوت و زندگى گذشته اش دست يابد و ريشه هاى تشنه اش را سيراب كند. هنوز دامان مادرش را ميجويد همانكه به جاى دامن و مانتو شەوی كورديش تنش است و به جاى فارسى شكسته بسته و ترس پايتخت خورده، كوردى حرف ميزند رسا و روشن و بى هيچ گره و ناموزونى. كرماشان ما و كرمانشاه آنها در سالهاى اخير بيش از پيش در كنكاش خودش و ريشه هاى هويتى اش فعال بوده، كنكاشى كه نتيجه ى مستقيمش يافتن خودى كوردستانى و داراى پيوندهاى عميق با فرهنگ عمومى كوردستان از ديابكر گرفته تا خانقين است.
و اين چيزى است كه حاكميت مرگزده ى فارس برنمى تابد . اخيرا كسى به نام محمدحامد جعفرى پور كه گويا روزنامه نگار است مطلبى با عنوان هفته هاى فتاح پاشا منتشر كرده كه در آن از همسانى فرهنگى كرماشان و كوردستان بسيار شاكى است و شادى و لباس شاد پوشيدن را مغاير فرهنگ كرماشان ميداند! حزن و سوگوارى و سينه زنى و سياه پوشى را فرهنگ اصيل كرماشان و زبان اصيل را هم لابد فارسى مى پندارد!
غافل از آنكه آنچه او فرهنگ كرماشان مى پندارد تحفه ى نامبارك صد ساله ايست كه همچون زهرى تلخ خرد خرد به كام شهر ما ريخته شد، فرهنگ سوگوراى و خشم و خشونت و سياه پوشى و لاتى كه با يك فارسى نيم بند و مضحك وارد كرماشان شد و نتيجه اش رسيدن به بالاترين آمار خودكشى و اعتياد بود… اين تمام دستاورد آن فرهنگ شومى است كه همراه با لهجه ى فارسى كرمونشاهى! و فارس پرستى و خود دهاتى پندارى وارد كرماشان شد…
جايي از فضاى اساطيرى سوگوار گفته!
آنچه اين بنده خدا فضاى اساطيرى و كهن تصور ميكند چيزي است شبيه نقاشى فرشچيان از دشت كربلا و اسب تير خورده ى امام حسين! در حاليكه اگر كمى از اسطوره و فضاى اساطيرى مطلع بود ميدانست كه اساطير كهن كرماشان و كوردستان همه حكايت خوان زندگى و فلسفه ى زيستن هستند و سخنى اگر از مرگ ميرود نه براى سوگوارى كه براى داشتن نگاهى خردمندانه به دنياست .
موسيقى كرماشان بر خلاف تصور ايشان فقط مويه و حزن نيست، مقام خان اميرى و سه جار از مقامهاى كهن تنبور مقامهايى تماما شاد و بزمى و مخصوص پايكوبى با همان ريتم فتاح پاشا هستند. ما همگى با دوزله و دهول و آواز پەپوو سڵێمانی بارها به گرمى رقصيده ايم ، ما در عروسيهايمان نوحه نداشتيم! باباكرم هم نه ميدانستيم و نه در شأن خود به عنوان زن (و يا مرد) كورد ميديديم! تنها گزينه ى ما همان خان اميرى و فتاح پاشا و انواع ديگر چوپى و رقص كوردى بود …
رقص شاد، لباس رنگى، گولونى بستن و بژى و كلانه پختن همه شاخصه هاى اصيل فرهنگ كوردستان از قامشلو تا خانقين است و طبيعتا شامل كرماشان هم ميشود.
اينها كه كرماشان حقيقى و زنده را ناهماهنگ با نوستالژيهايشان مى يابند احتمالا از فرزندان آن مهاجرينى هستند كه روزى آمدند و براى دهه ها نه همشهرى كه صاحبخانه شدند در خانه اى كه خشت به خشتش در طول هزاره ها با اصيلترين و ناب ترين اجزاى آب و گل كوردستان ساخته و پرداخته شده بود . خانه اى كه خانه ى ما بوده و خواهد ماند، خانه اى كه پاره ى تن كوردستان بوده و خواهد ماند.

Website | + posts