آسیب شناسی مبارزات کوردها و نارسیسیم رهبران احزاب

پژواک کوکبیان

زمانی کە اسپانیایی ها در قرن پنجم برای کشف دنیای جدید بە قارە آمریکا رسیدند، در مرکز مکزیک با دومین شهر بزرگ آنروز دنیا (بعد از قسطنطنیە -استانبول) روبرو شدند. فرناندو کورتز وقتی با سلطان مکزیک مونتزوما Montezuma مذاکرە کرد ، قول داد کە اگر طلاهای امپراطوری را بدهد در ازای آن جانش محفوظ میماند. سلطان مکزیکی اعتماد کرد و انجام داد آنچه از او خواسته شد. اما سلطان با وجود اهدای طلاها توسط اشغالگران کشتە شد و ملت آزتک امید خود را برای صلح از دست دادند ، امپراطوری آزتک سقوط کرد.

همان داستان برای امپراطوری اینکاها و فاتح اسپانیایی آن پیزارو اتفاق افتاد. امپراطور انکاها بە پای پیزارو افتاد و برای جانش یک انبار طلا و نقرە گرو گذاشت ولی چون آنها برای اشغال سرزمین پربرکت آمدە بودند با وجود چپاول طلاها بازهم همە را کشتار کردند. کشتارهایی که در تاریخ جهان بی سابقه است. جویهای خونی که از بومیان نگونبخت جاری شد. داستان حمله اشغالگران اروپایی و قتل عام مردمان مستعمرات پی در پی تکرار شد.

داستان چپاول مجددا تکرار شد تا نوبت به حمله اسپانیایی ها به قبایل آپاچی رسید. در شـمال مکزیک ، وقتی اسپانیایی ها بە آپاچی ها برخورد کردند، آنها بسیار سازمان اجتماعی سادەتری داشتند، آنها ساختار هرم را در ساختارهای اجتماعی شان نداشتند، رهبر بزرگ، شاه و یا پادشاه قدر قدرت نداشتند، همە براساس یک هدف و داوطلبانە کار میکردند، رهبرانشان نان-تان نامیدە میشدند و معروفترینشان جروینمو بود. منشاء اقتدار رهبران آپاچی ها بر خلاف سایر جوامع اجتماعی نه از ثروت و قدرت نظامی بلکه خرد در سازماندهی، باور به حکمت و سلامت روانی این رهبران بوده است.

پیروان نان-تان ها بە دلیل قدرت آنها نبود کە بە فرمان بودند بلکە معتقد بودند کە آنها ایدەهای خوبی دارند، آنها یک رهبر معنوی برای ملتشان بوند. آنها یک مرکز فرماندهی نداشتند و تصمیم بە حملە بە دشمنان از چند جای متفاوت گرفتە میشد. ممکن بود کە برنامەریزی یکجا، هماهنگی یکجا ولی حملە در جاهای متفاوت باشند. اسپانیایی ها سعی کردند با کشتن رهبرانشان (نان-تان nantan) آنها را از بین ببرند ولی بلافاصلە رهبران و نان-تان جدیدی از درون جامعه میروئیدند. اسپانیایی ها دهکدەهایشان را سوزاندند تاقتل عام شوند، اما وضعیت برای غارتگران اسپانیایی بدتر شد ، زیرا آپاچی ها تبدیل بە عشایر کوچ نشین شدند پراکنده شدند و دیگر اصلا گیر نمی افتادند. این ساختار اجتماعی و شیوە دفاع در برابر دشمن ٢٠٠ سال ادامە پیدا کرد و اسپانیایی ها رفتند و نتوانستند شکستشان بدهند، مکزیکی ها آمدند آنها هم نتوانستند آپاچی ها را شکست بدهند تا اینکە آمریکایی ها پا به قاره گذاشتند، آنها به قبایل آپاچی حمله کردند. آمریکایی ها از تجربە قبلی شان با قبایل اوواها استفادە کردند. برای به زانو درآوردن آنها سیستم و نظام ارزشی آنها را هدف قرار دادند. بە نان-تان ها حیوانات و حشم دادند، بە آنها مالکیت دادند تا ایجاد تفرقە کنند. برای ساختار اجتماعی افقی شان ، سلسلە مراتب و هیرارشی ساختند. یک سیستم مالکیت بالا بە پائین را به آن جامعه تحمیل کردند. بە رهبرانشان امکانات مادی هدیه دادند، به نان-تان ها گاو هدیه میدادند. سایر اعضای قبیله بر سر آن مادیات و امکانات بە جان همدیگر افتادند. درگیری داخلی آغاز شد و اختلافات سبب تفرقه و جدایی آنها شد. اکنون دیگر اعضا از روی دل کار نمیکردند، ارزشها از بین رفتە بود. رهبران چون دارای منابع بودند میتوانستد پاداش بدهند یا کسی را از گروه اخراج کنند، آیا داستان آشنا بنظر نمیرسد. آیا شباهتی بین احزاب ارزش محور و این داستان دیده میشود؟
رهبران اعضای منتقد و متفاوت را از جامعە و تشکل بیرون میکردند. نان-تان ها شروع بە رقابت و کشمکش در جلسەها و کنگرەهایشان برای ریاست و معاونت و پست و مقام کردند و در نهایت این منفعت طلبی جامعە آپاچی را نابود کرد زیرا کە جامعە را تبدیل بە یک سازمان عمودی و هیرارشی کرد. جامعەای که یکجانشین شد، مالکیت اصل شد (ما در مورد سازمانی که در ابتدا برای یک ارزش تاسیس شد، صحبت میکنیم) و برسر مالکیت رهبران شروع به جدایی ساختارها و گروههای اجتماعی کردند. ساختارهای سلسلە مراتبی با اعمال زور و مشوق مادی میتوانند بە هدف خود برسند، دولت متمرکز، ارتش، ساختار سلسلەای احزاب ، بوروکراسی دولتی و نیروی انتظامی نمونە این سازمانها هستند.

اگر میخواهید یک جنبش داوطلبانه را بکشید کافی است مسایل مالی را در آن وارد کنید و به رهبران وعده مقام، ثروت و یا قدرت بدهید، بلافاصله اختلاف و رقابت بر سر امکانات سر میگیرد و جنبش تجزیه میشود، آیا داستان برای ما آشنا نیست ؟

هر جنبشی که بخواهد موفق شود، دو راه دارد یا باید با قدرت سخت پیروز شود،یا با قدرت نرم.

قدرت سخت یعنی اسلحه و نیروی نظامی برتر، پول و امکانات مادی بیشتر و استفاده از فاکتور زور. این همان استراتژی است که دشمنان کوردستان بکار برده و میبرند. این استراتژی برای کوردها به دلایل واضح قابل اجرا نیست و احزاب کوردی به دنبال حمایت مادی و نظامی این قدرت و آن قدرت نباشند ، زیرا که کوردستان به عنوان مستعمره مشترک چند دولت، با همکاری دولتهای امپریالیستی بزرگتر (انگلستان، روسیه، فرانسه، آمریکا،..) تقسیم شدە است و در وضعیت کنونی دربند نگه داشته شدە است.

استراتژی دیگر قدرت نرم است. قدرت نرم یعنی سلطه بر قلب و روح. قدرت نرم همان قدرت منطق است. سازمانهایی که براساس ایده خلاق، نو و معنویاتی که قادر است ملت خود را بسیج کند، میتوانند از قدرت نرم استفاده کنند. آینده دنیا در دستان کسانی است که دارای قدرت نرم برای بسیج و اتحاد مردم حول هدف مشترک هستند. هدف این سازمانها ارزش محور است. آزادی ، عدالت، دموکراسی ، مشارکت، جمهوریت از جمله این ارزشهاست. با تحقیق کافی و نگاه به عملکرد و گذشته افراد میتوان درک کرد به چە میزان اعتقاد به ارزشهای فوق واقعی است و کجا ریاکاری ، دروغ و فریبکاری میباشد.

رهبرانی که با مردمشان زندگی میکنند ، میجنگند، پسران و دخترانشان در صف مبارزان کشته میشوند، تاریخ سازان آینده هستند. کوردستان به رهبرانی که استراتژی نرم را در ژنتیک خود دارند نیاز دارد.

ما باید به رهبرانی که تنها شغلشان سیاست ورزی است باید به دیده شک نگاه کرد. رهبرانی که تخصص و یا منبع درآمد دیگری بجز کار سیاسی ندارند و رهبرانی هستند که کار سیاسی تبدیل به ممر ارتزاق و زندگی ، کسب تشخص و موقعیت شدە است بسیار احتمال دارد این افراد به سمت دیکتاتوری حرکت کنند. صندلی رهبری، دبیرکلی و یا هر سمت دیگری معمولا از جانب آنها ترک نمیشود ، گاه عمر ریاستشان بیشتر از چندین دوره ریاست جمهوری کشورهای دیگر است.

کسانی میتوانند رهبری سازمانهای ارزش محور را به عهده بگیرند، که منفعت طلب، قدرت طلب، فرصت طلب، مالپرست و متوهم نباشند.

نارسیسیم آفت رهبران

یکی از اختلالات و بیماریهای روانی خودشیفتگی یا نارسیسیم است1. افراد نارسیست احساس و باور و اعتقادی به بزرگی ، خوبی و اهمیت و به درد بخور بودن خودشان دارند که در گفتار نیز به راحتی دیده میشود. خود را عقل كل و فردی عالی و بی نظير تصور می كنند و تصوری كه از خود دارند، قوی تر از خود واقعی است. دائما متكی به تحسين و تصديق ديگرانند و از افرادی كه نسبت به او برتری و تفوق دارند به شدت متنفر است. به همین دلیل نمیتوانند سر یک میز با کسی که هم سطح خود هستند بنشینند. فکر می کنند همیشه حق با آنهاست. همیشه از دیگران استفاده و سوء استفاده می کنند. مدتی توجه و محبتی می کنند تا دیگران را به کاری بگیرند و بعد از مدتی بنا به دلایلی و به بهانه ای آنها را رها می کنند. آنها در مورد گذشته و آینده همیشه با اغراق و کوچک و بزرگ کردنهای عجیب و غریب همراهند. مخالفت و مقاومت دیگران را با بی رحمی درهم می شکنند و ترس عجیبی از عادی دیدن و معمولی بودن خود دارند. از انسانهای عادی و معمولی بدشان می آید.

در تمامی جوامع و سازمانها کسانی که در سطحی بالاتر از دیگران مسئولیت دارد ، تست های ابتدایی اختلالات روانی را باید پاس کنند. شخصیت روانی رهبران باید منسجم، سالم و قابل اتکا باشد. رهبران نباید به دنبال فرصت خوری باشند،بلکه باید فرصتها را خلق کنند.

1 Narcisssim, http://en.wikipedia.org/wiki/Narcissistic_personality_disorder

د. پژواک کوکەبیان
+ posts