میترا ـ مهر، سوژه مرکزی یا روح تاریخ و سیاست کورد است.

میترا ـ مهر، سوژه مرکزی یا روح تاریخ و سیاست کورد است.
هێرش قادری
تاریخ در ظاهر چیزی جز پراکندیها، گسست ها و جنگها نیست به همین دلیل ارسطو، چون موضوع تاریخ را جزئیات می دانست آن را از حوزه فلسفه و دانش خارج ساخت تا سر وکله هگل پیدا شد و نه تنها تاریخ را موضوع کلیات ساخت بلکه کلیت را همان تاریخ خواند و مرز بین فلسفه به عنوان دانش کلی و جزئیات تاریخی را از بین برد و بعدها نیز کالینگوود به کلی موضوع تاریخ را نه حوادث پراکنده بلکه افعالی که اگزیستنس شدن اندیشه هستند،تعریف کرد. تاریخ نویسی کورد تاکنون قادر به دست یافتن به درکی کلی از تاریخ، فراتر از جزئیات پراکنده نبوده است و نتوانسته است تداوم یا بازتولیدی فراتر از گسستها بیابد و بدون ارتباط با هم، ناتاریخ عشایر را به جای تاریخ کلی روانه بازار سخیف علم کوردی کردەاند. برای نوشتن تاریخ کرد و یافتن درکی از تارخ چون کل که محمل هویت و سیاست کوردی است، باید سوژه مرکزی و روح آن تاریخ را شناخت تا در پس پراکندکیها و جزئیات تاریخی، بتوان کلیت و تداومی که تداوم هویت تاریخی یک ملت است را، بازشناسی کرد. این سوژه یا روح تاریخ کورد، به نظر من میترا (قرارداد ـ پردیس) است. سوژه مرکزی تاریخ کورد فاقد مرکزیت است و مرکزیت آن همان کثرت است و با ظهورات متکثر، هزاران سر در تاریخ داشته و با زدن هر سر آن برای مثال سر سیاست، سرهای دیگر چون فرهنگ و سمبل میترا ظهوری دوباره یافته است و تا نشناختن میترای متقدم و زدودن حق منزه میترا از خلق متکثر تاریخی، امکان شناخت ظهورات تاریخی میترا را نداریم. ظهوراتی که بعد از دورانی شکل سیاسی آن نابود، شکل فرهنگی آن رمزگونه و در لباس تصوف و .. ظهور اما شکل سمبلیک آن از لالش تا پیرشالیار و سلطان اسحاق در شکل گاوکشی همچنان وجود دارد اگرچه معنای خارجی چون قربانی اسلامی یا زرتشتی بر آن قالب شدەاست. میترا، نه تنها سنگ خارای تمدن و تاریخ و فرهنگ کوردی است بلکه چون امر واقعی، زیر ساخت تمدن و فرهنگ به اصطلاح ایرانی نیز هست که با هر غرش خویش نظم نمادین ایرانی را در آستانه نیستی قرار می دهد و هستی نظم نمادین ایرانی اندیشیده شده منوط به نااندیشیده ماندن امر واقع میترایی است که مدام باید با خودی کردن آن چون آیینی ایرانی و ایرانی اصیل، مانع غرش آن شوند. میترا تا خرمدینان در بیرون و سیاست همچنان به شکل ناقصی بازتولید و بعد از خرمدینان به دلیل امتناع سیاست، درونیت یافت و در لباس تصوف و مراسم سمبلیک بدون معنای آن تداوم یافت که تا خرمدینان باید تاریخ سیاسی کورد را نوشت که من در جلد اول آن کار را کردەام، امابعد از خرمدینان تا قرون هفت و هشت، نه تاریخ سیاسی بلکه باید تاریخ درونیت آن در ادبیات و فولکلوریک و تصوف را نوشت که در عدم درک این درونیت، تاریخ کورد شکافی برداشت که تاکنون درک نشده است. بعد از خرمیان با درونیت و گسست فرهنگ میترا از سیاست، دوران امارت و عشیره آغاز میشود تا دوران بکتاشی و صفوی که روح فرهنگی احیا و بعد از آن، مرحله دوم امارت و عشیره یعنی گسست سیاست از فرهنگ آغاز و تا امروز ادامه دارد که ظهور احزاب وپوشیدن ایسم ها، آن گسست را عمیقتر کرد و سیاست بی فرهنگ و فرهنگ گسسته از سیاست چون دو خط موازی به راه خود می روند. باشناختن حق اصیل و انتزاع یافته میترا که در جلد اول سعی در زدودن آن از الودگیهای عقل ایرانیـ زرتشتی و… داشتم می توان ظهورات تاریخی آن را شناخت. شناخت این سوژه تاریخی و هویتی کورد در پیوند با درک کلی از تاریخ سیاسی ـ ج اول ـ و تاریخ فرهنگی ـ ج دوم ـ و گسست هم زمانی فرهنگ و سیاست ـ ج سوم، مبنای تکوین خودآگاهی سیاسی و ملی کورد خواهد شد. باستان شناسی کورد که کجا و کی کورد بود، از امین زکی تا سوران مقدمه تاریخ نه خود تاریخ و، روح دیگری زرتشت را به جای میترا اشتباه فرض کردن، به جای معناسازی برای تاریخ کورد، از آن معنازدایی می کند و ادیبان ما نیز بدون درک کلی از این سوژه مرکزی، با تحلیلهای درون متنی، به کلی روح سیاسی و کلی کوردی را از ادبیات و شاهنامه گرفته اند. بحران بی هویتی و تهی بودگی ناسیاست امروز ما، تنها با تاریخ نویسی کلی ـ فرهنگی و سیاسی ـ کورد پر خواهد . تکرار می کنم تا تاریخ مفاهیم سیاسی و فرهنگی چون دولت، و تصور کورد از خدا (هەڵپەڕکێ)که بنیاد فرهنگ سیاسی و دولت است، فراتر از ناتاریخ طبیعی و پراکندگی عشایر نوشته نشود، کورد امروز گام در دنیای سیاست و کلیت نخواهد گذاشت. تا سوژه مرکزی بدون مرکز میترا شناخته نشود، پراکندگی سیاسی امروزی مرکزیتی که همان توافق بدون مرکز کثرتهاست، نخواهد یافت. رفع تضاد کورد طبیعی و سیاسی، رفع تضاد شار و شاخ، رفع تضاد فرهنگ و سیاست و حزب و ملت، مستلزم شناخت آن سوژه مرکزی لامرکز است.