نبردهای لور و لعاب ناسیونالیسم ایرانی

ب. بیات

یکی از سوء استفاده هایی که از تاریخ حماسه ها و مبارزات ملت لور میشود این است که این همه جنگ و مقاومت این مردم را لعاب ناسیونالیستی ایرانی داده و ماهیت این جنگها و حماسه ها را مخفی میکنند. گذشته از این که وفاداری این مردم به ایران به چه میزان است, دروغها و جعلیات بسیاری در مورد جنگهای لورها انجام گرفته است که در این نوشته کوتاه به برخی از انها اشاره خواهم کرد تا روشن بشود که غیور بودن و شجاعت این مردم در تاریخ تنها برای حفظ امنیت سیاسی , اقتصادی و اجتماعی خود در سرزمین محل سکونت خود بوده است و نه چیزی دیگر.

به جز چند مورد انگشت شمار از جنگهای لورها که با نیروهای روس و انگلیس بوده است بقیه جنگها که به شمار زیاد بوده همه و همه بر علیه حکومت مرکزی و ارتش ایران بوده است. البته این موضوع را نیز نباید فراموش کرد که جنگ لورها با نیروهای روس و انگلیس به دلیل ورود ارتش روسیه و انگلیس به ایران نبوده است بلکه صرفا به دلیل ورود آنها به لورستان بوده است وگرنه اگر غیر از این میبود هنگامی که آزربایجان و دیگر مناطق در تصرف نیروهای روس بودند لورها چنین واکنشی نشان میدادند. که البته چنین اتفاقی نیفتاد به این دلیل که این موضوع لورها نبود (قابل توجه ناسیونالیستهای خائن به لورستان). سرود حماسی دایه دایه گواهی و یادگار جنگ مستقیم لورها با روسها است که بعدها نیز در پی جنگ لورها با ارتش ایران دوره رضاشاه ابیاتی نظیر کر سویل اسپی بَکُش خینَم حرومت (بکش پسر سبیل سفید خونم حرامت باد) بر علیه رضاشاه به این سرود اضافه شد. اگر در طول تاریخ لورها در سپاه شاهان مختلف حضور داشته اند نه به دلیل میهن دوستی و دیگر مفاهیم نوپای و جدید ناسیونالیستی بلکه به دلیل این بوده است که لورستان به دلیل برخوردار بودن از نیروی انسانی قوی و جنگاور از دیرباز از مراکز تامین نیروی جنگی بوده و بدین سبب مورد توجه سلاطین مختلف برای تهیه نیروی نظامی بوده است.

محمد تقی خان بختیاری که در فاصله سال‌های ۱۸۳۰ تا ۱۸۴۵ میلادی ریاست ایل بختیاری را بر عهده داشت از اولین رهبران لور بود که پس از بازگشت از فرنگ در دوره قاجار نیروهای بختیاری را متحد کرد و برعلیه حکومت مرکزی قیام کرد و حکومت بختیاری را بنا نهاد. جنگ‌های اسدخانی در سالهای ۱۲۲۵–۱۲۵۶قمری/۱۸۱۰–۱۸۴۰میلادی به سرکردگی اسدخان بهداروند نمونه ای دیگر از جنگها بر علیه حکومت مرکزی ایران بود که با لشگرکشی فتحعلی شاه قاجار با پشتیبانی نیروهای فرانسوی در جنگی به نام کُلُنچی در دامنه شمالی زردکوه بختیاری با شکست مواجه شد. علیمردان خان بختیاری با شورش بر علیه رضاشاه منطقه بختیاری (چارمال و خوزستان ) را تحت کنترل خود درآورد که در نهایت با تهاجم ارتش و خیانت برخی خوانینِ بختیاری پس از یکسال جنگ در قهفرخ ( فرخ شهر کنونی) تسلیم شد و به زندان قصر منتقل و در سال ۱۳۱۳ خورشیدی و برخلافِ امان نامه‌ای که رضاشاه صادر کرده بود اعدام شد. در سال ۱۳۲۲ هجری شمسی جنگ میداوود (دشت شیر) بین علی اصغر خان بختیاری و نیروهای نظامی ایران در گرفت که در یک سو قشون لور بختیاری و بهمئی ودر سوی دیگر ائتلاف نیروهای نظامی ایران و انگلیس بود. در نبرد نخست نیروهای نظامی ایران به دست ایل بهمئی خلع سلاح شد و در نبر دوم نیز لرها در دشت شیر پیروز شدند. اما در نبرد سوم با افزایش قشون دولتی و بمباران هوایی بختیاری قلعه تل بختیاری به دست نیروهای دولت افتاد و با دخالتهای مسدر جیکاک انگلیسی قائله به نفع دولت مرکزی خاتمه یافت.

جنگ تنگ (دره) تامرادی جنگ بزرگی بود که در سال ۱۳۰۹ خورشیدی بین ارتش شاهنشاهی ایران به فرماندهی امیر لشکر حبیب‌الله شیبانی از یک سو و طوایف لور ایل بویراحمد به فرماندهی سرتیپ خان بویراحمدی و کی لهراسو بویراحمدی از جنگجویان نامدار بویراحمدی درگرفت که با پیروزی کامل بویراحمدی‌ها همراه بود. تلفات نیروهای دولتی و متحدین قشقاییشان در منابع دولتی بین ۱۲۰۰–۲۸۰۰ نفر گفته شده؛ و بر طبق منابع دیگر بین ۳۵۰۰–۵۰۰۰ نفر برآورد شده و تلفات بویراحمدی‌ها طبق منابع محلی ۴۲ نفر اعلام شده‌است. از دلایل این جنگ مبارزه رضاشاه با عشایر, مقابله با ظلم حاکمان دولتی بوشهر و نیز حضور نیروهای انگلیس در منطقه برای کشف نفت با همکاری دولت ایران بود که زندگی عشایر را مختل کرده بود. جنگ دیگر بویراحمدیها با نیروهای نظامی ایران جنگ گجستان به رهبری عبداله خان بویر احمدی، ناصرخان بویراحمدی و ملاغلامحسین سیاهپور که کدخدای یکی از طوایف بویراحمد بود صورت گرفت.این جنگ با شکست نظامیان صورت پذیرفت و تعداد زیادی از نظامیان کشته و خلع سلاح شدند،سپس با بمباران هوایی بویراحمد توانستند قشون لور را زمین گیر کنند. به دنبال این اتفاق و تصمیم بر جنگ نرم عده ای از کدخدایان به ادامه دادن جنگ مخالفت کردند که در نتیجه با کشته شدن عبداله خان در بستر خواب به دست نوکرش و تسلیم و اعدام شدن خوانین از جمله ناصرخان و خداکرم خان و حسینقلی خان و جعفرقلی خان وفرماندهان شکست علنی صورت پذیرفت.

سرلشگر ارتش ایران امیر احمدی را در سال های سرکوب در لورستان، قصاب لور می نامیدند. وی در یک سخنرانی در بروجرد در سال ۱۳۰۳ برانداختن نام لر را از صفحه لورستان” بر زبان آورد ( روزنامه ایران، ۱۲ جوزا ۱۳۰۳، سخنرانی بروجرد، به نقل از عملیات لرستان/ اسناد سرتیپ محمد شاه بختی” ص۱٨). در بخشی از سند “وقایع یوم ۲٤ آذر ماه ۱۳۰٦” چنین می خوانیم: “طیاره امروز صبح نیز در فضای رومشکان و سرطرهان پرواز نموده مقداری بمب برای متمردین قسمت شرقی رومشکان پرتاب نمود (عملیات لرستان ص ۲٤۹). در طی سه سال ، همانگونه که بخشی از اسناد بالا نشان می دهد، بمباران هوائی لورستان تعداد زیادی زنان و کودکان بی گناه را کشته و منطقه پشتکوه لورستان را خالی از سکنه نمود. ویلیام داگلاس قاضی عالی رتبه و رئیس دیوان عالی آمریکا در بازدید خود از منطقه و دیدار با امیراحمدی وقایع این نسل کشی را به رشته تحریر درآورده و جنایات ارتش ایران در لورستان را با جزئیات منتشر کرده است.

تبلیغات ضد لور در ایران با مضامین دزد و یاغی و گردنه بگیر و عقب مانده و برچسبهایی از این قبیل بود تا که به مردم بباورانند که برای پیشرفت بایستی لور را از میان برداشت. بایستی قدرت آنها را گرفت و زبان و فرهنگ آنان را دگرگون کرد. البته برنامه هایی هم وجود داشت تا همانند آتاتورک که نامهای یونانی شهرهای شرق تورکیه را به تورکی تغییر داده بود نام خود لورستان و شهرهای دیگر را نیز تغییر بدهند. اینگونه بود که زمینه فکری را ابتدا آماده کردند و سپس به این جنایات در لورستان دامن زدند. حالا ممکن بود در یک روستایی در فلان جا یک نفر هم دزدی کرده باشد اما در سیستم تبلیغات پهلوی یک ملت دزد و یاغی و عقب مانده معرفی میشدند. گویی مثلا در خراسان صنایع فضایی برپا بود و یا در اصفهان برای نمونه موشک طراحی میکردند. نخیر این خبرها نبود اگر عقب ماندگی ای وجود داشت که البته هم وجود داشت به لحاظ اقتصادی و صنعتی و اجتماعی این مربوط به لور نبود بلکه شامل همه بود. اما داستان اساسا این نبود و مسئله مدرنیته چیزی نبود که رضاشاه درک درستی از آن داشته باشد.

نسل کشی و بستن روزنامه ها و تعطیلی احزاب و عربده کشیدن بر سر مردم مدرنیسته نیست که کسی امروز چنین ادعایی را بکند و به وی نسبت بدهد. این کج فهمیهای پیشرفت نتیجه این بود که ایشان توسط انگلستان به سلطنت این کشور رسید که نه از خاندان سلطنت بود و نه شخصا فداکاری برای کسب این جایگاه کرده بود. شاه قاجار در خارج به سر میبرد و انگلستان خواستار به شاهی رساندن ایشان بود. این مطلب هم ناگفته نماند که دقدقه پیشرفت در بین شاهان متاخر قاجار بسیار بیشتر بوده و در سفرهای خود به فرنگ با بازدید از کارخانجات صنعتی اروپا اندیشه صنعتی کردن و پیشرفت ایران را در سر میپرورانده اند که عدم موفقیت آنان نیز دلایل مختلف دارد که مسلما چیزهایی نبوده است که پهلوی اول میپنداشت.

گرداوری : ب.بیات

Website | + posts