ذهن کوردی

[author title=”هێرش قادری” image=”http://www.kurdia.net/wp-content/uploads/2017/12/herish-qadiri.jpg”] ذکریا (هێرش) قادری، استاد کرد دانشگاه علوم تحقیقات کرمانشاه و مدرس پیشین دروس تاریخ و فلسفه غرب میباشد. [/author]
تنها اندیشه موضوع اندیشیدن است.

اندیشه، تنها اندیشیدن به مفاهیم کلی است نه به عینیت و کثرتهای جزئی. بنابراین موضوع اندیشه تنها کلیت است نه جزئیت. برای مثال نقد و ستایش فلان حزب بر اساس تصور حزب دیگری، دیگر اندیشه نیست عشق و کین است که تنها از اندیشه سواستفاده می کند باید خود حزبیت و مفهوم حزب را اندیشید. سالها از عمر واژه پیشمرگ می گذرد ما به پیشمرگ عشق ورزیدیم، از پیشمرگی ستایش کردیم و پیشمرگی را شاید ترسو خطاب کردیم و شاید تحقیر کردیم اما چرا تاکنون به پیشمرگ مستقل از این و آن پیشمرگ، مستقل از پیشمرگ این حزب و آن حزب، به عنوان مفهومی کلی نیندیشیدم؟ سدەهاست کورد مفهومی سیاسی شده است ما به این کورد و آن کورد اندیشیدیم از زاویه این حزب و آن حزب به کورد نگریستیم، فلان رهبر و حزب را نماد کورد و دیگری را ضد کورد کردیم اما چرا به کورد مستقل از تعینات جزئی آن نیندیشیدیم؟ ما با احساس و اعتقاد کورد و یا این حزب و آن حزب هستیم اما با معرفت نه، چون خود کورد و خود تفکر حزبی و مفاهیمی چون پیشمرگه مستقل از تعیینات ملموس و شخصی آن برای ما موضوع فکر کردن نشد. بارها در درون هلپرکی زیسته و به تماشای آن پرداختیم، اما آیا هیچوقت هلپرکی به عنوان یک مفهوم موضوع اندیشیدن ما شد؟
چیزی کە ملموس و موجود است، موضوع اندیشه نیست مثل این حزب و آن حزب بلکه موضوع اعتقاد و شور است. کورد، تهی از تعیینات عینی آن، موضوع اندیشه است که ما تاکنون به دلیل فقدان تفکر قادر به انتزاع آن نبودیم. کورد جزئی این حزب و آن حزب، این لهجه و آن لهجه، این بخش وآن بخش، موضوع اعتقاد و احساس است نه اندیشه. کورد کلی مقدم بر تمامی تعیینات جزئی، موضوع اندیشه است و چون تاکنون موضوع اندیشیدن نشده است به همین دلیل حزب و ایسم و لهجه و ناوچه بر کورد بودن مقدم است. به همین دلیل گذشته زمانی یک قرن پیش ما، گذشته تاریخی نشد و تا سوژه کورد متولد نشود، کورد و مفاهیم دیگری چون پیشمرگ، ابژه اندیشیدن نمی شود و جالب است تا کورد چون مفهوم، فراتر از تعیینات حزبی و شخصی ابژه اندیشیدن نشود، سوژه کورد متولد نمی شود و این چرخه تکراری به چه معناست، من نمی دانم. تا کورد چون کلیتی فراتر از تقسیم بندیهای حزبی درک نشود، فرد کورد از قفس حزبی و ایسمی و غریزه شخصی رها نخواهد شد و جالب است تا فرد کورد به دنیا نیاید کورد به کلیت انتزاع نخواهد شد. تا فردی آیینه را از زنگزگیها و لکه ها پاک نکند، قادر به دیدن تصویر کامل خویش نیست پس تا در مقابل آیینه کورد با لکه های حزبی و ایسمی به خود ننگریم، با وجود لکەها ارایش کردن بی معنی است چون قادر به دیدن نیستیم که بفهمیم بهتر شدیم یا بدتر و شاید بدتر از قبل ارایش بشیم. زمانی که ایرنا بارزانی را مرد شلوار کوردی پوش خطاب کرد همه شروع به عکس گرفتن با لباس کوردی و پخش در شبکه های اجتماعی کردند، همان زمان مطلبی تحت عنوان کوردهای صامت نوشتم و اعتراض خویش را بیان کردم. من که به آن اعتراض کردم بهتر از کسانی که چون ماهی در دریا، تنها با تصویر، اعتراض خویش را نشان دادند، می فهمیدم روح کورد سمبلیک و تصویری است چون خوددای کورد نه موضوع گفتگو و وحی و متن بلکه خدای تصویر و سمبلیک است اما با وجود درک آن چرا اعتراض کردم؟ چون اکنون زمان گسست هاست تا از روح سمبلیک کورد گسست نکنیم قادر به درک سمبلیک بودن روح کورد نیستیم تا گسستی احساسی و اعتقادی از کورد نداشته باشیم قادر به اندیشیدن به کورد چون کل نیستیم. هرگاه به کورد چون کل اندیشیدیم و دریافتیم آنگاه می فهمیم که کلیت کورد همان کثرت تعیینات است برای درک کورد چون کل، برای گذار از هستی اجتماعی به هستی سیاسی کورد باید ذهن کوردی داشته باشیم. برای ترشح ذهن کوردی که مقدمه فکر و سیاست کوردی است، باید هستی اجتماعی و غریزی کورد، در ماقبل فکر و سیاست امروزی را درک و اندیشید برای اینکه سیاستمداران و احزاب و قلم به دستان ما نه تنها با احساس و قلب کورد باشند بلکه ایده و سیاست کوردی نیز داشته باشند باید صاحب ذهن کوردی بشویم و ذهن کوردی تنها با درک هستی اجتماعی و سمبلیک کورد تراوش می کند نه با فکر و فلسفه دیگری، چون ذهن کوردی معده نیست پر از خوراک دیگری کنیم و بعد بالا بیاریم و اسمش را تولید فکر بگذاریم ذهن کوردی جعبه نیست پر از آت اشغال فلسفه غربی و ایده دیگریش کنیم، ذهن کوردی متد است، خود اندیشیدن است و تا صاحب ذهن کوردی نشوید قادر به نوشتن تاریخ کورد برای درک هستی سیاسی کورد نیستیم چون تاریخ کورد در هیچ کتابی نوشته نشده است ذهن کوردی تراوش بدن کوردی است که در دو مطلب بعدی به آن می پرازم.

ذهن کوردی

ترشحات کوردها چه در متد و چه در محتوا، از ذهن کوردی نیست. برای مثال اکثریت قریب به یقین کوردها استاد حکم صادر کردن و فتوا دادن در محکومیت هم دیگر هستند که ذهن فقهی عربی است و باید بگویم با تمام ادعای علمانیت و ناسزا گفتنها به اسلام و عرب، ذهنیت فقهی ـ عربی دارید. نگاه خیر و شر که ما خیریم و آن یکی شر،ذهنیت کوردی نیست بلکه با تمام بد و بیراههایی که به ایران می بندید، دارای ذهنیت ایرانی هستید نه ذهنیت متکثر و تقدیری کوردی. ذهن کوردی، قبل از فتوا و حکم و قبل از حکم و اخلاق دیگری است. اگر هگلی بگوییم، روح کورد ازاد است اما خوداگاه نیست، اگاهی ما خودی نیست، دیگری است، مانند همان ذهنیت فتوا صادر کردن عربی و خیر و شر ایرانی. البته باید به جای واژه روح هگلی، جسم، غریزه و یا هستی اجتماعی کورد ماقبل اندیشه وسیاست را گذاشت که آزاد است اما خودآگاه نیست این روح یا هستی چه زمانی به خود آگاه میشود؟ خوداگاهی هستی کورد به خود و خودآگاهی ما به آن،دو روی یک سکه است. کورد خودآگاهی ندارد و ذهن کورد،جعبه آگاهی دیگری است. سال گذشته دوستی مطلبی نوشته بود که ما کورد شدەایم اما کوردستانی نشدایم، نظر من برعکس است، ما کوردستانی هستیم اما کورد نشدەایم. کورد مرد یا مرده به دنیا آمد کورد شدن تنها با خودآگاهی کوردستان به خویش، امکان ظهور دارد. برای کورد بودن با وام گیری از هوسرل باید به خود چیز کورد قبل از تمامی تعریف و مفاهیم دیگریها و احساس و اعتقاد کوردی بازگردیم. همان آیینه بدون زنگ و لکه همان هستی اجتماعی قبل از ورود به فکر و سیاست. باید از کوردیت خطا تهی بشویم تا بر مبنای کوردستان، با آغاز از نقطه صفر دوباره کورد بشویم. به کورستان بنگرید، تکثر عجیبی در کوردستان هست، صدها مذهب و آیین و زبان و فرهنگ، که با هم همزیستی مثال زدنی دارند قرنها ایزدی و مسیحی و مسلمان و شافعی و سورانی و کرمانج و هورامی و….با هم زیستەاند یعنی هستی اجتماعی و سمبلیک کوردستان، کوردی است اما در گذار به عالم سیاست و فکر که کورد سیاسی و روشنفکری، از احزاب اسلامی تا حزبهای علمانیت و قلم به دستان، همه مشغول فتوا صادر کردن و حکم دادن خیر و شر نسبت به همدیگر هستند.یعنی ذهن، دیگر کوردی نیست و هستی غریزی آزاد کورد، خودآگاه کوردی نیست و هرآگاهی که هست، کوردی نیست لاجرم در گذار از کوردستان به کورد، از کورد گسست می کنیم و دیگری میشویم چون، روح ـ جسم کورد، آزاد است یعنی کوردستان تکثر و برابری را پذیرفته و ازاد است اما خوداگاه نیست چون ما با درک هستی اجتماعی و سمبلیک کورد به آگاهی نرسیده ایم، بلکه در امتناع فکر و سیاست کوردی با ذهنیت دیگری و ایسمی به آگاهی رسیدەایم و هرگونه سیاستمدار شدن و متفکر شدن، گسست از کورد می شود چه علمانی و چه مذهبی، جنگهای احزاب و مداحان و….برخلاف هستی متکثر ماقبل اگاهی کوردستان،کوردی نیست. برای خودآگاه کردن هستی اجتماعی کورد، باید سوژه کورد، روح پنهان کورد را درک که همان کشف هستی اجتماعی آن است اما نه با وحی خدای فرا هستی کورد، حال این خدا ایسم غربی باشد یا دین دیگری بلکه با درک خود هستی اجتماعی و سمبلیک کورد، قبل از آگاه شدن با آیات شیطانی دیگری. چون هستی اجتماعی و سمبلیک کورد، خود, خوددای صاحب وحی است به همین دلیل می گویم خوداگاهی هستی غریزی کورد و تولد سوژه کورد دو روی یک سکه است تا هستی اجتماعی کورد خودآگاه نشود، فاقد سوژه فکری و سیاسی کورد هستیم و تا سوژه کورد ظهور نیابد، هستی اجتماعی کورد خودآگاه نمی شود چون تنها با درک هستی اجتماعی و سمبلیک کورد، سوژه کورد ظهور و این همان خودآگاه شدن هستی اجتماعی کورد به خویش نیز هست که مقدمه تولید فکر و سیاست کوردی است. باید سوژه ممتنع کورد با ادیسه روحانی خویش سفری در تاریخ نانوشته کورد داشته باشد که با آن، از سویی، سوژه، آگاه و ممکن میشود و از سوی دیگر، هستی کورد خودآگاه.
من خودآگاه شدن این هستی غریزی را درک میترای سمبلیک از ادبیات تا یارسان و هلپرکی و لالش و.. می دانم.اما شاید بگویند این هم تعصب و آیین است؟ نه، من می گویم میترا قرارداد،بدون هیچ اصول و ذاتی است و هیچ کس نمیتواند به اسم تحقق آن ذات، ادعای حقیقت خودی و نفی دیگری کنند. حال طرف قرارداد، ایزدی باشد یا مسلمان، سورانی باشد یا کرمانج، پارتی باشد یا پ.ک.ک، شیخ و ملا باشد یا روشنفکر، عشیره باشد یا طبقه متوسط، تنها شرط، پذیرفتن قرارداد با حجاب جهل نسبت به نتیجه آن و جهل نسبت به گذشته طرفین قرارداد است که ما روشنفکریم و شما نه.ما کورد هستیم و شما نه، پس باید ما آن بشویم و شما نه. تنها دیگری، مخالفان قراراد هستند و همه به یکسان حق برابر در آن دارند و هیچ حق پیشین عشیرتی، دینی، زبانی و حزبی در آن راه ندارد.میترا پردیس نیز متکثر و آزاد است، به دیسکوها بنگرید همه رنگ و همه نژاد و همه جنس،

در دیسکو مثل هەڵپەڕکێ، همە در رقصیدن و بودن آزادند پس در هلپرکی که شکل سمبلیک هستی اجتماعی و سیاسی کورد است، همه بدون توجه به ماهیت پیشین و تصمیم بعدی که از کجا آمده اند و به کجا می روند، در بودن و مشارکت آزادند.
اینکه هلپرکی سلسه مراتب قبیله و تعصب ناموسی در آن نفوذ یافته است، شرط نیست متاسفانه باید بگویم نه تنها ذهن ما کوردی نیست، هستی غریزی سمبلیک ما نیز دارد نابود میشود. چون در دایرەی هەڵپەڕکێ نقطه اغاز و پایان، سرچوپی و گالته، یکی است کسی از ماهیت و فردیت دیگری نمی پرسد چون جمع و کل مهم است، کل و جمعی که جز بدن تک تک افراد نیست. فردی که قبل از هلپرکی ـ رقص کوردی، ماهیت فردی خویش را دارد اما در هلپرکی، فرد هضم در کل میشود و فردیتی برای قضاوت کردن و تعصب و حکم صادر کردن دیگر وجود ندارد. چون فرد، هضم در کل و جز کل حق قضاوتی برای فرد ممکن نیست. هلپرکی، زمان ازلی است، وحدت فرد و خدا یا خود خودهاست. هلپرکی، بازآفرینش اسطوره ازلی آفرینش است که خوددا ـ میترا در دل زمان و مکان ظهور و خویش را قربانی می کند و در بهشت آن زیست غریزی بشر رها میشود این مرحله، قبل از ظهور زمان تاریخی است، تاریخی که در آن با درونیت عرف دیگری، تعصب ناموسی و سلسله مراتب عشیره در ما راه یافت. زمان آغازین الهی، ماقبل قواعد و عرف تاریخی بشری، درک کلیت خودداست و خوددا همان زدودن فردیت و عصبیتهای جزئی و هضم شدن در جمع است. قبل از هلپرکی، آزاد هستید هر دین و زبان و ایسم و حزب و خاندانی داشته باشید، همچنین بعد از هلپرکی نیز آزاد هستید به هر مسلک و مذهب و فنی بپردازید، اما در هلپرکی ماده بی صورتی هستید که دایره جمع هلپرکی، به شما صورت خواهد بخشید، فرد بی ماهیت و جسم بی روحی هستی که تنها ماهیت و روح را هلپرکی ـ توافق قرارداد به تو می دهد یعنی برابری و ماقبل تقسیم بندی زبانی و مذهبی بشری،یعنی عهد الست عرفا و، عهد با خدا که شبیه خوددا بشویم. این همان میتراـ قرارداد نیز هست یعنی توافق و قرارداد، مبنای تشکیل دولت و سیاست است و در قرارداد باید فراموش کنی که از چه عشیره و از چه مذهبی هستی، از چه حزب و چه طبقه ای هستی و بعد از قرارداد پاسخگوی کدام رئیس و خاندانی باشی، چون در قرارداد، ما به زمان ازلی به پیش خوددا باز می گردیم و در پیش خدا همه برابریم و قبیله و عشیره و زبان و دین متفاوتی نداریم این تقسیم بندیها الهی نیست، ازلی نیست، بشری و تاریخی است و در دوری از خوددا در دام این تقسیم بندیها افتادیم که حزب، عشیره، لهجه، شهر و یا مذهب ما برتر از دیگری است. بنابراین، برای رهایی از گمراهی و کفر، چاره ایی جز بازگشت به خوددا نداریم. خوددا، ماقبل خیر و شر شماست، خوددا فراتر از قضاوتهای مغز متعصب و کوچک شماست به آغوش خوددا بازگردید تا به سعادت برسید و دست از حکم صادر کردن نسبت به همدیگر بردارید دست از حق به جانب بودن در خیر خواندن خود و شر خواندن دیگری بردارید، حق قضاوت تنها از آن خودداست و خودا جمع خودها و همان هلپرکی است، نفی هر حرب و زبان و مذهب، نفی قسمتی از دایره هلپرکی است که نظم کل هلپرکی را در هم می ریزد. شما هر لحظه در نقطه متفاوت صف هلپرکی قرار می گیرید پس به هر طرف نگاه بغض داشته باشی به خود داشته ایی و نفرت از هر نقطه هلپرکی، نفرت از کل آن است و برهم زدن هر نقطه هلپرکی برهم زدن کل حلقه هلپرکی است. این سمبل سیاست ماست، دایره کورد آغاز و انجام آن چرخشی است گالته را تمسخر کنی خود در یک دورزدن آن خواهی شد. در حجاب جهل، به قرارداد بپیوند چون حق انتخابی برای رقابت نداری و تمامی افراد حلقه برابر هستند و هر فرد و حزب و…تنها تکمیل کننده حلقه هلپرکی یا قرارداد سیاسی است و تنها در هلپرکی ـقرارداد صاحب صورت و معنا خواهی شد و تماشاگران تورا خواهند دید هیچ تماشاگری، بیرون هلپرکی را نخواهد دید مگر برای هدفی غیر از تماشا آمده باشد. پس تنها راه دیده شدن شرکت در حلقه هلپرکی است لاجرم از معنا دهی به خود با دین، عشیره و فکر دیگری دست بردار و به وجه الله صورت خدا که صورت توست بازگردد.
اگر توین بی هەڵپەڕکێ را به عنوان یک دین بی دین میشناخت بە جای حج، آن را درمان تعصب و نژادپرستی امروز می دانست.حج نیز عرف چند قبیله بیشتر نبود امپراتوری جهانی آن را جهانی کرد چون صاحب امپراطوری طرح آن را بر پایه سمبل همان قبایل پردازش کرد ما سمبلهای بهتری چون هلپرکی داریم نه تنها امپراتوری برای جهانی کردن نداشتیم متاسفانه صاحبان امپراتوری کورد، بدون درک روح سمبلیک کورد، در فقدان ذهن کوردی، با ایدهای دیگری روح کورد را نابود می کنند.در دایره هلپرکی همه برابر هستند چون خوددا همه را برابر آفرید بدون هیچ حق و تعصب پیشین فکری و حزبی و ایسمی خاندانی و زبانی و عشیرتی و طبقه ایی. به خوددا بازگردید که همان توافق برابر است. به خوددا بازگردید و دست از بت پرستی بردارید.

فقدان ذهن کوردی و طرح مسائل مصنوعی
در فقدان ذهن کوردی، مغز کوردها جعبه حفظ اندیشه های دیگری شده است و به مسائل جوامع دیگر در تقلید از اندیشمندان آنها می پردازیم. در فقدان ذهن کوردی قادر به دیدن مسائل و تضادهای جامعه خود نیستیم و مسائل جوامع دیگر را سوژه اندیشیدن خود کردەایم. برای مثال به ناروشنفکران باشور بنگرید، گیر دادن به این علمانیت یا سکولاریسم، کسی نیست بپرسد کجا مسئله اصلی و سئوال ما علمانیت است آیا قحط موضوع اندیشیدن است؟؟به مجلات روژهەڵات بنگرید، مقاله می نویسند، جهانی شدن و قومیتها و.. تیترهای بی معنی که تنها کاغذ سیاه کردنی بیش نیست چون ذهن کوردی نداریم و تنها از ذهنمان چون جعبه جمع آوری استفاده می کنیم تصور کرده ایم با عناوین بزرگ می توانیم خود را صاحب اندیشه کنیم نوشتن همچنین مقالەهایی آسان است سرچی در گوگل و سرهم کردن چند دیدگاه که قبل از ما هزاران نفر در باره آن اندیشیدەاند، نه اندیشیدن، حفظ و تکرار اندیشەهای دیگران است. یا نوشته های از توتالیتاریسم و دموکراسی و پوپر و ناسیونالیسم و ملت و… در حالی که دنیایی از سوژه بکر، دور و بر ما ریخته است اما در فقدان ذهن کوردی، سوژەهای بکر کوردی را نمی بینیم و به تقلید از روشنفکران ایرانی و اسلامی، مسائل آنها را بازنویسی می کنیم. ما می توانیم به هگل و افلاطون بیندیشیم اما یاد نگرفتەایم که چون آنان به مسائل جامعه خود بیندیشیم لاجرم نه اندیشمند بلکه حافظ اندیشەهای دیگری و مغز ما جز معده قورت دهنده ساندویج آماده نیست. نفهمیدیم که داستایفسکی شاید تنها با اندیشه، فضولی در خانواه همسایه کرده باشد که شاهکار برادران کارامازوف را سراید، نفهیدیم که ممنوع شدن خروس جنگی مسئله همان روستا بود که با اندیشیدن به آن صدسال تنهایی نوشته شد. جمع آوری و سرهم بندی کردن در مورد جهانی شدن، ناسیونالیسم، ملت، سکولاریسم و…اندیشیدن نمی خواهد، نوشتن درباره دولت اندیشیدن نمی خواهد اما نوشتن اینکه کدام دولت کوردی، اندیشیدن می خواهد و در فقدان ذهن و فکر کوردی، کسی یارای درافتان به آن را ندارد. سرچی در سایتها و مجلات کوردی داشته باشید، اثری از فکر کوردی در آنها نخواهی یافت. چون سوژەهای کوردی، بکر و بر روی آنها قبلا اندیشیده نشده است، نوشتن درباه آنها براستی سخت است، هیچ کس خود را درگیر آن نمی کند و چون گربه محروم از گوشت با القابی چون تعصب و فاشیسم و …خود را از آن تبرئه می کنند. حتی اگر بخواهیم از نظر اندیشەایی، سوژەایی کوردی را بیندیشیم از سوژه کورد دور و تنها به مرور اندیشەها می پردازیم برای مثال مصاحبەایی در مورد رسانه و حلبجه را سال گذشته خواندم، از نظر بحثهای فکری غربی خوب بود و ما فهمیدیم فلسفه غربی می خواند اما یک کلمه در آن مصاحبه، براستی اضافه و ناهنجار بود و آن کلمه، حلبجه بود چون تنها در آغاز اسمی از آن برد و در ادامه غرق در بحث نظری بدون تطبیق آن با موضوع گفتگو شد. ما تنها غرق در اندیشه فلاسفه غربی هستیم، بدون تطبیق و یا الگوبرداری از آن اندیشەها در اندیشیدن به مسائل کوردی. غافل هستیم فلاسفه از اندیشیدن به بحران، تضادها و تاریخ خویش، فیلسوف شدند و ما اگر بخواهیم چون آنان اندیشمند بشویم با حفظ کردن اندیشەهای آنان، اندیشمند نخواهیم شد. تاریخ را از هگل و مارکس و حتی فوکوی ضد تاریخ بگیرید حتی یک صفحه و یک مفهوم از آنان باقی نمی ماند که ما استفاده ببریم اگر فوکو تاریخ تمدن جامعه خویش را با موشکافی نمی خواند نه قادر به نوشتن جنون و تمدن میشد نه تاریخ جنیسیت. تنها با الگوبرداری متد آنان در خواندن و کشف کردن تاریخ خودی، شاید انگشت کوچک فوکو و هگل شویم نه با حفظ اندیشه آنان. می فهمم، مانند موضوعات قلمبه سلمبه و فلاسفه غرب، اندیشیدن و نوشتن به موضوعات کوردی، پرستیژ ندارد و حتی شاید اکنون تحقیر آمیز باشد اما باید اندیشیدن را آغاز کرد و قضاوت بماند برای آینده. جهالت خویش، نسبت به تاریخ خودی را با توجیهات مسخره اینکه تخصص ما تاریخ نیست، ما تاریخ نداریم، تاریخ تعصب است و…توجیه نکنید چون تاریخ تخصص هیچ کدام از فلاسفه از ارسطو تا مارکس و فوکو نبود.این آفت علمی بود که گفتم، اما آفت دیگر, فقدان ذهن کوردی، اخلاقی و، ضعف اعتماد به نفس کوردایتی است.مثلا منطقی است که کورد شاخه و سگ نگهبان مرز ایران در تاریخ بوده است، منطقی است از روم تا چین و…بخشی از ایران باشد اما چنان بە تهی بودگی عادت و بردگی بودن را درونی کردەایم کە تا کسی همتی برای تاریخ نگاری مستقل کورد و رهایی کورد از سلطه تاریخ نویسی دیگران داشته باشد متهم می کنند به مرتجع و متعصب و فاشیسم که تاسف بار و براستی اوج بردگی درونی و تهی بودگی گویندگان آن را می رساند.

+ posts