چگونه ملت‌ها بر فقر پیروز می‌شوند

جان میلتیمور

فونگ ژوان وو (Phung Xuan Vu) تنها هشت سال داشت که برادرش را تا مرکز توزیع غذا همراهی کرد. شکمش از گرسنگی درد می‌کرد، و مضطرب بود -سرتاپا نگرانی بود که مبادا کوپن غذایش را گم کند یا مقامات توزیع‌کننده‌ی غذا تنبیه‌اش کنند.
وو چندین دهه بعد این‌ها را یاد می‌آورد «مقامات اصلاً مهربان نبودند. احساس می‌کردیم که برای غذایی که حقّ ماست باید التماس کنیم.»
خانواده‌ی وو فقیر بودند، ولی نه با استانداردهای محلّی. آن‌ها یک دوچرخه داشتند، چیزی که همه‌ی خانواده‌های ویتنامی حتّی نمی‌توانستند اسمش را به زبان بیاورند. با این‌حال ساعت‌ها در صف غذا ماندن کار سختی بود.
وو در کتاب «نسل پل ویتنام: از عصر جنگ تا عصر شکوفایی» به یاد می‌آورد که چگونه دانش‌آموزان مدرسه‌ای ضعیف و تشنه، ساعت‌ها در تَف گرما منتظر دریافت جیره‌ی غذا می‌ماندند، تا متصدّیان امر، با مخلوط‌کردن سنگ‌ و برنج برای تعادل وزنه‌های ترازو، آنان را فریب دهند.
وو به نویسندگان، نانسی نَپییِر (Nancy Napier) و داو توی-ها (Dau Thuy Ha)، می‌گوید: «این ما را عصبانی می‌کرد، ولی نمی‌توانستیم با مقامات دعوا یا بحث کنیم. بچه بودیم چه کار می‌توانستیم بکنیم؟»
چگونه ویتنام به فقیرترین کشور جهان تبدیل شد؟
ویتنام کشوری است که بیشتر مردم آن را می‌شناسند، ولی دانش تاریخ بسیاری از افراد درباره‌ی آن از سال ۱۹۷۵ -سال سقوط سایگون، دو سال پس از خروج نیروهای آمریکایی- فراتر نمی‌رود.
گرچه رئیس‌جمهور هوشی مین در سال ۱۹۶۹ وعده داده بود که شکست‌دادن آمریکایی‌ها به سوسیالیست‌ها امکان می‌دهد «سرزمین‌مان را ده برابر زیباتر بسازند»، دوره‌ی پس از جنگ با افول اقتصادی همراه شد. ویتنام اساساً یک اقتصاد کشاورزی بود و اشتراکی‌سازی کشاورزی به نتایجی دست یافته بود که تفاوت چندانی با اقدامات اشتراکی‌سازی گذشته‌ی امثال استالین و مائو نداشت.
ویتنام در برنامه‌ی پنج‌ساله‌ی دوم خود (۱۹۷۶-۱۹۸۰) اهداف بی‌باکانه‌ای را برای رشد سالانه‌ی کشاورزی (۸ تا ۱۰ درصد) تعیین کرده بود. در عوض، تولید کشاورزی سالانه تنها ۲ درصد افزایش یافت، تا حدّ زیادی به این دلیل که کمونیست‌ها تقریباً ۲۵ درصد از مزارع ویتنام جنوبی را اشتراکی‌سازی کرده بودند.
نتایج فاجعه‌بار بود. راینر زیتلمن، نویسنده‌ی کتاب «چگونه ملّت‌ها از فقر می‌گریزند» اشاره می‌کند که تا سال ۱۹۸۰، ویتنام که زمانی صادرکننده‌ی برنج بود، سالانه تنها ۱۴ میلیون تن برنج تولید می‌کرد، درحالی‌که‌ برای تغذیّه‌ی جمعیّت خود به ۱۶ میلیون تن برنج نیاز داشت.
برنامه‌ریزان همچنین سیاست‌های تهاجمی را برای ملّی‌سازی صنایع در ویتنام در پیش گرفتند. اگرچه هدف این طرح‌ها در ابتدا ملّی‌کردن شرکت‌های معتلق به خارجی‌ها بود، ولی در نهایت گسترش یافت و همه‌ی شرکت‌های ویتنام را بلعید. کنترل قیمت‌ها -به‌ویژه سیاست‌های کنترل اجاره‌بها، که کاملاً مخرّب‌اند- نیز نقش کلیدی در افول اقتصادی ویتنام داشتند.
نگویِن کو تاچ، وزیر امور خارجه‌ی ویتنام، در اواخر دهه‌ی ۱۹۸۰ به خبرنگاران گفت: «آمریکایی‌ها نتوانستند هانوی را نابود کنند، ولی ما شهر خود را با تعیین اجاره‌بهای بسیار پایین ویران کرده‌ایم.»
این سیاست‌ها آسیب زیادی به اقتصاد ویتنام وارد کردند. تا سال ۱۹۸۰، ویتنام فقیرترین کشور جهان بود -فقیرتر از سومالی، اتیوپی و ماداگاسکار. ویتنام یک دهه‌ی تمام فقیر باقی ماند. در طول دهه‌ی ۱۹۸۰ و حتّی در دهه‌ی ۱۹۹۰، گرسنگی بر بسیاری از مردم ویتنام سایه انداخته بود. تا سال ۱۹۹۳، هشتاد درصد از جمعیّت ویتنام در فقر می‌زیستند.
ولی برخلاف بسیاری از کشورها، ویتنام فقیر نماند.
طبق گزارش بانک توسعه‌ی آسیایی، امروز، فقر در ویتنام تقریباً ۴ درصد است.
چگونه فقر را شکست ندهیم
پیش از بررسی اینکه چگونه ویتنام توانست از دام فقر بگریزد، مهمّ است که بفهمیم چگونه کشورها از فقر نمی‌گریزند.
داستان ویتنام استثنا بود. اگرچه کشورهای دیگر در دهه‌های اخیر گام‌های بزرگی در کاهش فقر برداشته‌اند، ولی بیشتر آن‌ها چنین نکرده‌اند.
در واقع، بسیاری از فقیرترین کشورها در سال ۲۰۲۴ -بوروندی، جمهوری آفریقای مرکزی، جمهوری دموکراتیک کنگو، ماداگاسکار، سومالی و دیگران- در ربع قرن پیش جزو فقیرترین کشورهای جهان بودند. این کشورها همچنین تمایل دارند بیشترین کمک‌های خارجی را دریافت کنند (بدون شک چون بسیار فقیرند).
در حالی‌که بسیاری از مردم -و سازمان‌هایی مانند سازمان ملل متّحد- استدلال می‌کنند که کمک‌های خارجی کلید کاهش فقر است، دیگران با این استدلال مخالفند.
ویلیام ایسترلی، اقتصاددان دانشگاه نیویورک در سال ۲۰۰۶ در کتاب خود، «بار بر دوش مرد سفید: چرا تلاش‌های غرب برای کمک به بقیّه بسیار بد و نه‌چندان خوب بوده است»، استدلال می‌کند که دهه‌ها عملکرد کمک‌های بین‌المللی در راستای فربه‌سازی بوروکراسی‌ها بسیار بهتر از عملکردشان در کاهش فقر بوده است.
یکی از نمونه‌هایی که ایسترلی بدان اشاره کرده، تانزانیا است که میلیاردها دلار برای بهبود شبکه‌ی جاده‌ای خود در طول سال‌ها دریافت کرد. دو دهه‌ی بعد، وضع جاده‌های تانزانیا همچنان دهشتناک بود -ولی بوروکراسی آن فربه شده بود.
ایسترلی نوشت: «تانزانیا سالانه بیش از ۲۴۰۰ گزارش برای کمک‌کنندگان، که هر سال ۱۰۰۰ مأموریّت در آن کشور انجام می‌دادند، تهیّه می‌کرد.»
این مشکل اقدامات برای کاهش فقر از طریق راه‌حل‌های بالا به پایین است. برنامه‌ریزان بر این باورند که دانش کافی برای حلّ مشکلات پیچیده‌ی اقتصادی دارند، ولی شواهد (و نظریّه‌ی اقتصادی) خلاف این را نشان می‌دهد.
زیتلمن حکایتی را از نویسنده‌ی آلمانی، فرانک برمر، نقل می‌کند؛ کسی که به‌عنوان یک امدادگر توسعه‌ای، نیم‌قرن را در بیش از ۳۰ کشور برای مبارزه با فقر گذراند. در این گفت‌وگو، یک روستایی محلّی در تلاش است تا یک متخصّص را متقاعد کند که مردمش به‌شدّت به یک سد نیاز دارند. ولی کارشناس مدام به روستایی می‌گوید که به سد نیاز ندارند. چیزی که او واقعاً نیاز دارد یک چاه است. و ابزارهای تحلیلی بهتر. و آموزش بیشتر برای کارگران. و نیروی کار فراگیرتر.
این گفت‌وشنودی خنده‌دار است، ولی بر تجربه‌ی چندین دهه‌ی برمر در زمینه‌ی کمک‌های بین‌المللی که سال به سال تلاش می‌کنند راه‌حل‌هایی از بالا به پایین برای کاهش فقر اعمال کند، مبتنی است.
دمبیسا مویو (Dambisa Moyo)، اقتصاددان زامبیایی‌الاصل، در کتاب «کمک مُرده» این موضوع را مطرح می‌کند که یک تریلیون دلار کمک به کشورهای آفریقایی از سوی کشورهای ثروتمند در نیم‌قرن گذشته نه‌تنها در کاهش فقر در آفریقا ناکام بود، بلکه آن را تشدید کرد.
مویو می‌نویسد: «این تصوّر که کمک [خارجی] می‌تواند فقر نظام‌مند را کاهش دهد، و این کار را انجام داده است، یک افسانه است. میلیون‌ها نفر در آفریقا امروز به‌دلیل کمک‌های خارجی فقیرتر شده‌اند. بدبختی و فقر تمام نشده، بلکه افزایش یافته است.»
چگونه ویتنام فقر را شکست داد
تجربه‌ی ویتنام از بسیاری جهات برخلاف تجربه‌ی آفریقا بود.
کمک خارجی به ویتنام در دهه‌ی ۱۹۸۰ و اوایل دهه‌ی ۱۹۸۰ رو به پایان بود. از آنجاکه اتّحاد جماهیر شوروی گرفتار سقوط اقتصادی می‌بود، میلیاردها دلار کمکی که به ویتنام می‌رفت متوقّف شد.
در همین حال، سیاست‌های جمع‌گرایانه به ویران‌سازی بهره‌وری ادامه داد. یکی از اشتباهات بسیاری که برنامه‌ریزان ویتنام مرتکب شدند نادیده‌گرفتن انگیزه‌های اقتصادی، که با نیازهای اقتصادی در اقتصاد بازار همسوتر است، بود.
نَپییِر و توی-ها با باخ نگوک چیِن (Bach Ngoc Chien) مصاحبه کردند، او به یاد می‌آورد که مادرش، مانند همه‌ی کشاورزان شاغل در تعاونی‌ها، بر اساس تعداد روزهای کار پاداش دریافت می‌کرد. کیفیّت کار یا مقدار غذای تولیدشده اهمّیّتی نداشت.
کلودیا فایفر (Claudia Pfeifer) در کتاب «کنفوسیوس و مارکس در رودخانه‌ی سرخ» توضیح می‌دهد: «این رویه اعضا را به سستی، شلختگی یا دیر آمدن به محلّ کار ترغیب می‌کرد.»
چنین سیاست‌هایی آسیب زیادی به اقتصاد ویتنام وارد آورد. ولی، به‌موازات آنکه اقتصاد کشور به سراشیبی سقوط افتاد و سپس فروپاشید، در اواخر دهه‌ی ۱۹۷۰ و اوایل دهه‌ی ۱۹۸۰ اتّفاق شگفت‌انگیزی در ویتنام شروع به رخ‌دادن کرد: طلیعه‌ی ظهور یک اقتصاد کاملاً جدید نمودار شد.
ویتنامی‌ها که تحت ستم نظامی همچون «کمونیسم جنگی» لنین به سر می‌بردند، به‌طور خودجوش شروع به برقراری اقتصاد بازار برای بقای خود کردند. مقامات دولتی به‌طور فزاینده‌ای چشم خود را بر روی کنترل قیمت‌ها -تخلّفات و قراردادهای غیرمجاز (khoan chui) بین خانواده‌ها و گروه‌ها- می‌بندند. این عمل، که به «حصارشکنی» (pha rao) معروف است، تنها نمونه‌ای از اقتصاد بازار (گاهی سیاه، گاهی خاکستری) است که تحت فشار سوسیالیسم در ویتنام در حال ظهور بود.
در واکنش به این اقتصاد رو به رشد، رهبران سوسیالیست کار کاملاً خارق‌العاده‌ای انجام دادند: آن‌ها اقتصاد بازار را پذیرفتند و به «اشتباهات» خود اعتراف کردند.
کنگره‌ی ششم حزب در سال ۱۹۸۶ به دو دلیل، نقطه‌عطفی در تاریخ ویتنام در نظر گرفته می‌شود. نخست، رهبران حزب سیاست خود مبنی بر دوی موی (do moi/نوسازی) را اعلام کردند؛ یک‌سری اصلاحات بازار آزاد که برای پذیرش اقتصاد بازار خاکستری طرّاحی شده بود. دوم، رهبران حزب درگیر آنچه زیتلمن فرآیند «خودانتقادی رادیکال» توصیف می‌کند، شدند؛ اعتراف به شکست برنامه‌های پنج‌ساله‌ی قبلی که تقریباً رشد اقتصادی در پی نداشتند.
دبیر کلّ آینده، نگویِن ون لین (Nguyen Van Linh)، قول داد اشتباهات اقتصادی را که -طبق گزارش خود حزب- به تورّم بالا، سقوط بهره‌وری نیروی کار، کاهش تولید، بیکاری گسترده و فساد گسترده انجامیده بود، اصلاح کند.
زیتلمن در مصاحبه‌ی اخیر به من گفت: «آن‌ها نکوشیدند عوامل خارجی دیگر را مقصّر بدانند. چنین کاری بسیار آسان بود.»
نکته‌ی مهم این است که پس از نشست سرنوشت‌ساز سال ۱۹۸۶، رهبران سیاسی به پیشبرد اصلاحات بازار آزاد ادامه دادند. در سال ۱۹۸۷، قانون سرمایه‌گذاری جدیدی تصویب شد که نشان می‌داد درهای ویتنام به روی تجارت باز است. این قانون وعده می‌داد که دولت اموال یا سرمایه‌های خارجی را مصادره یا ملّی نمی‌کند.
در سال ۱۹۸۸ مجموعه‌ای از اقدامات برای کاهش یا رفع موانع حکومتی در برابر فعّالیّت‌های اقتصادی به تصویب رسید. این اقدامات شامل موارد زیر بودند: 
● حذف کنترل قیمت و یارانه
● الغای گمرکات داخلی
● مجوّز به شرکت های خصوصی برای استخدام بیش از ۱۰ کارگر ( سقفی که بعداً افزایش یافت)
● کاهش مقرّرات شرکت‌های خصوصی
● مقرّرات‌زدایی از نظام بانکی
● بازگرداندن کسب‌وکارهایی، که در دوره‌ی ملّی‌سازی تصرف شده بودند، به مالکان خصوصی.
در اوایل دهه‌ی ۱۹۹۰ قوانینی وجود داشت که چارچوبی قانونی را برای شرکت‌های با مسئولیّت محدود معرّفی کرد و ماده‌ی ۲۱ را در قانون اساسی ۱۹۹۲ گنجانید که برخی از حقوق مالکیّت خصوصی (و دیگر آزادی‌ها، از جمله آزادی مذهب) را به‌رسمیّت شناخت.
اگرچه ویتنام در دسامبر ۱۹۹۱، دوست خیرخواه و شریک تجاری اصلی خود، اتّحاد جماهیر شوروی را از دست داد، ولی با گسترش تجارت با کشورهای سرمایه‌داری مانند استرالیا، تایوان، کره‌ی جنوبی و ژاپن به این فقدان پاسخ داد. قرارداد تجاری با ایالات متّحده در سال ۲۰۰۱ تکمیل شد و در سال ۲۰۰۷ ویتنام به سازمان تجارت جهانی پیوست.
امروزه ویتنام یکی از ده شریک تجاری برتر آمریکاست. صادرات اوّلیّه‌ی این کشور، که زمانی قهوه و نارگیل بود، رایانه، تلفن همراه و دیگر لوازم الکترونیکی است.
این یکی از معجزه‌آساترین تحوّلات اقتصادی در تاریخ بود و نتایج شگفت‌انگیزی به‌دست آورد. از سال ۱۹۹۰ تا ۲۰۲۲، تولید ناخالص داخلی سرانه در ویتنام بیش از پنج برابر افزایش یافت و از ۲۱۰۰ دلار به ۱۱۴۰۰ دلار (به دلار ۲۰۱۷) رسید.
صلح، مالیات‌های پایین، و اجرای قابل‌قبول عدالت
موفّقیّت ویتنام البته یک‌شبه اتّفاق نیفتاد. همچنین تنها کشوری نیست که در دهه‌های اخیر از فقر نجات یافته است. چین، هند و لهستان داستان مشابهی دارند.
وجه مشترک همه‌ی این داستان‌ها این است که این کشورها با پذیرش یک قاعده‌ی مشترک از فقر بیرون آمدند: آزادی اقتصادی بیشتر و تجارت آزاد. و موفّقیّت ویتنام، درست مانند دیگر کشورها، نتیجه‌ی کمک‌های بین‌المللی یا برنامه‌ریزی مرکزی نبود.
موفّقیّت ویتنام مانند چین، که دگرگونی اقتصادی آن با خصوصی‌سازی انبوه آغاز شد، ناشی از پذیرش این بود که برنامه‌ریزان مرکزی نمی‌توانند اقتصاد را اداره کنند. بنابراین آن‌ها تلاش خود را متوقّف کردند و تا حدّ زیادی از مسیر خارج شدند. نخستین گام‌های «دوی موی» صرفاً مشروعیّت اقتصاد سایه‌ای را، که پیشتر ظهور کرده بود، به‌رسمیّت شناخت.
هیچ‌کدام از این‌ها بدین معنی نیست که ویتنام (یا چین) آرمانشهر سرمایه‌داری است. برعکس، بر اساس شاخص آزادی اقتصادی ۲۰۲۴ بنیاد هریتیج، ویتنام از نظر آزادی اقتصادی در رتبه‌ی ۵۹ جهان قرار دارد، کمی بالاتر از فرانسه ولی پایین‌تر از بلژیک.
ویتنام نیز ثروتمندترین کشور جهان نیست. با تولید ناخالص داخلی سرانه ۱۵٫۴۷۰ دلار، تقریباً در در حدّ میانه است، کمی بالاتر از اوکراین (۱۵٫۴۶۴ دلار) و کمی پایین‌تر از پاراگوئه (۱۶٫۲۹۱ دلار)، به گزارش مجلّه‌ی گلوبال فاینانس.
آنچه بیش از همه اهمّیّت دارد درک این نکته است که ویتنام در دهه‌ی ۱۹۸۰ فقیرترین کشور جهان بود، ولی با رهاکردن سوسیالیسم و پذیرش رویکردی که با بازار آزاد سازگارتر بود، خود را متحوّل ساخت. با انجام این کار، ده‌ها میلیون نفر را از فقر نجات داد.
این معجزه‌ی اقتصادی نه با کمک‌های بین‌المللی یا راه‌حل‌های از بالا به پایین، بلکه با آزاد گذاشتن دست نامرئی حاصل شد. این اصطلاح، استعاره‌ی معروف آدام اسمیت برای نظم خودجوش که در اقتصادهای بازار اتّفاق میافتد، چیز دیگری را که این نویسنده‌ی اسکاتلندی می‌نویسد به یاد انسان می‌آورد.
صاحب کتاب ثروت ملل می‌نویسد: «برای رساندن یک دولت به بالاترین درجه‌ی ثروت از پایین‌ترین سطح بربریّت، چیزی لازم نیست مگر صلح، مالیات‌های پایین و اجرای قابل‌قبول عدالت، بقیّه‌ی چیزها در سیر طبیعی امور به‌وجود آمده است.»
ویتنام گواه درستی گفتار اسمیت است. بازارهای آزاد، نه کمک‌های بین‌المللی، کلید شکست‌دادن فقر است. و برای فهم آن نیازی به اقتصاددان بودن نیست.
بونو، خواننده‌ی برنده‌ی جایزه‌ی گرمی U2، بیش از یک دهه پیش خاطرنشان کرد: «تجارت -سرمایه‌داری کارآفرین- بیشتر مردم را از فقر خارج می‌کند تا کمک خارجی.»
حق با بونو است.
اگر انسان‌ها می‌خواهند از دچار شدن صدها میلیون نفر به سرنوشت فونگ ژوان وو، جلوگیری کنند، باید قدرت بازار آزاد را تصدیق کنند و بپذیرند که کمک‌های بین‌المللی نمی‌توانند به اهدافی نظیر به آنچه آزادی اقتصادی می‌تواند، دست یابند.
این چیزی است که شرق نزدیک به دو دهه پیش درک کرده است.
ایسترلی در «بار بر دوش مرد سفید» می‌نویسد: «به یاد داشته باشید، کمک خارجی نمی‌تواند به فقر پایان دهد. تنها توسعه‌ی داخلی مبتنی بر پویایی افراد و شرکت‌ها در بازارهای آزاد می‌تواند این کار را انجام دهد.»
شواهد و تجارب چندین دهه درستی گفتار او را تصدیق می‌کند.

◆ منبع: بنیاد آمریکایی پژوهش اقتصادی (AIER)